![]() |
گل بی رخ یار خوش نباشد
بی باده بهار خوش نباشد |
تنور لاله چنان بر فروخت باد بهار
که غنچه غرق عرق گشت وگل به جوش آمد |
دلها همه در چاه زنخدان انداخت
وآنگه سر چاه را به عنبر بگرفت |
کنون که شاهد گل را به جلوهگاه چمن
به جز نسیم صبا نیست همدم جانی شقایق از پی سلطان گل سپارد باز به بادبان صبا کلههای نعمانی حافظ |
آن همه ناز وتنعّم که خزان می فرمود
عاقبت در قدم باد بهار آخر شد |
ترسم که صرفه ای نبرد روز باز خواست
نان حلال شیخ زآب حرام ما |
بهارها که ز عمرم گذشت و بیتو گذشت چه بود غیر خزانها اگر بهار تویی سیمین بهبهانی |
این ره تو به زهد و علم نتوانی یافت گنج غم عشق را نشانی دگرستاز قول و غزل سایه چه خواهی دانست خاموش که عشق را زبانی دگرست |
تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک
باور مکن که دست زدامن بدارمت |
[تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هز مژه چون سیل روانه؟[ |
همچو صبحم یک نفس باقیست با دیدار تو
چهره بنما دلبرا تا جان برافشانم چو شمع |
عشق در گیر غروب درد است
باز هم طلوع ما را عشق است |
تا کی از سیم وزرت کیسه تهی خواهد بود بنده ی من شو و برخور ز همه سیم تنان |
نوبهارست در آن کوش که خوشدل باشی
که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی |
تنور لاله چنلن بر فروخت باد بهار که غنچه غرق عرق گشت وگل به جوش آمد |
یاد باد آن که نهانت نظری با ما بود
رقم مه ر تو بر چهره ی ما پیدا بود |
دانستی ای عزیز تر از جان که در غمت
کار حبیب تو ز طبیب ودوا گذشت |
ترک عاشق کش من مست برون رفت امروز
تا دگر خون که از دیده روان خواهد بود |
در عاشقی گریز نباشد ز سوز و ساز
استاده ام چو شمع مترسان ز آتشم |
نقل قول:
من دوست دار روی خوش و موی دلکشم مدهوش چشم مست ومی صاف دلکشم |
مرا می بینی و دردم زیادت میکنی هر دم
تو را می بینم و میلم زیادت میشود هر دم |
من به گوش خود از دهانش دوش
سخنانی شنیده ام که مپرس |
سخنی بگوی با من که چنان اسیر عشقم که به خویشتن ندارم ز وجودت اشتغالی |
یا وفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب / شود آیا که فلک زین دو سه کاری بکند ؟ حافظ |
در سینه سوزانم مستوری و مهجوری در دیده بیدارم پیدایی و پنهانی من زمزمه عودم تو زمزمه پردازی من سلسله موجم تو سلسله جنبانی رهی معیری |
یارب از ابر هدایت برسان بارانی
پیشتر زآنکه چوگردی زمیان برخیزم حافظ |
مرغ زیرک نزند در چمنش پرده سرای هر بهاری که به دنباله خزانی دارد حافظ |
دل به رغبت می سپارد جان به چشم مست یار
گرچه هشیاران ندادند اختیار خود به کس حافظ |
سرم خوش است و به بانگ بلند میگویم
که من نسیم حیات از پیاله میجویم |
ما زیاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم |
من صورتم به صورت شعرم شبيه نيست
بر اين گمان مباش كه ز يبا ببينی ام (محمدعلی بهمنی) |
من به گوش خود از دهانش دوش
سخنانی شنیده ام که مپرس حافظ |
سربسته ماند بغض گره خورده در دلم / آن عقده های گره گشا در گلو شکست قیصر |
تاج شاهی طلبی گوهر ذاتی بنمای
ور خود از تخمه ی جمشید فریدون باشی حافظ |
یک بار به من قرعه عاشق شدن افتاد / یک بار دگر ... بار دگر ... بار دگر... نه ! فاضل نظری |
[دن کیشوت] شوالیه اسبش چوبی است آسیاب ها ی بادی در مدار ساعت های انتظار می چر خند توفان که بیاید آردش را اَلَک خواهد کرد. :5: |
نقل قول:
هرگزم نقش تو از لول دل و جان نرود هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود |
در ره عشق نشد کس به یقین محرم راز هر کسی بر حسب فکر گمانی دارد حافظ |
دل داده ام بر باد بر هرچه بادا باد / مجنون تر از لیلی ، شیرین تر از فرهاد قیصر |
دل را اگر چه بال و پر از غم شکسته شد
سودای دام عاشقی از سر به در نکرد |
اکنون ساعت 04:07 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)