![]() |
بسكه حرف حق كسي در دهر نتواند شنيد گيرد اول در اذان گفتن ، مؤذن گوش را "اشرف" |
عهد و پیمان تو با من وفا با دگران |
به غير سينهي دريادلان ، نگنجد عشق براي بحر، خدا آفريده طوفان را "فرج الله شبستري" |
لبش به جان گرانمایه بوسه نفروشد |
آزرده ترم گر چه کم آزار ترم بی یار ترم گر چه وفادار ترم با هر که وفا و صبر من کردم بیش سبحان الله به چشم او خوارترم "ابوسعید ابوالخیر" |
قصه را کوته کنم بهتر که کوته میشود |
روز وداع من کسی تنگ دلی نمی کند بسکه به دوستی او با همه شهر دشمنم "فروغی بسطامی" |
پیر میخانه ام از خانه برون کرد مگر |
آنچه را عقل به یک عمر بدست آورده است دل به یک لحظه کوتاه بهم میریزد "فاضل نظری" |
در بزم من بی سر و پا آمده بودی |
در دیر و کعبه سایل ، با کفر و دین مقابل با نوش و نیش یک دل ، این است مشرب عشق "عوفی شیرازی" |
هرشب میان مقبره ها راه می روم
شاید هوای زیستنم را عوض کنم |
زندگی پیش تو گفتم غم دل ترسیدم |
ای اجل از قید زندان غمم آزاد کن سعی دارد محنت هجران تو هم امداد کن "وحشی بافقی" |
ماهم آمــد بــه در خـانـــه و من خانــه نبــودم |
خواهی که ز هر سو نظری سوی تو باشد زنهار! مرنجان دل صاحب نظری را "هلالی جغتایی" |
لب میگون جانان جام در داد |
طبیب ، گو به علاج مریض عشق مکوش که کار او دگر و کار او دگرگون است "هلالی جغتایی" |
تا چند زنم به روی دریاها خشت |
دو نصیحت کنمت بشنو و صد گنج ببر از در عیش درآ و به ره عیب مپوی "حافظ" |
سری دارم که سامانی نمی بو |
دل سیر شد از غصه ی گردون خوردن وز دست ستم سیلی هر دون خوردن تا چند چو نای هر نفس ناله زدن تا کی چو پیاله دمبدم خون خوردن "عبید زاکانی" |
من معتقدم دو باره بر میگردی |
زود گردد چهره ی بی شرم ، پامال نگاه می رود گلشن به غارت ، باغبان خفته را "صائب تبریزی" |
تا تو رفتی شدم آزرده و این آتش دل |
مفروش به ملک هر دو عالم خاک سر کوی می فروشان "عبید زاکانی" |
در چمن دوش به بوی تو گذر می کردم |
من او بودم من او شدم
با او بودم بی او شدم در عشق او چون او شدم زین رو چنین بی سو شدم |
عاقبت خاک شود حسن جمال من و تو
خوب و بد میگذرد وای به حال من و تو |
در طواف شمع می گفت این سخن پروانه ای |
مرد را دردی اگر باشد خوش است
درد بی دردی علاجش اتش است |
چنانت دوست ميدارم كه گر روزي فراق افتد
تو صبر از من تواني كردو من صبر از تو نتوانم |
من از بیگانگان هــرگز ننــالـم |
گر همه عمر خویش با تو برارم دمی حاصل عمر ان دم است باقی ایام رفت سعدی |
من که زجان ببریده ام چون گل قپا بدریده ام
زان رو شدم که عقل من با جان من بیگانه شد |
ناز آن شوخ که از غمزه و طنازی و ناز |
هنر بی عیب هرمان نیست لیکن |
آتش به جانم افکند شوق لقای دلدار
از دست رفت صبرم ای ناقه پای بردار |
روز نخست کز غم دل با خبر شدم |
ای عاشقان ای عاشقان پیمانه را پر خون کنید
وز خون دل چون لاله ها رخساره گل گون کنید |
اکنون ساعت 10:50 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)