پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   وصف حال خودتان با زبان شعر (http://p30city.net/showthread.php?t=3983)

ساقي 07-14-2009 03:34 PM

خدمت شمس حق و دین یادگارت ساقیا
باده گردان چیست آخر داردارت ساقیا

ساقی گلرخ ز می این عقل ما را خار نه
تا بگردد جمله گل این خارخارت ساقیا

جام چون طاووس پران کن به گرد باغ بزم
تا چو طاووسی شود این زهر و مارت ساقیا

کار را بگذار می را بار کن بر اسب جام
تا ز کیوان بگذرد این کار و بارت ساقیا


تا تو باشی در عزیزی‌ها به بند خود دری
می‌کند ای سخت جان خاکی خوارت ساقیا

چشمه رواق می را نحل بگشا سوی عیش
تا ز چشمه می‌شود هر چشم و چارت ساقیا

عقل نامحرم برون ران تو ز خلوت زان شراب
تا نماید آن صنم رخسار نارت ساقیا

بیخودی از می بگیر و از خودی رو بر کنار
تا بگیرد در کنار خویش یارت ساقیا

تو شوی از دست بینی عیش خود را بر کنار
چون بگیرد در بر سیمین کنارت ساقیا

گاه تو گیری به بر در یار را از بیخودی
چونک بیخودتر شدی گیرد کنارت ساقیا

از می تبریز گردان کن پیاپی رطل‌ها
تا ببرد تارهای چنگ عارت ساقیا


...
..
.

ساقي 07-18-2009 03:10 PM

به هيچ يار مده خاطر و به هيچ ديار
که برو بحر فراخ است و آدمي بسيار



...

ساقي 07-21-2009 04:23 PM



چنين كشتـﮥ حسرتِ كيستم من؟
كه چون آتش از سوختن زيستم من

نه شادم نه محزون نه خاكم نه گردون
نه لفظم نه مضمون چه معنيستم من؟

نه خاك آستانم نه چرخ آشيانم
پَري مي فشانم كجا ييستم من ؟

اگر فانيم چيست اين شور هستي؟
و گر باقيم از چه فانيستم من؟

بناز اي تخيّل ببال اي توهّم
كه هستي گمان دارم و نيستم من

هوايي در آتش فگنده است نعلم
اگر خاك گردم نمي ايستم من

نوايي ندارم نفس مي شمارم
اگر ساز عبرت نيَم، چيستم من؟

بخنديد اي قدر دانان فرصت
كه يك خنده بر خويش نَگريستم من

درين غمكده كس مَميردا يا رب
به مرگي كه بي دوستان زيستم من

جهان كو به سامانِ هستي بنازد
كمالم همين بس كه من نيستم من

به اين يك نفس عمرِ موهوم بيدل
فنا تهمِت شخصِ باقيستم من




------------------
عبدالقادر بيدل دهلوي

ساقي 07-21-2009 06:17 PM

به خود آ

نه مرادم، نه مريدم،نه کلامم،نه سلامم
نه عليکم، نه سپيدم نه سياهم،
نه چنانم که تو گويی نه چنينم که تو خوانی،
ونه آنگونه که گفتند و شنيدی،نه سمائم نه زمينم،
نه سرابم نه برای دل تنهايی تو جام شرابم،
نه گرفتار و اسيرم، نه حقيرم نه فرستاده پيرم،

نه جهنم نه بهشتم٬
که چنين است سرشتم،اين سخن را من از
امروز نه گفتم نه نوشتم،
بلکه از صبح ازل با قلم نور نوشتم.
حقيقت نه به رنگ است و نه بو، نه های است و نه هو،
نه به اين است و نه او،نه به جام است و سبو٬
گر به اين نقطه رسيدی به تو سربسته و در پرده بگويم،


آنچه گفتند و سرودند: تو آنی،خود تو جام جهانی،
گرنهانی و عيانی،
تو همانی که همه عمر به دنبال خودت نعره زنانی.
تو ندانی که خود آن نقطه عشقی، تو اسرار نهانی،
همه جا تو ، نه يک جای نه يک پای،
همه ای،با همه ای،همهمه ای، تو سکوتي،
تو خود باغ بهشتی، تو بخود آمده از فلسفه ی
چون و چرايی .
به تو سوگند که اين راز شنيدی و نترسيدی وبيدار شدی.
در همه افلاک بزرگی،نه که جزئی
نه چونان آب در اندام سبوئی.

خود اويی، به خود آی
تا بدر خانه متروکه هر کس ننشينی، و بجز روشنی
شعشعه پرتو خود هيچ نبينی، و گل وصل بچينی.



{پپوله}-------- ---------{پپوله}-


deltang 07-21-2009 08:18 PM

زندگي با تو عاشقي با تو

نگير هواتو نبر صداتو

ميخوام نگاتو نرو بيا تو

تو رو خدا تو

SonBol 07-22-2009 05:17 PM

باور نمیکنم که بهار از میانه رفت
شور و شر امید من از آشیانه رفت_:2:


deltang 07-22-2009 08:04 PM

من ترک عشق شاهد و ساغر نمی​کنم

صد بار توبه کردم و دیگر نمی​کنم

باغ بهشت و سایه طوبی و قصر و حور

با خاک کوی دوست برابر نمی​کنم

ساقي 07-25-2009 05:54 PM


يك دو جامم دى سحرگه اتفاق افتاده بود
وز لب ساقى شرابم در مذاق افتاده بود


از سر مستى دگر با شاهد عهد شباب
رجعتى مى خواستم ليكن طلاق افتاده بود


نقش مى بستم كه گيرم گوشه اى زان چشم مست

طاقت و صبر از خم ابروش طاق افتاده بود

اى معبر مژده اى فرما كه دوشم آفتاب
در شكر خواب صبوحى هم وثاق افتاده بود

ساقيا جام دمادم ده كه در سير طريق
هركه عاشق وش نيامد در نفاق افتاده بود

در مقامات طريقت هر كجا كرديم سير
عافيت را با نظربازى فراق افتاده بود

حافظ آن ساعت كه اين نظم پريشان مى نوشت
طاير فكرش بدام اشتياق افتاده بود


..
..
.

SonBol 07-27-2009 01:30 PM

هنوز هم پشت دیــوار پیچک
میــان گلبرگهــای یــاس
کنار عاطفه مــریــم
چشم انتظـارتـم !
مــی دانم مــی آیی !
و فــاصله های خــاکستــری
را بــر مــی داری !!

ساقي 07-27-2009 02:42 PM

عجب ای ساقی جان مطرب ما را چه شدست
هله چون می​نزند ره ره او را کی زدست

او ز هر نیک و بد خلق چرا می​لنگد
بد و نیک همه را نعره مطرب مدد است

دف دریدست طرب را به خدا بی​دف او
مجلس یارکده بی​دم او بارکدست

شهر غلبیرگهی دان که شود زیر و زبر
دست غلبیرزنش سخره صاحب بلدست

خیره کم گوی خمش مطرب مسکین چه کند
این همه فتنه آن فتنه گر خوب خدست



...



اکنون ساعت 06:07 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)