![]() |
خسروا گوی فلک در خم چوگان تو باد
ساحت کون و مکان عرصه میدان تو باد ف |
فغان که در طلب گنجنامه مقصور
شدم خراب جهانی ز غم تمام و نشد ا |
از رهگذر خاک سر کوی شما بود
هر نافه که در دست نسیم سحر افتاد ب |
به کوی عشق منه بی دلیل راه قدم
که من به خویش نمودم صد اهتمام و نشد ش |
شکسته وار به درگاهت آمدم که طبیب
به مومیایی لطف توام نشانی داد س |
ساقی سیم ساق من گر همه درد می دهد
کیست که تن چو جام می جمله دهن نمی کند ق |
قطره ای کز جویباری میرود
از پی انجام کاری میرود ر |
رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار
دستم اندر دامن ساقی سیمین ساق بود ج |
جلوه بخت تو دل میبرد از شاه و گدا
چشم بد دور که هم جانی و هم جانانی ک |
کجاست صوفی دجال فعل ماحد شکل
بگو بسوز که مهدی دین پناه رسید ع |
عمریست پادشاها کز می تهیست جامم
اینک ز بنده دعوی و از محتسب گواهی ه |
همچو حافظ غریب در ره عشق
به مقامی رسیده ام که مپرس پ |
پیش رفتار تو پا برنگرفت از خجلت
سرو سرکش که به ناز از قد و قامت برخاست //... |
سالها دفتر ما در گرو صهبا بود
رونق میکده از درس و دعای ما بود س |
سرگشته چو پرگار همه عمر دودیم
آخر به همان نقطه که بودیم رسیدیم ز |
زبان کلک تو حافظ چه شکر آن گوید
که گفته سخنت میبرند دست به دست ا |
ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما
آب روی خوبی از چاه زنخدان شما گ |
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآيد
گفتم كه ماه من شو گفتا اگر بر آيد // ع |
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت خ |
خدای را به می ام شست و شوی خرقه کنید
که من نمی شنوم بوی خیر از این اوضاع ی |
یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد م |
می معنی افروز صورت گداز
مئی گشته معجون راز و نیاز ش |
شاهنشین چشم من تکیه گه خیال توست
جای دعاست شاه من بی تو مباد جای تو ن |
نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم م |
من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان
قال و مقال عالمی میکشم از برای تو ف |
فراق را دلی از سنگ سختتر باید
مرا دلیست که با شوق بر نمیآید خ |
خوش آمد گل وز آن خوشتر نباشد
که در دستت بجز ساغر نباشد ح |
حافظ عروس طبع مرا جلوه آرزوست
آیینه ای ندارم از آن آه می کشم ط |
طرف کرم ز کس نبست این دل پرامید من
گر چه سخن همیبرد قصه من به هر طرف ب |
برو معالجه خود کن ای نصیحتگو
شراب و شاهد شیرین که را زیانی داد ک |
کی بود در زمانه وفا جام می بیار
تا من حکایت جم و کاووس کی کنم ل |
لبش میبوسد و خون میخورد جام
رخش میبیند و گل میکند خوی چ |
چو هر خاکی که باد آورد فیضی برد از انعامت
ز حال بنده یاد آور که خدمتکار دیرینم ن |
نشاید گفتن آن کس را دلی هست که ننهد بر چنین صورت دل از دست الف |
اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم
جواب تلخ میزیبد لب لعل شکرخا را ع |
عشق خواهد کین سخن بیرون بود
آینه غماز نبود چون بود ج |
جمال کعبه مگر عذر رهروان خواهد
که جان زنده دلان سوخت در بیابانش هـ |
همای اوج سعادت به دام ما افتد
اگر تو را گذری بر مقام ما افتد غ |
غرقه جوی کرمم بنده آن صبحدمم
کان گل خوش بوی کشد جانب گلزار مرا ک |
کمال سر محبت ببین نه نقص گناه
که هر که بی هنر افتد نظر به عیب کند ع |
اکنون ساعت 11:16 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)