![]() |
روی خوش و آواز خوش دارند هر یک لذتی
بنگر که لذت چون بود محبوب خوش آواز را |
ای مرا یک بارگی از خویشتن کرده جدا
گر بدآن شادی که دور از تو بمیرم مرحبا |
ای سهی سرو روان آخر نگاهی باز کن
تا به خدمت عرضه دارم افتقار خویش را |
آن یار، که در میان جان است
بر گوشهٔ دل نهاد ما را |
از مایه بیچارگی قطمیر مردم میشود
ماخولیای مهتری سگ میکند بلعام را |
از بس که بریخت اشک بر خاک
شد خاک ز اشک او مطیب |
برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرق فام را
بر باد قلاشی دهیم این شرک تقوا نام را |
از ساغر او گیج است سرم
از دیدن او جان است تنم |
می با جوانان خوردنم باری تمنا میکند
تا کودکان در پی فتند این پیر دردآشام را |
این کوزهگر دهر چنین جام لطیف
میسازد و باز بر زمین میزندش |
شکر خدای بود که آن بت وفا نکرد
باشد که توبهای بکند بت پرست ما |
از می عشق ار چه سرمستی، مکن
با حریفان سرگرانی ساقیا |
اگر جنازه سعدی به کوی دوست برآرند
زهی حیات نکونام و رفتنی به شهادت |
تا که پیوسته در امان باشی
چون بدار الامانش پیوستی |
یکی را چون ببینی کشته دوست
به دیگر دوستانش ده بشارت |
تا به روز آن هندوک را میفشارد
چون بود در پیش سگ انبان آرد |
دل گفت وصالش به دعا باز توان یافت
عمریست که عمرم همه در کار دعا رفت |
تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش
رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما |
از ورطه ما خبر ندارد
آسوده که بر کنار دریاست |
ترا دانش و دین رهاند درست
در رستگاری ببایدت جست |
تجلی گه خود کرد خدا دیده ی مارا
در این دیده در آیید و ببینید خدارا |
آتش دل چون نمیگردد به آب دیده کم
میدمم بادی بر آتش، تا بتر سوزد مرا |
ای چشم تو چشمه چشمه،نرمآب ناز و کرشمه
دلخستگی های خود را ،در چشم تو می تکانم |
میخور که فلک بهر هلاک من و تو
قصدی دارد بجان پاک من و تو |
و تنها همین ماند کز خود ملائک بپرسند:
مگر این زمین_این خرابه_خدایی ندارد؟! |
در سبزه نشین و می روشن میخور
کاین سبزه بسی دمد ز خاک من و تو |
وقت اجلم ناله نه از رفتن جانست
از یار جدا می شوم این ناله از آن است |
دوست نباشد به حقیقت که او
دوست فراموش کند در بلا |
آفتابست آن پری رخ یا ملایک یا بشر
قامتست آن یا قیامت یا الف یا نیشکر |
روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد
زان زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما |
ای دوست دل از جفای دشمن درکش
با روی نکو شراب روشن درکش |
شور غم عشقش چنین حیفست پنهان داشتن
در گوش نی رمزی بگو تا برکشد آواز را |
:d
چون عهده نمیشود کسی فردا را حالی خوش دار این دل پر سودا را |
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست |
تیغ جفا گر زنی ضرب تو آسایشست
روی ترش گر کنی تلخ تو شیرین گوار |
روزه یک سو شد و عید آمد و دلها برخاست
می ز خمخانه به جوش آمد و می باید خواست |
تا تو به خاطر منی کس نگذشت بر دلم
مثل تو کیست در جهان تا ز تو مهر بگسلم |
من بدین خوبی و زیبایی ندیدم روی را
وین دلاویزی و دلبندی نباشد موی را |
از هر چه بجر می است کوتاهی به
می هم ز کف بتان خرگاهی به مستی و قلندری و گمراهی به یک جرعه می ز ماه تا ماهی به |
هر چه جز بار غمت بر دل مسکین من است
برود از دل من و از دل من آن نرود |
اکنون ساعت 01:48 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)