![]() |
شبنم خود را به همت میبرم بر آسمان
در کمین جذبهٔ خورشید تابان نیستم |
مرا چون خليل آتشي در دل است
که پنداري اين شعله بر من گل است نه دل دامن دلستان ميکشد که مهرش گريبان جان ميکشد |
درون گنبد گردون فتنه بار مخسب
به زیر سایهٔ پل موسم بهار مخسب |
بی همگان به سر شود
بی تو به سر نمیشود داغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشود |
نبووووووووود؟
دلبرا بنده نوازیت که آموخت بگو که من این ظن به رقیبان تو هرگز نبرم |
بود یا نبود خلاف دو تا پست پشت سر هم :d:d می بسازد جان و دل را بس عجایب کان صیام گر تو خواهی تا عجب گردی عجایب دان صیام |
خلافیش چند؟؟؟
منم آن شاعر ساحر که به افسون سخن کو نسیمی ز عنایت که کند بیدارم |
من حاصل عمر خود ندارم جز غم در عشق ز نیک و بد ندارم جز غم |
مرا دردیست اندر دل اگر گویم زبان سوزد
وگر پنهان کنم ترسم که مغز استخوان سوزد |
دست گیرید درین واقعه کافتاد مرا
که نماندست کنون طاقت بیداد مرا |
الا ای یوسف مصری که کردت سلطنت مغرور
پدر را باز پرس آخر کجا شد مهر فرزندی |
یاد آیدت آن روز که گفتم به تو در باغ
بنشین برگلکاتش بلبل بنشانی |
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صحبت آن مونس جان ما را بس |
سپیدهدم که صبا دامن سمن بدرد
ز مهر روی تو گل جیب پیرهن بدرد |
دلا یاران سه نوعند ار بدانی
زبانیند و جانیند و نانی به نانی نان بده از در برانش حذر بنما ز یاران زبانی دلا یاران جانی را نگهدار برایش جان بده تا میتوانی |
یارب تو مرا به نفس طناز مده
با هر چه بجز تست مرا ساز مده من در تو گریزان شدم از فتنهٔ خویش من آن توام مرا به من باز مده |
هر آنکس که جور بزرگان نبرد
نسوزد دلش بر ضعیفان و خرد |
دل ميرود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا |
امروز قدر پند عزیزان شناختم
یا رب روان ناصح ما از تو شاد باد |
امروز که در نزد توام مرحمتی کن
فردا که شوم خاک چه سود اشک ندامت |
تا آمدی اندر برم شد کفر و ایمان چاکرم
ای دیدن تو دین من وی روی تو ایمان من |
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد |
در سر دارم ز می پریشانیها
با قند لب تو شکرافشانیها ای ساقی پنهان چو پیاپی کردی رسوا شود این دم همه پنهنیها |
ارغوان جام عقيقي به سمن خواهد داد
چشم نرگس به شقايق نگران خواهد شد اين تطاول که کشيد از غم هجران بلبل تا سراپرده گل نعره زنان خواهد شد |
در خاک تنم بنگر کز جان هواپیشه
هر ذره در این سودا گشتهست چو دل گردان |
نشان یار سفر کرده از که پرسم باز
که هر چه گفت برید صبا پریشان گفت |
تا کی ز میان کناره سویی گیریم
برخیز که راه جست و جویی گیریم در سایهٔ زهد سرد بودن تا چند وقتست که آفتاب رویی گیریم |
محمد کافرینش هست خاکش
هزاران آفرین بر جان پاکش |
شقایق از پی سلطان گل سپارد باز
به بادبان صبا کله های نعمانی |
یاد باد آنکه چو یاقوت قدح خنده زدی
در میان من و لعل تو حکایتها بود |
دریاب تنم را که دست محنت
در حبس تنم را بشار کرده هست این تن من در حصار اندوه جان را ز تنم در حصار کرده |
هان ای دل عبرت بین
از دیده نظر کن هان ایوان مدائن را آیینه عبرت دان |
نور فلکست این تن خاکی ما
رشک ملک آمدست چالاکی ما |
اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی
چه میان نقش دیوار و میان آدمیت |
تو بحر لطافتی و ما همچو کفیم
آنسوی که موج رفت ما آنطرفیم |
من از چشم تو اي ساقي خراب افتاده ام ليكن
بلايي كز حبيب آيد هزارش مرحبا گفتيم |
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توام راهنمایی |
يارب به وقت گل گنه بنده عفو كن
وين ماجرا به سرو لب جويبار بخش |
شب گشت درین سینه چه سوز است عجب
میپندارم کاول روز است عجب |
بی جمال عالم آرای تو روزم چو شبست
با کمال عشق تو در عین نقصانم چو شمع |
اکنون ساعت 03:45 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)