![]() |
تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است
همواره مرا کوی خرابات مقام است |
تو ز ضعف خود مکن در من نگاه
بر تو شب بر من همان شب چاشتگاه |
هر گل نو که شد چمن آرای
ز اثر رنگ و بوی صحبت اوست |
تیر هجرم به جگر در زد و اندیشه نکرد
که دلم در پی او ناوک آه اندازد |
در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست
در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست |
تو چو شمعی وین جهان و آن جهان
راست چون پروانه ناپروای تو |
ورطه و سیلاب نداری به پیش
تا خردت کشتی و جان ناخداست |
تختهای زین نه سفینه کس نبیند بر کنار
گر رود بر اوج از اینسان موجهٔ دریای من |
ننگ است بخواری طفیل بودن
مانند مگس هر کجا که خوانست |
تو بدین هر دو چشم خواب آلود
چه غم از چشمهای بیدارت |
تو را که صورت جسم تو را هیولایی است
چو جوهر ملکی در لباس انسانی |
یاران موافق همه از دست شدند
در پای اجل یکان یکان پست شدند خوردیم ز یک شراب در مجلس عمر دوری دو سه پیشتر ز ما مست شدند |
دگر کریم چو حاجی قوام دریادل
که نام نیک ببرد از جهان به بخشش و داد |
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما |
آن میکه چو زنجیر بپیچد بر خود
دیوانه شدم بیار بر دستم نه |
هر چه کنی آن لب تو باشد غماز شکر
هر حرکت که تو کنی هست در آن لطف دفین |
هنگام بوسه و غزل عاشقانه نیست
هر چیز رنگ آتش و خون دارد این زمان |
نی جدا زان لب و دندان چه نوایی دارد ؟
من ز بی هم نفسی ناله به دل می شکنم |
سانیز عزیز خودت نمیتونی جواب مشاعره خودت رو بدهی
مرا اگر تو نخواهی منت به جان خواهم وگر درم نگشایی مقیم درگاهم |
من غلام نظر آصف عهدم کو را
صورت خواجگی و سیرت درویشان است |
تو را ز حال پریشان ما چه غم دارد
اگر چراغ بمیرد صبا چه غم دارد |
دگر ز منزل جانان سفر مکن درویش
که سیر معنوی و کنج خانقاهت بس |
سوگند به خورشید و به ماهی که ندارم
شب قسمت من شد،به گناهی که ندارم |
منم که دیده به دیدار دوست کردم باز
چه شکر گویمت ای کارساز بنده نواز |
زیر این گنبد ماتم زده ی خاک آلود
روی این تپه ی پاییزی خاموش و کبود |
دلی که غیب نمای است و جام جم دارد
ز خاتمی که دمی گم شود چه غم دارد |
دلا در عشق تو صد دفترستم
که صد دفتر ز کونین ازبرستم |
مقام عیش میسر نمیشود بیرنج
بلی به حکم بلا بستهاند عهد الست |
تا چند زنم بروی دریاها خشت
بیزار شدم ز بتپرستان کنشت خیام که گفت دوزخی خواهد بود که رفت بدوزخ و که آمد ز بهشت |
تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت
تا باز چه اندیشه کند رای صوابت |
تو آفتاب ملکی و هر جا که می روی
چون سایه از قفای تو دولت بود دوان |
نوش کن جام شراب یک منی
تا بدان بیخ غم از دل برکنی |
یک زمان با عشق خود می خور و دلشاد زی
ترکی و مستی مکن چندان که خواهی ناز کن |
نی دولت دنیا به ستم میارزد
نی لذت مستیاش الم میارزد |
درون خلوت کروبیان عالم قدس
صریر کلک تو باشد سماع روحانی |
ياران چه غريبانه رفتند از اين خانه
هم سوخته شمع جان هم سوخته پروانه |
هر روز دلم به زیر باری دگر است
در دیدهٔ من ز هجر خاری دگر است |
تو هم، اي خوب من ! اين نكته به تكرار بگو
اين دلاويزترين حرف جهان را، همه وقت نه به يک بار و به ده بار، كه صد بار بگو دوستم داري را از من بسيار بپرس دوستت دارم را با من بسيار بگو |
ور آفتاب نکردی فسوس جام زرش
چرا تهی ز می خوشگوار بایستی |
يك عمر بدي كردي و ديدي ثمرش را
نيكي چه ضرر داشت كه يك بار نكردي |
اکنون ساعت 03:29 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)