![]() |
در مقامات طریقت هر کجا کردیم سیر
عافیت را با نظر بازی فراق افتاده بود |
دل نگار توست کار او میفکن با طبیب
زآنکه جز داغ تو نبود سودمند این ریش را |
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را |
اميد خلق برآور چنانکه بتواني |
تو گر خواهی که جاویدان جهان یک سر بیارایی
صبا را گو که بردارد زمانی برقع از رویت |
تا کي دل خسته در گمان بندم
جرمي که کنم بر اين و آن بندم |
ما جفا از تو ندیدیم و تو خود نپسندی
آن چه در مذهب ارباب طریقت نبود |
دنيا حريف سفله و معشوق بيوفاست
چون ميرود هر آينه بگذار تا رود |
دولت از مرغ همایون طلب و سایه او
زان که با زاغ و زغن شهپر دولت نبود |
دل و دين و عقل هوشم همه را به آب دادي
ز كدام باده ساقي به من خراب دادي همه كس نصيب دارد ز نشاط و شادي اما به من غريب مسكين غم بي حساب دادي |
یاقوت جان فزایش از آب لطف زاده
شمشاد خوش خرامش در ناز پروریده |
هر كو شراب فرقت روزي چشيده باشد
داند كه سخت باشد قطع اميدواران |
ناگهان پرده بر افراخته ای یعنی چه
مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه |
هم گلستان خيالم ز تو پر نقش ونگار
هم مشام دلم از زلف سمن ساي تو خوش |
شاها فلک از بزم تو در رقص و سماع است
دست طلب از دامن این زمزمه مگسل |
لب شیرین تو شیرین تر از آن ساخته اند که توان گفتنش از شیره جان ساخته اند/ کرده اند از غمت آنان جگرم خون ای گل که ترا لاله رخ و غنچه دهان ساخته اند |
در ره منزل ليلی که خطرهاست در آن |
یار مرا غار مرا عشق جگر خوتر مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا |
ره زانی بو زور دی مه لات؟
چون له لای تو به جی ماون جی پی كانی كانی كانی تو شاهیدی پشكوتنی ئه وینیكی ئا سمانی قاتلی من له توی دا شورد په ن جه كانی خونی دلم تكاوه نیو ئاوی كانی |
ایییییماااااااان با آخرین حرف شعر من باید شعر بگی یعنی با الف این یعنی مشاعره سنتی
یکی روبهی دید بی دست و پای فرو ماند در لطف و صنع خدای |
یارب کجاست محرم رازی که یک زمان
دل شرح آن دهد که چه گفت و چها شنید |
دین و دل بردند و قصد جان کنند
الغیاث از جور خوبان الغیاث... |
ثریا چون منیژه بر سر چاه
دو چشم من بدو چون چشم بیژن |
نازپرورد تنعم نبرد راه به دوست
عاشقي شيوه رندان بلاكش باشد |
دردم نه همین است که بستند پرم را
ترسم نرسانند به گلشن خبرم را/ گردی است ز من باقی و ترسم که تو از ناز تا باز کنی چشم نیابی اثرم را... |
ای نسیم سحری بندگی من برسان
که فراموش مکن وقت دعای سحرم |
مكن به نامه سياهي ملامت من مست
كه آگه است تقدير بر سرش چه نوشت |
تنش درست و دلش شاد باد و خاطرش خوش
که دست دادش و یاری نا توانی داد |
دلا منال ز بیداد و جور یار که یار
تو را نصیب همین کرد و این از آن دادست |
توانایی که از یک طرفه العین
ز کاف و نون پدید آورد کونین |
ناليدن بلبل ز نوآموزي عشق است
هرگز نشنيديم ز پروانه صدايي |
يا رب تو آن جوان دلاور نگاه دار
کز تير آه گوشه نشينان حذر نکرد |
دیدم به خواب خوش که به دستم پیاله بود
تعبیر رفت و کار به دولت حواله بود |
در راه چو قلم گر بسرم باید رفت
با دل زخم کش و دیده گریان بروم |
مردم در این فراق و در آن پرده راه نیست
یا هست و پرده دار نشانم نمی دهد |
در این خیال به سر شد زمان عمر و هنوز
بلای زلف سیاهت به سر نمی آید |
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود |
در کوی عشق شوکت شاهی نمی خرند
اقرار بندگی کن و اظهار چاکری |
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور |
رخ تو در دلم آمد مراد خواهم یافت
چرا که حال نکو در قفای فال نکوست |
اکنون ساعت 08:32 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)