![]() |
شوری ز شراب خانه برخاست
برخاست غریوی از چپ و راست |
تا به گریبان نرسد دست مرگ
دست ز دامن نکنیمت رها |
آنکه چشمان تو را این همه زیبا می کرد
کاش از روز ازل فکر دل ما می کرد |
در آسمان نه عجب گر به گفته حافظ
سرود زهره به رقص آورد مسیحا را |
آنان که محیط فضل آداب شدند
در جمع کمال شمع اصحاب شدند |
دگر نه عزم سیاحت کند نه یاد وطن
کسی که بر سر کویت مجاوری آموخت |
تو را در راه یک یک دم چو معراجی است سوی حق
ز یک یک پایهای برتر گذر میکن چو بتوانی |
یک شبی با خیال او گفتم: چند مسکین در انتظار بود؟ روی بنما، که جان نثار کنم گفت: جان را چه اعتبار بود؟ |
دانی که چرا بر دهنم راز آمد
مرغ دلم از درون به پرواز آمد از من نه عجب که هاون رویینتن از یار جفا دید و به آواز آمد |
دی در گذار بود و نظر سوی ما نکرد
بيچاره دل که هيچ نديد از گذار عمر |
رواق منظر چشم من آشیانه توست
کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست |
توفیق عشق روی تو گنجیست تا که یافت
باز اتفاق وصل تو گوییست تا که برد |
در سنبلش آویختم از روی نیاز
گفتم من سودازده را کار بساز |
ز شبهای دگر دارم تب غم بیشتر امشب وصیت میکنم باشید از من با خبر امشب |
به بندگی و صغیری گرت قبول کند
سپاس دار که فضلی بود کبیر از دوست |
تو مو میبینی و من پیچش مو
تو ابرو من اشارت های ابرو |
وفا و مردمی از روزگار دارم چشم ببین ز سادهدلیها چه از که میجویم |
مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا
گر تو شکیب داری طاقت نماند ما را |
ای ساقی تاج بخش پیش آ
تا بر سر و دیدهات نشانم |
من باکمر تو در میان کردم دست
پنداشتمش که در میان چیزی هست |
تو را در دل درخت مهربـانی
به چه ماند؟به گلذار خزانی |
یک جرعه می ز ملک کاووس به است از تخت قباد و ملکت طوس به است هر ناله که رندی به سحرگاه زند از طاعت زاهدان سالوس به است |
تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت
تا باز چه اندیشه کند رای صوابت |
تا مست نباشی نبری بار غم یار
آری شتر مست کشد بار گران را |
ای شرمزده غنچهٔ مستور از تو
حیران و خجل نرگس مخمور از تو |
وان گه که به تیرم زنی اول خبرم ده
تا پیشترت بوسه دهم دست و کمان را |
آن جام بلورین که ز می خندان است اشکی است که خون دل درو پنهان است |
تا با تو قرین شدهست جانم
هر جا که روم به گلستانم |
ماهم که رخش روشنی خور بگرفت
گرد خط او چشمهٔ کوثر بگرفت |
تا مرا عشق تو تعلیم سخن گفتن کرد
خلق را ورد زبان مدحت و تحسین من است |
تا درین زندان فانی زندگانی باشدت کنج عزلت گیر تا گنج معانی باشدت |
تا کی بود این گرگ ربایی، بنمای
سرپنجهٔ دشمن افکن ای شیر خدای |
یک حاجتم ز وصل میسر نمیشود یک حجتم ز عشق مقرر نمیشود |
در غم دوست در این میکده فریاد کشم
داد رس نیست که در هجر رخش داد کشم ه |
همچو پروانه به پای افتادم
سر ازین بیش میفراز امشب |
بر گیر شراب طربانگیز و بیا
پنهان ز رقیب سفله بستیز و بیا |
ای روی تو آرام دل خلق جهانی
بی روی تو شاید که نبینند جهان را |
آن که ناوک بر دل من زیر چشمی میزند
قوت جان حافظش در خنده زیر لب است |
تا مست نباشی نبری بار غم یار
آری شتر مست کشد بار گران را |
اندر آن ساعت که بر پشت صبا بندند زین
با سلیمان چون برانم من که مورم مرکب است |
اکنون ساعت 08:23 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)