![]() |
دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست |
تا به غایت ره میخانه نمیدانستم
ور نه مستوری ما تا به چه غایت باشد |
در این محرابگه معبودشان کیست
وزین آمد شدن مقصودشان چیست |
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودا زده از غصه دو نیم افتادست |
تو را به هر غم و درد امتحان از آن کردند
که دردهای جهان را دوا توانی کرد |
ده روز مهر گردون افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا |
اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم
جواب تلخ میزیبد لب لعل شکرخا را |
ای نفس خرم باد صبا
از بر یار آمدهای مرحبا قافله شب چه شنیدی ز صبح مرغ سلیمان چه خبر از سبا |
ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت
و ای مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت |
ترک سر گفتم از آن پیش که بنهادم پای
نه به زرق آمدهام تا به ملامت بروم |
من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق
چارتکبیر زدم یک سره بر هر چه که هست |
تبسم ریز لعلشگر نشان پرسد غبارم را
ببوسد تا قیامت بویگل خاک مزارم را |
اگر میل دل هر کس به جایست
بود میل دل من سوی فرخ |
خلاف دوستی کردن به ترک دوستان گفتن
نبایستی نمود این روی و دیگربار بنهفتن |
نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد
بختم ار یار شود رختم از این جا ببرد |
دیگری را در کمند آور که ما خود بندهایم
ریسمان در پای حاجت نیست دست آموز را |
ای که طبیب خسته ای روی زبان من ببین کاین دم و دود سینه ام بار دل است بر زبان |
نوروز که سیل در کمر میگردد
سنگ از سر کوهسار در میگردد از چشمهی چشم ما برفت اینهمه سیل گویی که دل تو سختتر میگردد |
دریای اخضر فلک و کشتی هلال
هستند غرق نعمت حاجی قوام ما |
اندر این صورت و آن صورت بس فکرت تیز
از پی بحث و تفکر ید بیضا بنمود |
دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست |
تلقین و درس اهل نظر یک اشارتست
گفتم کنایتی و مکرر نمیکنم |
محترم دان دلم کاین مگس قند پرست
تا هوا خواه تو شد فر همایی دارد |
دیروز همین ساعت ،هر ثانیه روشن بود
هر لحظه یه تصویر از، فردای تو و من بود |
دلم خزانه اسرار بود و دست قضا
درش ببست و کلیدش به دلستانی داد |
دوش آگهی ز یار سفر کرده داد باد
من نیز دل به باد دهم هر چه بادا باد |
دریا دلان ز فتنه ایام فارغند
دریای بی کران غم طوفان نداشته است |
تقصیر تو نیست اشک حقه ، بارون سبکت میکنه نم نم
من منتظرم بغضتو بشکن ،تا گریه کنیم هر دو با هم |
می خور که صد گناه ز اغیار در حجاب
بهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنند |
دل محنت زده ام منتظر گوشه چشمی از توست
نگهی تا دل من بسته و درگیر شود بعد برو |
ور چنین زیر خم زلف نهد دانه خال
ای بسا مرغ خرد را که به دام اندازد |
دیر و زود این شکل و شخص نازنین
خاک خواهد بودن و خاکش غبار |
روزم شده از هجر تو ،همچون شب یلدا
دلخون شده از وعده ی امروز به فردا |
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا |
امروز که در دست تو ام مرحمتی کن
فردا که شوم خاک چه سود اشک ندامت |
تو می رسی مثل ماه روشن،به زیر پایت ستاره جاری
و از دو دست همیشه سبزت،گل و نسیم بهاره جاری |
یکی را که در بند بینی مخند
مبادا که روزی در افتی به بند |
در خواب بدم مرا خردمندی گفت کاز خواب کسی را گل شادی نشکفت کاری چه کنی که با اجل باشد جفت؟ می خور که به زیر خاک میباید خفت خیام |
توانایی که از یک طرفه العین
ز کاف و نون پدید آورد کونین |
نیست در عالم عراقی را دمی بر لب تو کامرانی ساقیا |
اکنون ساعت 08:24 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)