![]() |
امروز عقل من ز من يكبارگی بيزار شد
خواهد كه ترساند مرا پنداشت من ناديده ام |
نخواستم با غم بسازی ، نخواستم هیچی نگی نخواستم درد دلت رو ، دیگه با هیشکی نگی آخه عشق اجباری نیست ، تو زندونه من نمون حالا که فکر رفتنی ، دیگه از موندن نخون تا دیدم می خوای بری ، دلم راتو سد نکرد برو فردام مال تو ، دیگه اینجا برنگرد بدونِ من ؛ بعدِ من ... دلتو هر جا ، جا نزار غم با من بودنو ، تو مِن بعد یادت نیار اگه شونت تکیه گامه ، پس چرا من تنها شدم؟! چرا هر لحظم همیشه ، منم تنها با خودم یه تصویر از عکس چشمات ، روی دیوار دلم چقدر قصه ام خنده داره ، چقدر بیکاره دلم |
زدست دیده و دل هردو فریاد
که هرچه دیده بیند دل کند یاد بسازم خنجری نیشش ز پولاد زنم بر دیده تا دل گردد آزاد |
به من چندان گناه از بدگماني ميکند نسبت
که منهم در گمان افتاده پندارم گنه کارم گناه اگر چه نبود اختيار ما حافظ تو در طريق ادب باش و گو گناه من است |
اگر هشيار اگر مستم نگيرد غير او دستم وگر من دست خود خستم همو درمان من باشد |
قرار و خواب ز حافظ طمع مدار اي دوست قرار چيست صبوري کدام و خواب کجا |
ساقی بیار باده که ماه صیام رفت درده قدح که موسم ناموس و نام رفت وقت عزیز رفت بیا تا قضا کنیم عمری که بی حضور صراحی و جام رفت مستم کن آن چنان که ندانم ز بیخودی در عرصه خیال که آمد کدام رفت |
کام پر زهر و جگر پر نمک و دل پرخون مينمودم به حريفان لب خود را خندان |
چنان مستم چنان مستم من امشب که از چنبر برون جستم من امشب چنان چیزی که در خاطر نیابد چنانستم چنانستم من امشب به جان با آسمان عشق رفتم به صورت گر در این پستم من امشب گرفتم گوش عقل و گفتم ای عقل برون رو کز تو وارستم من امشب بشوی ای عقل دست خویش از من که در مجنون بپیوستم من امشب به دستم داد آن یوسف ترنجی که هر دو دست خود خستم من امشب چنانم کرد آن ابریق پر می که چندین خنب بشکستم من امشب نمیدانم کجایم لیک فرخ مقامی کاندر و هستم من امشب بیامد بر درم اقبال نازان ز مستی در بر او بستم من امشب چو واگشت او پی او میدویدم دمی از پای ننشستم من امشب چو نحن اقربم معلوم آمد دگر خود را بنپرستم من امشب مبند آن زلف شمس الدین تبریز که چون ماهی در این شستم من امشب |
ساقی ار باده از این دست به جام اندازد عارفان را همه در شرب مدام اندازد ور چنین زیر خم زلف نهد دانه خال ای بسا مرغ خرد را که به دام اندازد ای خوشا دولت آن مست که در پای حریف سر و دستار نداند که کدام اندازد زاهد خام که انکار می و جام کند پخته گردد چو نظر بر می خام اندازد |
اکنون ساعت 08:53 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)