![]() |
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه کار به نام من دیوانه زدند |
در چشم آمد خیال آن در خوشاب
آن لحظه کزو اشک همی رفت شتاب پنهان گفتم براز در گوش دو چشم مهمان عزیز است بیفزای شراب |
برو فسانه مخوان و فسون مدم حافظ
کزین فسانه و افسون مرا بسی یادست |
توانگرا در رحمت به روی درویشان
مبند و گر تو ببندی خدای بگشاید |
دی وعده داد و در سر شراب داشت
امروز تا چه گوید و بازش چه در سرست |
تا بود بار غمت بر دل بیهوش مرا
سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا |
الا یا ایها ساقی ادر کاسا ونا ونها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها |
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست هرکجا هست خدایا به سلامت دارش |
شاهد شیرین من برده دل و دین من
برد دل و دین من شاهد شیرین من |
نه هر درخت تحمّل کند جفای خزان غلام همّت سروم که این قدم دارد |
در خور مستی ما رطل و خم و ساغر نیست
ما از آن باده کشانیم که دریا زده ایم... |
مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد
نقش هر نغمه که زد راه بجایی دارد |
در همه جا راه تو هموار نیست
مست مپوی این ره هموار را |
آن نافه مراد که میخواستم ز بخت
در چین زلف آن بت مشکین کلاله بود |
در آن دیوان که حق حاکم شد و دست و زبان شاهد
نخواهد بود بازار و بها چیرهزبانی را |
از بس که چشم مست در این شهر دیده ام
حقا که می نمیخورم اکنون و سر خوشم |
من و این کوچه بی تاب یه دردیم
باید با تو بازم به خونه برگردیم |
من از آن كشم ندامت كه ترا نيازمودم
تو چرا ز من گريزي كه وفايم آزمودي |
یا رب آن شاه وش ماه رخ زهره جبین
در یکتای که و گوهر یکدانه کیست |
تو را در آینه دیدن جمال طلعت خویش
بیان کند که چه بودست ناشکیبا را |
آن وقت که بحر کل شود ذات مرا
روشن گردد جمال ذرات مرا |
ای باد اگر به گلشن احباب بگذری
زنهار عرضه ده بر جانان پیام ما |
این جان تو عاقبت ز تن خواهد جست
این جان تو عاقبت ز تن خواهد خست |
تاج از فرق فلک بر داشتن
تا ابد آن تاج بر سر داشتن در بهشت آرزو ره یافتن هر نفس شهدی به ساغر داشتن |
ناموس خرد بشکن و سالوس طریقت
وز هر دو برآور تو دمار ای پسر خوش زهد و گنه و کفر و هدی را همه در هم در باز به یک داو قمار ای پسر خوش |
شبی چون چاه بیژن تنگ و تاریک
چو بیژن در میان چاه و او من ثریا چون منیژه بر سر چاه دو چشم من بدو چون چشم بیژن |
نازم آن تندر شیرین که به یک طرف نگاه
آتشی در دلم افروخت که فرهادم کرد |
دست من گیر که بیچارگی از حد بگذشت
سر من دار که در پای تو ریزم جان را |
الا ای یوسف مصری که کردت سلطنت مغرور
پدر را بازپرس اخر کجا شد مهر فرزندی |
یا رب آن نو گل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از دست حسود چمنش |
شدم اسیر شکار افکنی که صد باره
سنان به دیده شیران تیزگام کشید |
در لب تشنه ما بین و مدار آب دریغ
بر سر کشته خویش آی و ز خاکش بر گیر |
. .
|
. .
|
راه پنهانی میخانه نداند همه کس
جز من و زاهد و شیخ و دو سه رسوای دگر... |
روی اگر پنهان کند سنگین دل سیمین بدن
مشک غمازست نتواند نهفتن بوی را |
امشب سبکتر میزنند این طبل بیهنگام را
یا وقت بیداری غلط بودست مرغ بام را |
مشاعره سنتي و هزارمين صفحه :):53::41: ای مرغ سحر تو صبح برخاستهای ما خود همه شب نخفتهایم از غم دوست .. |
تا بود بار غمت بر دل بیهوش مرا
سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا |
اگه ابرا دیگه بارون ندارن
هنوز آسمونو داریم من و تو |
اکنون ساعت 03:46 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)