![]() |
تا كي به تمناي وصال تو يگانه
اشكم شود از هر مژه چون سيل روانه |
هر سر موي مرا با تو هزاران کار است
ما کجاييم و ملامت گر بيکار کجاست |
تنش درست و دلش شاد باد و خاطرش خوش
که دست دادش و یاری نا توانی داد |
دور از هواي نفس، که ممکن نميشود
در تنگناي صحبت دشمن، مجال دوست |
تا چه کند با رخ تو دود دل من
آیینه دانی که تاب آه ندارد |
دور مجنون گذشت و نوبت ماست
هر کسي پنج روز نوبت اوست |
تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت |
تو بگريزي از پيش يک شعله خام
من استادهام تا بسوزم تمام |
من فقيرم به ره كعبه نرفتم اما
حجرالأسود خال روي تو مرا حاجي كرد |
در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل
هات الصبوح هبوا يا ايها السکارا |
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه کار به نام من دیوانه زدند |
دل ز ناوک چشمت گوش داشتم ليکن
ابروي کماندارت ميبرد به پيشاني |
یار بارافتاده را در کاروان بگذاشتند
بیوفا یاران که بربستند بار خویش را |
آسمان با امانت نتوانست کشید
قرعه فال به نام من دیوانه زدند |
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود |
دانستی ای عزیزتر از جان که در غمت
کار حبیب تو زطبیب ودوا گذشت |
ترسم اين قوم که بر دردکشان ميخندند
در سر کار خرابات کنند ايمان را |
اگر دشنام فرمایی و گر نفرین، دعا گویم
جواب تلخ می زیبد لب لعل شکر خا را |
اگرچه مست وخرابم تونیزلطفی کن نظربراین دل سرگشته ی خراب انداز |
ز شرم حلقه آن زلف حیرتی دارم
که ناف آهوی مشکین چرا نشدگرداب |
برسرتربت ماچون گذری همّت خواه
که زیارتگه رندان بلاکش باشد |
بدین شکرانه میبوسم لب جام
که گرد آگه ز راز روزگارم |
من از بیگانگان هرگز ننالم
که با من هرچه کرد آن آشنا کرد |
دیوار بکش دور سکوت ،قشنگترین ترانه باش
شبیه من که عاشقم تو هم یه عاشقانه باش |
شیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نو
چهره نمود و جلوه گری کرد و رو ببست |
تنت به ناز طبیبان نیازمندمباد وجودنازکت آزرده ی گزندمباد |
دریاست مجلس او دریاب وقت دریاب
هان ای زیان رسیده وقت تجارت آمد |
در بزم دور یک دو قدح درکش و برو
یعنی طمع مدار وصال دوام را |
ای دل شباب رفت و نچیدی گلی ز عیش
پیرانه سر مکن هنری ننگ و نام را |
ای نفس خرم باد صبا
از بر یار آمدهای مرحبا |
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا |
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را |
اگرت سلطنت فقر ببخشند ای دل
کمترین ملک تو از ماه بود تا ماهی |
یا رب آن شاه وش ماه رخ زهره جبین
در یکتای که و گوهر یکدانه کیست |
توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنون میگزم لب که چرا گوش به نادان کردم در خلاف آمد عادت بطلب کام که من کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم نقش مستوری و مستی نه به دست من و توست آن چه سلطان ازل گفت بکن آن کردم دارم از لطف ازل جنت فردوس طمع گر چه دربانی میخانه فراوان کردم ... |
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد در این دیر خراب آبادم |
مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست |
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودازده از غصه دو نیم افتادست |
تا جهانی در خور شرح غمت پیدا کنیم
خویش را زین عالم فانی به در خواهیم کرد |
دوستان جان داده ام بهر دهانش بنگرید
کو به چیزی مختصر چون باز میماند ز من |
اکنون ساعت 04:29 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)