![]() |
آب را قول تو با آتش اگر جمع کند
نتواند که کند عشق و شکیبایی را |
آب چشمم که بر او منت خاک در توست
زیر صد منت او خاک دری نیست که نیست |
تا بود بار غمت بر دل بیهوش مرا
سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا |
اگر نه گنج عطای تو دستگیر شود
همه بسیط زمین رو نهد به ویرانی |
یک جرعه می کهن ز ملکی نو به
وز هرچه نه می طریق بیرون شو به در دست به از تخت فریدون صد بار خشت سر خم ز ملک کیخسرو به |
هر روز دلم به زیر باری دگر است
در دیدهٔ من ز هجر خاری دگر است من جهد همیکنم قضا میگوید بیرون ز کفایت تو کاری دگراست |
توبه کند مردم از گناه به شعبان
در رمضان نیز چشمهای تو مستست |
تعالی الله یکی بی مثل و مانند
که خوانندش خداوندان خداوند |
در مرگ هشیاری نهی در خواب بیداری نهی
در سنگ سقایی نهی در برق میرنده وفا |
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را |
این کهنه رباط را که عالم نام است
و آرامگه ابلق صبح و شام است |
توانی مهر یخ بر زر نهادن
فقاعی را توانی سر گشادن |
نیکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غمی که در قضا و قدر است با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل چرخ از تو هزار بار بیچارهتر است |
توانی مهر یخ بر زر نهادن
فقاعی را توانی سر گشادن دلم چو دید دولت را هم آواز ز دولت کرد بر دولت یکی ناز |
زهی پیاله که در چشم سر همیناید
ز دست ساقی معنی تو هم بنوش هلا |
ای دل شباب رفت و نچیدی گلی ز عیش
پیرانه سر مکن هنری ننگ و نام را |
ای دل غم این جهان فرسوده مخور
بیهوده نئی غمان بیهوده مخور |
راز درون پرده ز رندان مست پرس
کاین حال نیست زاهد عالی مقام را |
ارسطو جهاندیدهٔ چاره ساز
به بیچارگی ماند از آن چاره باز |
ز تو پیروزه بر خاتم نهادن
ز ما مهر سلیمانی گشادن |
نمیتوانم بی او نشست یک ساعت
چرا که از سر جان بر نمیتوانم خاست |
تا بود بار غمت بر دل بیهوش مرا
سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا |
ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم
وین یکدم عمر را غنیمت شمریم |
من از سحر سحر پیکان راهم
جرس جنبان هارورتان شاهم |
مرا به هر چه کنی دل نخواهی آزردن
که هر چه دوست پسندد به جای دوست رواست |
تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش
رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما |
افسوس که نامه جوانی طی شد
و آن تازه بهار زندگانی دی شد آن مرغ طرب که نام او بود شباب افسوس ندانم که کی آمد کی شد |
دل خرابی میکند دلدار را آگه کنید
زینهار ای دوستان جان من و جان شما |
ای همه کردی ولی برنگشت از تو دلی
ای جفا و جور تو به ز لطف دیگران |
نخست آهنگری باتیغ بنمای
پس آنگه صیقلی را کارفرمای |
یاران موافق همه از دست شدند |
دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد
که در چمن همه گلبانگ عاشقانه توست |
تلخست پیش طایفهای جور خوبروی
از معتقد شنو که شکر میپراکنند |
در سرم عشق تو سودایی خوش است در دلم شوقت تمنایی خوش است ناله و فریاد من هر نیمشب بر در وصلت تقاضایی خوش است |
تا کی بود این گرگ ربایی، بنمای
سرپنجهٔ دشمن افکن ای شیر خدای |
يكي ز شب گرفتگان چراغ بر نمي كند
کسی به کوچه سارشب درسحرنمی زند |
در سنبلش آویختم از روی نیاز
گفتم من سودازده را کار بساز |
ز رقيب ديو سيرت به خداي خود پناهم
مگر آن شهاب ثاقب مددي دهد خدا را |
از سایه به خورشید اگرت هست امان
خورشید رخی طلب کن و سایهٔ گل |
لازمه عاشقیست رفتن و دیدن ز دور
و رنه ز نزدیک هم رخصت دیدار هست |
اکنون ساعت 03:29 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)