![]() |
امروز تصمیم بزرگی گرفتم
امیدوارم خداوند کمکم کنه |
رها جون تسلیت - امروز من تو خیابون خوردم زمین ملت بهم خندیدن -بنظرم خیلی مهم بود:35:
|
امروز اول صبح با صدای اس ام اس از خواب بیدار شدم{شیت شدن}
بازم دم همراه اول:53: گرم، تولدمو تبریک گفته بود:cool: آخه امروز توفلدمه آنا;) ولی تا الان که ساعت از 12 ظهرم گذشته هیشکی یادش نیست_:2: |
سلام رزيتا جان تولد گذشتتون مبارك:53::36: (عذر ميخوام كه اين جوري تبريك ميگم اخه دير رسيدم!)
مهم ترين اتفاقي كه امروز برام افتاد اين بود كه به بهترين دوستم گفتم دارم از اصفهان ميرم و اين موضوع به شدت افسرده ام كرده_:2::20: |
ایین نامه رانندگی قبول شدم ولیییییییییییییییییییییییییییی شهری رد شدم
و الان به شدن ناراحت نیستم :p |
امروز همسایمون از بالای پله سقوط کرد ما صدای جیغ و داد خانم همسایه و دخترش رو شنیدیم سریع هر چی دم دستم بود پوشیدم رفتم دم خونشون
خدا بهش رحم کنه سکته کرده بود خلط و تف زرد استفراغ می کرد همه دستپاچه شده بودند دوستم رامین و مجتبی هم سریع خودشون رو از خونشون سریع رسونده بودند . فامیل همسایمون هم حضور داشت . خواست بلندش کنه من مانع شدم شروع کردم به داد زدن تا همه حالشون برگرده و خودشون رو جمع کنن گفتم اگر بهش دست بزنید ممکنه قطع نخاع بشه بیچاره مجتبی کلی سرش داد زدم که زنگ بزنه اورژانس هممون شکه بودیم نبودین ببین چه وضعیتی بود سرش شکاف برداشته بود مثل اینکه در اثر سکته تعادلش رو از دست داده و از بالای پله دمر افتاده روی زمین ( فکر یه 15 -20 متری باشه ) یک لحظه علائم حیاتی اش قطع می شد دوباره برمیگشت هر لحظه ممکن بود از دست بره یواش یواش همسایه ها جمع شدن . همسر و بستگان که فقط جیغ و داد میزدن باز خوب بود که جیغ میزدن اگر این کارو نمیکردن کی میخواست به دادشون برسه . بلاخره آمبولانس رسید و بردنش بیمارستان الان که با شما صحبت میکنم تو کما هست ! اینقدر حالم بده که هیچی نمیتونم بخورم مثل اینکه رفته باشم دنیای دیگه و دوباره برگشته باشم به شدت وحشت زده شدم |
دوتا خدابامرزی از مهدی عزیز و بیگ بنگ مهربان برای بابام رسید
تقدیم به روح بلند پرواز پدر نوشته بالا که مال بیگ بنگه رو خوندم و یاد فوت پدرم افتادم خدا کنه زودتر حالش خوب بشه و سایه اش بالا سر خانواده اش باشه انشالله امیر |
آقا امیر خدا پدرتون رو بیامرزه
خدا روحش رو شاد کنه ---------- امروز این دختر شیطون من هم رفت بالای پله و از اونجا افتاد و پیشونیش یه نقطه کبود شد داشتم براش شیر و موز درست میکردم حواسم نبود. طفلی همسر گرامی چنان از خواب پرید که تا یک ربع همونجور خشکش زده بود بعد یک ربع هم رفت یه قرص مسکن انداخت بالا و دوباره رفت بخوابه |
ثبت نام توی P30city که امیدوارم کاربری و حضورم برای جمع دوستان و خودم مفید باشه
|
امروز یکی رو تو دانشگاه دیدم که داشتم شاخ در میووردم
یکی از بچه های مدرسه از من بزرگتره بنا به دلایلی از محالات بود بیاد یونی ولی من دیددمش امروز:دی |
| اکنون ساعت 12:28 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)