![]() |
به عمری یک سخن گر بامن آن نامهربان گوید |
آتش از خانه ي همسايه ي درويش مخواه كآنچه بر روزن او مي گذرد ، دودِ دل است "سعدی" |
شادی و عشرت ما باغ گل افشان شده بود |
آرام و عافيت را ، گر كس نشانه جويد آن دردَمِ نهنگ است ، اين در دهان اژدر "مشيرالملک شيرازي" |
روزم سیاه گشت که آن آفتاب عمر |
آن سفر كرده كه صد قافله دل همره اوست هر كجا هست خدايا ، به سلامت دارش "حافظ" |
غم بگذرد از من چو به من بر گذری تو |
اخلاص به چاک ِ پیرهن نیست اینجا دل ِ پاره می پسندند نظام وفا |
در خانه دل جز تو کسی را ننشاندم |
از بس ز آشنائي مردم رميدهام دائم تلاش ِ معني بيگانه مي كنم "تسليم شیرازی" |
میان ماه ما و ماه گردون |
از ما مپرس كز چه دل از دست دادهايم از آنكه برده است دل از دست ما ، بپرس "عبرت نائيني" |
سخن عشق یکی بود و ولی آوردند |
از سبک روحي دل ، تا خبري يافته ام زندگي بارِ گراني ست كه بر دوشِ منست "وصفي بخارايي" |
تــا بــود زلف تـــو اسباب پریشانی مــا |
الماسهاي ديده ي من ، مشتري نداشت گوهر شناس بود ، فقط آستين من "فريدون گيلاني" |
گر گدایی کنی از درگه او کن باری |
دلم بردی و آنگاهی به پندم صبر فرمایی مکن تکلیف ناواجب که بیدل صبر نتوانم "انوری" |
شود آیا شبی غرق گناهت بینم |
نیامدی که فلک خوشه خوشه پروین داشت |
دم فروبسته ام اکنون ز غم جور فلک |
كاسه و كوزه ی تقوا كه نمودند درست ديدم آن كاسه به سنگ آمد و آن كوزه شكست "شهريار" |
تکبر کنــد مــرد حشمت پــرست |
اگر چه در پی آهو دویده ام چون شیر |
فکر دیگر به جز از گریه نکردم در عشق |
روزگار این سان که خواهد بی کس و تنها مرا سایه هم ترسم نیاید دیگر از دنبال من "شهریار" |
در این دنیای بی ارزش چرا مغرور می گردی |
چون سپند از درد و داغ بيكسي هايم مپرس دود آهي داشتم ، رفت و مرا تنها گذاشت "بيدل" |
گر ز حال دل خبر داری بگو
ور نشانی داری بگو مرگ را دانم ولی تا کوی دوست راه اگر نزدیک تر داری بگو |
ذره ذره هر چه بود از من گرفت |
رخت بر بست ز دل شادی و هنگام و وداع با غمت گفت که یا جای تو یا جای من است "فرخی یزدی" |
بین دو لب خنده چو گردد عیان |
عاشقان هر چند مشتاق جمال دلبرند دلبران برعاشقان ازعاشقان عاشق ترند *هلالی جغتائی* |
در معرکه ی عشق دلیرانه متازید |
اي سوخته ي سوخته ي ، سوختني عشق آمدني بُود ، نه آموختني "سيف الدين باخرزي" |
گفتـه بودی که نگویم دگر از عشق نگویم سخن |
بر ما گذشت نيک و بد ، اما تو روزگار فكري به حال خويش كن ، اين روزگار نيست "عماد خراساني" |
نو بهاری که دهد شاخه گلی از گل من |
بر مال و جمال خويشتن ، غرّه مباش كآن را به شبي برند و اين را به تبي |
ز شرم آب آن رخشنده جانی |
اکنون ساعت 08:39 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)