پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   درد دل های عاشقانه... (http://p30city.net/showthread.php?t=16380)

ابریشم 04-06-2010 05:20 PM

آدما دل دارند
دلا اشک دارن . اشکا دل دارن . آدما اشک دارن
اما چرا بعضی وقتا این بغض لعنتی میشکنه و اشکات سرازیر میشن؟؟؟؟؟؟
وقتی که تنهایی . تنهای تنهای تنها ...
خاطرات روزای تلخ و شیرینت رو بیاد میاری ...
اما خاطرات لحظات شیرین دیگه جذابیتی ندارن واست اما به محض اینکه خاطرات تلخت رو به یاد میاری اشکات هم سرازیر میشه...
وقتی که عشقت رو به یاد خودت میاری ...
وقتی که اونی رو که از دستش دادی به یاد میاری و وقتی که ...
اما اینا همه قانون طبیعتند اشک ، گریه ، محبت ، دوست داشتن ، عشق و...
عاشق باش ، خندان ، شاد و بعضی وقتها گریان

ابریشم 04-06-2010 05:25 PM

گفتمش آغاز درد عشق چيست؟
گفت آغازش سراسر بندگيست
گفتمش پايان آن را هم بگو
گفت پايانش همه شرمندگيست
گفتمش درماندردم را بگو گفت
درماني ندارد، بي دواست
گفتمش يک اندکي تسکين آن
گفت تسکينش همه سوز و فناست

ابریشم 04-06-2010 05:27 PM

روزاي خيلي طلايي يادته روز ترس از جدايي يادته
دستمون تو دست هم بود يادته غصه هامون كم كم بود يادته
چشم نازت مال من بود يادته ديدن من قدغن بود يادته
روزگار قهر و آشتي يادته هيچ كس و جز من نداشتي يادته
روياهاي آسموني يادته قول دادي پيشم بموني يادته
روزاي بي غم و غصه يادته ببينم اول قصه يادته
عصر ابراز علاقه يادته خبر خوش كلاغه يادته
دست گرمت تو زمستون يادته شونه من زير بارون يادته
واسه خنده اجازه يادته اونا كه ميگفتي رازه يادته
شرطامون سر صداقت يادته تو مجازات خيانت يادته
دستاتو ميخوام بگيرم يادته راستي تو بي تو ميميرم يادته
واسه فال قهوه رو خوردن يادته روزي صد بار بي تو مردن يادته
پيش هم بوديم نزاشتن يادته اونا ما رو دوست نداشتن يادته
چيزي خواستيم از خدامون يادته مستجاب نشد دعامون يادته
چشمون زدند حسودا يادته چشامون شد مثل رودا يادته
گفتي ما بايد جدا شيم يادته گفتي بايد بي وفا شيم يادته
يه دفعه ازم بريدي يادته خط رو اسم من كشيدي يادته
گفتي عشق تو هوس بود يادته گفتي خوب بود ولي بس بود يادته
چشم من به چشمت افتاد يادته كاري كه دست دلم داد يادته
اما قول دادم به قلبم و خدا ديگه دل ندم به عشق آدما
حيف شعري كه نوشتم يادته شعر من بدم باشه زيادته!!
http://media.superpimper.com/glitter...ntasy-1164.gif

T I N A 04-07-2010 08:02 AM

باران نباش تا با التماس به شیشه بکوبی که نگاهت کنند. ابر باش که با التماس نگاهت کنند که بباری

GolBarg 04-08-2010 12:16 AM

به ياد کدامين خاطره اينگونه دست و پا می زنم و به عشق کدامين ياد اينگونه لبريز از اشکم ؟
گذشته را به ياد دارم ... کودکی ام را ... نو جوانی ام را .
اينک جوانم . با شوق جوانی . با عشق جوانی .
امروز در شور لحظه لحظه های جوانی ام بهار را با تمام وجود می پيمايم .
آری
بهار آمد
با تمام رنگها و چهره هايش .
چهره هايی که هميشه مرا می ترساند .
بهار هزار رنگ هر سال صورتی متفاوت از سال پيش دارد .
گاهی زيبا گاهی زشت
گاهی سياه و گاهی سفيد
گاهی روشن و گاهی خاموش ...
سال گذشته برايم رنگی از ديوانگی داشت .
امسال بهار برای من با رنگی از زهد آمد.
سالها خواهند گذشت و بهار همچنان با من بازی خواهد کرد.
بازی که گاهی چنان رعب آور است که خدا را فراموش می کنم.


