![]() |
دل به امید صدایی که مگر در تو رسد
ناله ها کرد در این کوه که فرهاد نکرد |
دوست میدارم من این نالیدن دلسوز را
تا به هر نوعی که باشد بگذرانم روز را |
اندر سر ما خیال عشقت
هر روز که باد در فزون باد |
درین درگه، بلند او شد که افتاد
کسی استاد شد کاو داشت استاد |
دوش آگهی ز یار سفر کرده داد باد
من نیز دل به باد دهم هرچه باداباد |
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود |
در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
خرقه جایی گر و باده و دفتر جایی |
یکم با من مدارا کن ،جدایی خیلی بی رحمه
کی جز تو، توی این دنیا ، همه حرفامو می فهمه |
هر آن که جانب اهل خدا نگه دارد
خداش در همه حال از بلا نگه دارد |
در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
خرقه جایی گر و باده و دفتر جایی |
یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از چشم حسود چمنش |
شد دلم مغرور آن گفتار جان افزای تو
آه اگر در عشق من گفتار ازین به داشتی |
یک نعره مستانه ز جایی نشنیدیم
ویران شود این شهر که میخانه ندارد |
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
ون در ان ظلمت شب آب حياتم دادند |
در دهر چو آواز گل تازه دهند
فرمای بتا که می به اندازه دهند |
دست از مس وجود چو مردان ره بشوی
تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی |
یاران عبث به وهم تعلق فسردهاند
اینجاست چون نگه قدم از خانه در رکاب |
برین رواق زبر جد نوشته اند به زر
که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند |
در حکمت سلیمان هرکس که شک نماید
بر عقل و دانش او خندند مرغ و ماهی |
یاران عبث به وهم تعلق فسردهاند
اینجاست چون نگه قدم از خانه در رکاب |
بر تو گر جلوه کند شاهد ما ای زاهد
از خدا اجز می و معشوق تمنا نکنی |
یا به خواب این دیده بود آن پر صفا
کرده بود اندر بغل دو سنگ را |
ای عنصر تو مخلوق از کیمیای عزت
وی دولت تو ایمن از وصمت تباهی |
یک چند به تقلید گزیدم خود را
نادیده همی نام شنیدم خود را |
ای گل تو دوش داغ صبوحی کشیده ای
ما آن شقایقیم که با داغ زاده ایم |
میآمد یار مست و تنها تنها
با نرگس پرخمار رعنا رعن |
نشان موی میانش که دل در او بستم
زمن مپرس که خود در میان نمی بینم |
من گل آن آتشین با غم که در پیرامنش
برق عالم سوز دارد صد خطر از خار و خس |
سرشکم آمد و عیبم بگفت روی به روی
شکایت از که کنم خانگیست غمازم |
مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا
گر تو شکیب داری طاقت نماند ما را |
اگر تو زخم زنی به که دیگری مرهم
وگر تو زهر دهی به که دیگر تریاک |
کاری کردم نگاه نکردم پس و پیش
آنرا که چنان کند چنین آید پیش آندم که قضا مکر کند ای درویش در خانه گریزد خرد دوراندیش |
شرمش از چشم می پرستان باد
نرگس مست اگر بروید باز |
ز آنجا که پرده پوشی عفو کریم توست
بر قلب ما بخش که نقدیست کم عیار |
راهم مزن بوصف زلال خضر که من
از جام شاه جرعه کش حوض کوثرم |
مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد |
دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا |
ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز کان سوخته را جان شد و آواز نیامد این مدعیان در طلبش بی خبرانند آن را که خبر شد خبری باز نیامد |
دایم گل این بستان شاداب نمی ماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی |
يا رب اين آتش که در جان من است
سرد کن زان سان که کردی بر خليل |
اکنون ساعت 02:12 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)