![]() |
آري ديگر نشان من در تفكر تو مرده است ديگر مرا در غسالخانه عشقت شستشويم داده و در گور خود خواهي هايت به خاكم سپرده اي و اكنون سر شكسته از فردايي كه ساخته بودم و ناكام از روياهاي درازم غرورم را به زير پايت مي افكنم تا باز هم تو را داشته باشم اما ديگر مي دانم : ديگر من نيستم ديگر تو نيستي |
آن دم كه كوله بارت را مي بستي تا از ديار چشمهايم كوچ كني ، لحظه اي با خود انديشيدي كه بعد از تو بغض چندين ساله ام را بر كدامين شانه خواهم شكست ؟ و آرزوهاي كودكانه ام را براي چه كس زمزمه خواهم كرد ؟ به من بگو آيا مي دانستي كه بعد از تو قلبم خواهد شكست و تمام ترانه هايم پيراهن گلايه بر تن خواهند كرد ؟ |
مثل يك بارگران بر دوشم
مثل باران شديدي كه دلت مي گيرد مثل احساس كبوتر كه رهايي خواهد مثل يك مسافر سر در گم مثل يك لحظه كه انگار نفس مي گيرد مثل تنهايي فردي در جمع مثل ويراني دل مثل رگبار دعا بر لبها كه ندارد حاصل مثل آن لحظه كه در مي يابي كه چقدر تنهائي و چقدر دلگير است طعم آن غربت با خود بودن و چه مظلومانه، از خدا مي خواهي آنچه در قلب تو، مي جوشد و صداي حافظ ماندگار است در خلوت من من و او و خدا و تمام لحظات با هم گله و اشك و دعا و اميد و دل ساده من |
آنگاه که غرور کسی را له می کنی، آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی، آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی، آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ، آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی، آنگاه که خدا را می بینی و بنده ی خدا را نادیده می گیری ، می خواهم بدانم، دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟؟؟ . بسوی کدام قبله نماز می گزاری که دیگران نگزارده اند؟؟؟ {پپوله} |
به جنونم مي كشاني وقتي كه در تكرار كوتاه يك ديدار به رفتن مي انديشي . رفتن يعني وداع با چشمان مهربان و آرام تو و غرق شدن در گردابي از اندوه و غم . رفتن براي من هميشه تلخ و دردناك است و من نمي دانم تو چرا اين قدر دير آمدي و زود مي روي ؟ من براي رسيدن به تو از خود نيز گذشته ام . |
اگر چه نيستي اما من هنوز به يادت هستم . هنوز هم در فراق تو با اشكهايم به خواب مي روم و با ديدن تبسم هايت ، درياي طوفاني نگاهم آرام مي شود . انگار كه هرگز تو نرفته اي . سر بر روي شانه هايت از غمهايم مي گويم و مي گريم . كاش هرگز از اين خواب بيدار نشوم ... سحر مي شود و تو دوباره از افق بيداري ام پرواز مي كني. تو چقدر مهربان بودي و خدا چقدر مهربان تر كه لحظه هاي خوشبختي را در خواب هم تعارفم مي كند . |
دلم گرفته از این روزها دلم تنگ است...
|
گفتند تو برگزيدهی باران و بوسه بودهای
چرا بی چراغ در شبِ اين همه گريه پير میشوی؟! ما واژگانِ عجيب ديگری از دريا، از عطرِ عشق و عبورِ نور نوشتهايم، ما به خاطر تو از انتهای سدر و ستاره آمدهايم، از اين به بعد تکليفِ بوسه و باران با ماست، تولدِ بیسوالِ ترانههای تو با ماست، ما به جای تو از عطرِ عشق و عبورِ نور خواهيم سرود، و تو با ما از اسامیِ روشنِ آسمان خواهی گفت، و ما دوباره ترا به دورهی دورِ همان واژههای مکررِ خودت بازخواهيم برد. باور اگر نمیکنی اين دستخطِ آشنای خداوند است |
شب سردي است ، و من افسرده.
راه دوري است ، و پايي خسته. تيرگي هست و چراغي مرده. مي كنم ، تنها، از جاده عبور: دور ماندند ز من آدم ها. سايه اي از سر ديوار گذشت ، غمي افزود مرا بر غم ها. فكر تاريكي و اين ويراني بي خبر آمد تا با دل من قصه ها ساز كند پنهاني. نيست رنگي كه بگويد با من اندكي صبر ، سحر نزديك است: هردم اين بانگ برآرم از دل : واي ، اين شب چقدر تاريك است! خنده اي كو كه به دل انگيزم؟ قطره اي كو كه به دريا ريزم؟ صخره اي كو كه بدان آويزم؟ مثل اين است كه شب نمناك است. ديگران را هم غم هست به دل، غم من ، ليك، غمي غمناك |
حالمان بد نیست غم کم می خوریم کم که نه هر روز کم کم می خوریم آب می خواهم سرابم میدهند عشق می ورزم عذابم میدهند خود نمیدانم کجا رفتم به خواب از چه بیدارم نکردی آفتاب خنجری بر قلب بیمارم زدند بی گناهی بودم و دارم زدند {پپوله} |
اکنون ساعت 10:32 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)