![]() |
نمی دانم این نامه ام را می خوانی یا نه؟ولی وقتی فکر میکنم کلماتم زودتر از چشمانم تو را خواهند دید از حسرت بسیار سر به وادی بی نام ونشان خود می گذارم تا به بخت سیاه خود به سوگ بنشینم. خودت نمی دانی نجابت نگاهت انقدر مرا مجذوب خود کرد که از شرم سر به زیر انداختیم وسکوت را پیشه ای این دل رسوایم کردم.راستی فکر میکردم دیگر هیچ کس پیدا نمی شود تا در سرای چشمی شاخه گلی از اشک خود غوطه ور بودم. دیروز با اجازت برای اولین بار نامت را به روی صفحه سفید دفترم نوشتم ولی تند ان را پاک کردم ترسیدم ترسیدم مبادا از شوق دیدن نامت لب به سخن باز کنم وبی مهاوا نامت را فریاد بزنم وهمه متوجه شوندچون دوست دارم در خانه ای که برایت از ذره ذره احساس زیبا وپاکم ساختم تنها من باشم وتو .تنهای تنها با یک دنیا ارزوی زیبا که در چشمان هم می سازیم وبا دستهای هم رشته رشته ان را می بافیم .وقت تنگ است ودیگر باید بروم همانقدر اهسته وبی خبر امدی امدم وهمانقدر اهسته وبی خبر تنها مروم خداحافظ مسافر غریب من |
رفتي و مرا با دلتنگي هايم تنها گذاشتي ! |
چشمهايم بارانيست وقتي كه نگاهت از كينه لبريزاست و دستهايت براي ياري |
دلتنگم از دوري ات دلتنگم از اينكه چرا نمي آي تا كي بايد چشم به جاده بدوزم. دلتنگم از ياس ها وداوودي ها كه نمي توانند براي آمدنت كاري بكنند تا كي بايد نظاره گر آسمان باشم تا روي تو را در ميان ستاره ها بيابم.بيا وبا آمدنت روزها زندگي شب هاي دلواپسي ساعت هاي به انتظار نشسته واميدهاي روشن را بياور. |
نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن ... ولی کاش بودی تا اشکهایم از شوق دیدارت سرازیر می شد ... کاش بودی و دستهای مهربانت مرهم همه دلتنگیها و نبودن هایت می شد ... کاش بودی تا سر به روی شانه های مهربانت می گذاشتم و دردهایم را به گوش تو می رساندم... بدون تو عاشقی برایم عذاب است می دانم که نمی دانی بعد از تو دیگر قلبی برای عاشق شدن ندارم... کاش می دانستی که چقدر دوستت دارم و بیش از عشق بر تو عاشقم... می دانی که اگر از کنارم بروی لحظه های زندگی برایم پر از درد و عذاب می شود می دانم که نمی دانی بدون تو دیگربهانه ای نیست برای ادامه ی زندگی جزانتظار آمدنت ... انتــــــــــــــــــــــ ـــــــظار ... شش حرف و چهار نقطه ! کلمه کوتاهيه . اما معنيش رو شايد سالها طول بکشه تا بفهمي ! تو اين کلمه کوچیک ده ها کلمه وجود داره که تجربه کردن هر کدومش دل شير مي خواد! تنهايي ، چشم براه بودن ، غم ؛غصه ، نا اميدي ، شکنجه رو حي ،دلتنگی ، صبوری ، اشک بی صدا ؛ هق هق شبونه ؛ افسردگي ، پشيموني، بي خبري و دلواپسي و .... ! براي هر کدوم از اين کلمات چند حرفي که خيلي راحت به زبون مياد و خيلي راحت روي کاغذ نوشته ميشه بايد زجر و سختي هايي رو تحمل کرد تا معاني شون رو فهميد و درست درک شون کرد !!! متنفرم از هر چیزی که زمان را به یاد من میاورد... و قبل از همه ی اینها متنفرم از انتظار ... از انتــــــــــــــــــــــ ـــــــــظار متــــــنـــــفــــــرم |
من در نیمه ی تاریکم تو در نیمه ی روشن جایم را عوض نمیکنم و اینطوری من همیشه چشمان تورا واضح میبینم و تو چشمان مرا هرگز نمیبینی! |
