![]() |
دوش دور از رویت ای جان جانم از غم تاب داشت
ابر چشمم بر رخ از سودای دل سيلاب داشت |
تو آنی کز آن یک مگس رنجه ای
که امروز سالر سر پنجه ای |
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آنکه یوسف به زر ناسره بفروخته بود |
دردی دوا نمی کند از من ترانه هام
من آرزوی وصل ترا می برم به گور |
رها کن تا چو خورشیدی قبایی پوشم از آتش
در آن آتش چو خورشیدی جهانی را بیارایم |
معرفت درين قوم خدا را سببي
تا برم گوهر خود را به خريدار دگر |
رشته ی مهر و وفا شُکر که از دست نرفت
بر سر شانه ی من تاری از آن موست هنوز |
ز آنسوی شهر یک نفر آمد
یک نفر ز جنس نور و مهر و نوید |
در غم ما روزها بیگاه شد
روزها با سوزها همراه شد روزها گر رفت گو رو باک نیست تو بمان ای آنک چون تو پاک نیست |
تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک
باور مکن که دست زدامن بدارمت |
تیرعاشق کش ندانم بردل حافظ که زد این قدر دانم که از شعر ترش خون می چکد |
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد |
دوست من کجا بودی دلتنگ بودیم و دلتنگ و دلتنگ کو آن معرفت که سراغ دوست نکرد با ان همه تماس فکر ما نکرد سروده یعقوب ابن شراوین |
در کوچه های بی کسی، اندر پی هم نفسی
گشتم نبود، نگرد نیست، امید برگرد به پی سی سروده رفیق یعقوب ابن شراوین |
یهو تا نامه دادم رفتی
به این امید که برگردی:53: سروده ناظره شاعره سایت |
ی امید ز هر کس که بریدیم بریدیم
چشم امید ز امید پی سی نبریدیم سارقه مدیری:) |
عجب شاعراني داره پي سي
به به اميد ما بااين اميد هنوز كار داريم اي اميد بيا كه بي تو بيماريم:d |
مزن برسر ناتوان دست زور که روزی درافتی به پایش چومور |
روزها فکر من اینست و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم |
من آدم بهشتی ام اما در این سفر
حالی اسیر عشق جوانان مه وشم |
مرا در منزل جانان چه جای امن عیش چون هر دم
جرس فریاد می دارد که بربندید محمل ها |
اگر روم ز پی اش فتنه ها برانگیزد
ور از طلب بنشینم به کینه برخیزد |
دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا |
احساسِ سوختن، به تماشا نمیشود
آتش بگیر، تا که بدانی چه میکشم |
من اگر نیکم وگر بد توبرو خود را باش
هرکس آن دِروَد کاقبت کار که کشت |
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودا زده از غصه دونیم افتادست |
توبه کردم که نبوسم لب ساقی وکنون می گزم لب که چرا گوش به نادان کردم |
من به هر جمعیتی نالان شدم
جفت بدحالان و خوشحالان شدم |
مطرب از درد محبت عملی می پرداخت
که حکیمان جهان را مژه خون پالا بود |
مشاعرۀ بهاری
یک بیت که حد اقل واژه ای از بوی بهار در آن باشد دوستانِ گرامی درمشاعره ی بهاری می توانیدغیراز کلمه ی بهار از واژه های: گل(وانواع آن)، بلبل،سنبل،سرو،صنوبر، درخت، سبزه، چمن وهرآنچه که بوی بهار به مشام جان می رسانداستفاده کنید ودر بیت شعرخود حداقل یکی از آنهارا بیاوری.:53: خوش تر زعیش وصحبت و باغ و بهار چیست ساقی کجاست گوسبب انتظارچیست؟ حافظ :41: |
در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند
گر تو نمیپسندی تغییر کن قضا را |
بدان رسید ز سعی نسیم باد بهار
که لاف میزند از لطف روح حیوانی حافظ |
بهارعمرخواه ای دل وگرنه این چمن هرسال
چو نسرین صدگل آردبار و چون بلبل هزار آرد حافظ |
این تطاول که کشید از غم هجران بلبل
تاسراپرده ی گل نعره زنان خواهد شد |
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا |
تخت زمرد زده است گل به چمن
راح چون لعل آتشین دریاب حافظ |
بتی دارم که گرد گل زسنبل سایه بان دارد
بهار عارضش خطی به خون ارغوان دارد حافظ |
ای شاه حسن چشم به حال گدا فکن
کاین گوش بس حکایت شاه وگدا شنید |
دیگر من از تنهایی انسان نمی ترسم
وقتی خدا هم طرحی از تکثیر تنهائیست |
بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنه نبود
این همه قول و غزل تعبیه در منقارش حافظ |
اکنون ساعت 05:51 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)