آريانا 04-09-2010 10:58 PM

کار من اینست که کاریم نیست
عاشقم از عشق تو عاریم نیست

تا که مرا شیر غمت صید کرد
جز که همین شیر شکاریم نیست

در تک این بحر چه خوش گوهری
که مثل موج قراریم نیست

بر لب بحر تو مقیمم مقیم
مست لبم گر چه کناریم نیست

وقف کنم اشکم خود بر میت
کز می تو هیچ خماریم نیست

می‌رسدم باده تو ز آسمان
منت هر شیره فشاریم نیست

باده‌ات از کوه سکونت برد
عیب مکن زان که وقاریم نیست

ملک جهان گیرم چون آفتاب
گر چه سپاهی و سواریم نیست

می‌کشم از مصر شکر سوی روم
گر چه شتربان و قطاریم نیست

گر چه ندارم به جهان سروری
دردسر بیهده باریم نیست

بر سر کوی تو مرا خانه گیر
کز سر کوی تو گذاریم نیست

همچو شکر با گلت آمیختم
نیست عجب گر سر خاریم نیست

قطب جهانی همه را رو به توست
جز که به گرد تو دواریم نیست

خویش من آنست که از عشق زاد
خوشتر از این خویش و تباریم نیست

چیست فزون از دو جهان شهر عشق
بهتر از این شهر و دیاریم نیست

گر ننگارم سخنی بعد از این
نیست از آن رو که نگاریم نیست

T I N A 04-10-2010 08:07 AM

تو که بارون و ندیدی
گل ابرا رو نچیدی
گله از خیسی جاده های غربت میکنی
تو که خوابی تو که بیدار
تو که مستی تو که هشیار
لحظه های شب و
با ستاره قسمت میکنی
منو بشناس که همیشه
نقش غصه ام روی شیشه
منه خشکیده درخته
توی بطن باغ و بیشه
جاده های بی صفا رو
ساده کن که بی بها رو
تو ندیدی به پشیزی
نگرفتی دل ما رو
....
" سیاوش قمیشی "

آريانا 04-13-2010 08:47 PM

ای چهرهٔ زیبای تو رشک بتان آذری
هر چند وصفت می‌کنم در حسن از آن زیباتری

هرگز نیاید در نظر نقشی ز رویت خوبتر
حوری ندانم ای پسر فرزند آدم یا پری؟

آفاق را گردیده‌ام مهر بتان ورزیده‌ام
بسیار خوبان دیده‌ام اما تو چیز دیگری

ای راحت و آرام جان با روی چون سرو روان
زینسان مرو دامنکشان کارام جانم می‌بری

عزم تماشا کرده‌ای آهنگ صحرا کردهٔی
جان ودل ما برده‌ای اینست رسم دلبری

عالم همه یغمای تو , خلقی همه شیدای تو
آن نرگس رعنای تو آورده کیش کافری

خسرو غریبست و گدا افتاده در شهر شما
باشد که از بهر خدا سوی غریبان بنگری

امیر خسرو دهلوی

raha_10 04-14-2010 01:50 PM

به نام آنکه نامش بهترین است
برای من سرآغاز و سرانجام و یقین است
پس کی می شود از تو نوشت ای بهترین بهانه!
پس کی مرا رخصت دهی؟عمرم به پایان آمدست !اکنون !در این زمانه!
با من بیا! در من بیا !با من بگو !
آه... !
من هر روز در جاده های انتظار می نشینم و به بی انتهای ابد می نگرم شاید تو آیی!همیشه می نشینم همان جایی که می ایستادی!
خیره می نگرم به رد پای تو...!
چه با تعجب به من نگاه میکنند!چونان که دیوانگان را می نگرند!
دست رو دل عاشقا نذارین دلشون خونه
عاشقی بد دردیه درد مجنونه
عاشقی رنگ جفا خون دل خوردن
به سان لیلی دیوانه شدن! مردن!
کاش هرگز تو را گم نمی کردم!کاش هیچ گاه مرا پیدا نمی کردی!خودت میدانی که من میدانم ...جاده بس سنگلاخ است و ره بس دشوار...دست هایم تنهایند...دریاب دریاب !
ای گم شده ی من همه ی اشتباه تو این بود که...با من نبودی روبروی من ایستادی و نگاه کردی بی آنکه بدانی چرا... دلم را چه بی رحمانه شکستی!
نه بی شک دل من بی رحم است که از تو گلایه می کند مرا ببخش ای مهربان...!
مرا ببخش و به خالق بسپار بی شک او با من خواهد بود و تو تا...!
هرگاه دلم گرفت همه ی حرف های دلم را در طومار یاد تو پیچیدم و به او سپردم که به تو برساند...!
نمی دانم ...!
تا به حال رد پای قلبم را در کوچه های یادت دیده ای؟
چه پیام ها سپردم همه سوز دل صبارا...!
29/5/...!

آريانا 04-15-2010 05:11 PM


شمع رویت را دلم پروانه‌ای است
لیک عقل از عشق چون بیگانه‌ای است


پر زنان در پیش شمع روی تو
جان ناپروای من پروانه‌ای است

وصل تو گنجی است پنهان از همه
هر که گوید یافتم , دیوانه‌ای است !!

در خرابات خرابی می‌روم
زانکه گر گنجی است در ویرانه‌ای است

مرغ آدم دانهٔ وصل تو جست
لاجرم در بند دام از دانه‌ای است

وصلت آن کس یافت کز خود شد فنا
هر که فانی شد ز خود مردانه‌ای است

گر مرا در عشق خود فانی کنی
باقیت بر جان من شکرانه‌ای است




اکنون ساعت 01:23 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)