دل ما حرف حساب حالیش نبود جمع و ضرب حساب کتاب حالیش نبود تو یه چشم به هم زدن گر میگرفت عشق بی رنج و عذاب حالیش نبود دنبال سراب چشمات می دوید نرسیدن به سراب حالیش نبود حرفای خودش رو رک و راست میزد حرف زدن پشت نقاب حالیش نبود من میترسوندمش از آخر کار اما ترس و اضطراب حالیش نبود حالا هی بهش میگم دیدی نموند دیدی اون شعرای ناب حالیش نبود اما دل تو سینه مرده ساکته اون از اولم جواب حالیش نبود** |
و من از دیدگان سرد تو یکروز می خوانم سرود تلخ و غمگین خداحافظ مرا از یاد خواهی برد و از یادم نخواهی رفت و من این را خوب می دانم که روزی مرا از خویش خواهی راند وقلبت را که روزی آشیان گرم عشقم بود همراه خواهی برد وتو ازیادم نخواهی رفت وچشمان تو هر شب اسمان تیره احساس من را نور می پاشد ومن با خاطراتت زنده خواهم بود چه غمگینم از این رفتن واز این روزهای سرد تنهایی چه بیزارم مرا از یاد خواهی برد می دانم و می دانم که از یادم نخواهی رفت |
به جنونم مي كشاني وقتي كه در تكرار كوتاه يك ديدار به رفتن مي انديشي . رفتن يعني وداع با چشمان مهربان و آرام تو و غرق شدن در گردابي از اندوه و غم . رفتن براي من هميشه تلخ و دردناك است و من نمي دانم تو چرا اين قدر دير آمدي و زود مي روي ؟ من براي رسيدن به تو از خود نيز گذشته ام . |
رفتی در فصلی که تنها امیدم خدا بود و ترانه و تو که دستهایت سایه بانی بود بر بی کسی های من ... تو که گمان می کردم از تبار آسمانی و دلتنگی هایم را در می یابی تو که گمان می کردم ساده ای و سادگی ام را باور داری و افسوس که حتی نمی خواستی هم قسم باشی ... افسوس رفتی ... ساده ، ساده مثل دلتنگی های من و حتی ساده مثل سادگی هایم ! من ماندم و یک عمر خاطره و حتی باور نکردم این بریدن را کاش کمی از آنچه که در باورم بودی ، در باورت خانه داشتم ! کاش می فهمیدی صداقتی را که در حرفم بود و در نگاهت نبود کاش می فهمیدی بی تو صدا تاب نمی آورد ... رفتی و گریه هایم را ندیدی و حتی نفهمیدی من تنها کسی بودم که .... قصه به پایان رسید و من هنوز در این خیالم که چرا به تو دل بستم و چرا تو به این سادگی از من دل بریدی ؟!! که چرا تو از راه رسیدی و بانوی تک تک این ترانه ها شدی ؟!! ترانه ها یی که گرچه در نبود تو نوشته شد اما فقط و فقط مال تو بود که سادگی ام را باور نکردی ! گناهت را می بخشم ! می بخشمت که از من دل بریدی و حتی ندیدی که بی تو چه بر سر این ترانه ها می آید ! دیدی اشک هایی را که قطره قطره اش قصه ی من بود و بغضی که از هرچه بود از شادی نبود ! بغضی که به دست تو شکست و چشمانی که از رفتن تو غرق اشک شد و تو حتی به این اشکها اعتنا نکردی ! اعتنا نکردی به حرمت ترانه ها یی که تنها سهم من از چشمانت بود ! به حرمت آن شاخه ی گل سرخ که لای دفتر ترانه هایم خشک شد ! به حرمت قدمهایی که با هم در آن کوچه ی همیشگی زدیم ! به حرمت بوسه هایمان ! نه ! تو حتی به التماس هایم هم اعتنا نکردی ! قصه به پایان رسید و من همچنان در خیال چشمان سیاه تو ام که ساده فریبم داد ! قصه به پایان رسید و من هنوز بی عشق تو از تمام رویا ها دلگیرم ! |
اکنون ساعت 10:30 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)