![]() |
تو که کيميافروشي نظري به قلب ما کن
که بضاعتي نداريم و فکندهايم دامي |
یک جام شراب صد دل و دین ارزد
یک جرعه می مملکت چین ارزد جز باده لعل نیست در روی زمین تلخی که هزار جان شیرین ارزد |
در آبگون قفس بين طاووس آتشين پر
کز پر گشادن او آفاق بست زيور |
رسید موسم آن کز طرب چو نرگس مست
نهد به پای قدح هر که شش درم دارد |
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد |
در ره عشق نشد کس به یقین محرم راز
هرکسی برحسب فهم گمانی دارد |
در خيال اين همه لعبت به هوس ميبازم
بو که صاحب نظري نام تماشا ببرد |
در دل ندهم ره پس از این مهر بتانرا
مـــهر لــب او بر در میخـــــانه نهادیم |
مرنجان دلم را که این مرغ وحشی ز بامی که برخواست مشکل نشیند
|
دي وعده داد وصلم و در سر شراب داشت
امروز تا چه گويد و بازش چه در سر است |
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه |
هيچ آگاه نياسود درين ظلمت
هيچ ديوانه نشد بستهي اين زندان |
نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست تر دارند
جوانان سعادتمند بند پیر دانا را |
آخر الامر چون بر آمد کار رفتـــم و تخم کشته بدرودم
کـس نداند که مــن کـــجا رفتم خود ندانم که من کجا بودم میحاصل عمر جاودانی است بده سرمایه? لذت جوانی است، بده سوزنده چو آتش است لیکن غم را سازنده چو آب زندگانی است، بده |
هرگز نميرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جريده عالم دوام ما |
آخر الامر چون بر آمد کار رفتـــم و تخم کشته بدرودم
کـس نداند که مــن کـــجا رفتم خود ندانم که من کجا بودم میحاصل عمر جاودانی است بده سرمایه? لذت جوانی است، بده سوزنده چو آتش است لیکن غم را سازنده چو آب زندگانی است، بده |
هر آنکه جانب اهل خدا را نگه دارد خداش در همه حال از بلا نگه دارد
------------------------------------------------------------------------ هر كه در دایره ی گردش ایام افتاد آه كز چاه برون آمد و در دام افتاد آن شد ای خواجه كه در صومعه بازم بینی |
دل من در هوس روي تو اي مونس جان
خاک راهيست که در دست نسيم افتادست |
ترکیب پیاله ای که در هم پیوست
بشکستن آن روا نمیدارد مست |
تا به شاهان جهانگير ايزد از احسان دهد
ملک موروثي و ديگر ملکها در تحت آن |
نفس باد صبا مشك فشان خواهد شد
عالم پير دگرباره جوان خواهد شد |
دانی که چنگ وعود چه تقریرمی کنند؟
پنهان خورید باده که تعزیر میکنند |
دل گرچه در این بادیه بسیار شتافت یک موی ندانست ولی موی شکافت
اندر دل من هزارخورشید بتافت آخربه کمال ذرهای راه نیافت مایـــیم به عفو تـو تــولاکرده وز طاعت معصیت تبرا کرده آنجا که عنایت تو باشد، باشد ناکرده چو کرده، کرده چون ناکرده |
هر کو نه به خدمت تو خرسند شود
آفاق برو حبس و زمین بند شود |
دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم
گـفت کــو زنجـــیر تــا تـدبیر این مجنون کنم |
من گدا هوس سروقامتي دارم
که دست در کمرش جز به سيم و زر نرود |
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما |
از ابر احسان قطرهاي در دوزخ هجران چکان
تا محتشم يابد امان من از عذاب آيم برون |
نی قصهی آن شمع چگل بتوان گفت
نی حال دل سوخته دل بتوان گفت |
تو ز بيم بانگ آن ديو لعين
وا گريزي در ضلالت از يقين |
نصیحت گوش کن جانا که از جان دوستتر دارند
جوانان سعادتمند پند پیر دانا را |
الا اي طوطي گوياي اسرار
مبادا خاليت شكر زمنقار |
روي تو را بوسه داده ايم، چه بسيار
خاك تو را بوسه مي دهيم، دگر بار ما همگي " سوي سرنوشت" روانيم زود رسيدي! برو، "خدا نگهدار" |
رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن
ترک من خراب شبگرد مبتلا کن |
نوبهار است در آن كوش كه خوش دل باشي
كه بسي گل بدمد و باز تو در گل باشي |
یک همدم باوفا ندیدم جز درد
یک مونس نامزد ندارم جز غم |
مرا در منزل جانان چه جاي امن عيش چون هردم
جرس فرياد مي دارد كه بربنديد محمل ها |
ای صبا سوختگان بر سر ره منتظرند گر از آن یار سفرکرده پیامی داری:2: |
يكي از عقل مي لافد يكي طامات مي بافد
بيا كاين داوري ها را به پيش داور اندازيم |
آنجا که عنایت تو باشد، باشد ناکرده چو کرده، کرده چون ناکرده
هر هیأت و هر نقش که شد محو کنون در مخزن روزگار گردد محزون چون باز همین وضع شود وضع فلک از پرده غیبش آورد حق بیرون در پرده سنحق نیست که معلوم نشد کم ماند ز اسرار که مفهوم نشد در معرفتت چو نیک فکری کردم معلومم شد که هیچ معلوم نشد |
اکنون ساعت 02:27 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)