![]() |
همچو صبحت،شود گریبان چاک
ای که چون شب،سیاهکار نه ای |
یک جرعه می کهن ز ملکی نو به |
هزار شکر که از رنج زندگی آسود
وجود خسته و جان ستم کشیده من |
نکته ای دلکش بگویم خال آن مه روببین
عقل وجان رابسته ی زنجیرآن گیسوببین |
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه ی مساله آموز صد مدرس شد |
دل حافظ به دیدارتوخوگرشده بود
ناز پرود وصال است مجو آزارش |
شاهد شیرین من برد دل و دین من
برد دل و دین من شاهد شیرین من |
نوشته اند برایوان جنّت المأوی
که هرکه عشوه ی دنیا خرید وای به وی |
یاری اندر کس نمیبینم یاران را چه شد
دوستی کی خواهد آمد دوستداران را چه شد |
دولت فقر خدایا به من ارزانی دار
کاین کرامت سبب حشمت وتمکین من است |
تو خود ای گوهر یکدانه کجایی آخر
کز غمت دیده مردم همه دریا باشد |
دلا منال زبیداد و جوریارکه یار
تورا نصیبت همین کردواین ازاوداداست |
تیغی که آسمانش از فیض خود دهد آب
تنها جهان بگیرد بی منت سپاهی |
یک بار به من قرعه عاشق شدن افتاد / یک بار دگر بار دگر بار دگر نه ! فاضل |
همای گوی مفکن سایه شرف هرگز
در آن دیار که طوطی کم از زغن باشد |
دل را که مرده بود حیاتی به جان رسید
تابوئی ازنسیم می اش در مشام رفت |
تا که هی گردد دل دزدان غارتگر قوی
این جماعت حامی هر دزد و هر غارتگرند |
دوش از جناب آصف پیک بشارت آمد
کز حضرت سلیمان عشرت اشارت آمد |
دل من نه مرد آن است که با غمت در آید
مگسی کجا تواند که بیفکند عقابی |
یارب این کعبه ی مقصودتماشاگه کیست
که مغیلان طریقش گل ونسرین من است |
نثار روی توهربرگ گل که در چمن است
فدای قدتوهرسروبن که برلب جوست |
تا کی غم دنیای دنی ای دل دانا
حیف است ز خوبی که شود عاشق زشتی |
یاران همه سوی عشق رفتند
بشتاب که تا ز رَه نمانیم |
ما را ز خیال تو چه پروای شراب است
خم گو سر خود گیر که خمخانه خراب است |
تا به گیسوی تو دست ناسزایان کم رسد
هردلی ازحلقه ای درفکریارب یارب است |
توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنون
میگزم لب که چرا گوش بنادان کردم |
محترم داردلم کاین مگس قندپرست
تاهواخواهِ تو شدفرّ همایی دارد |
دلم جز مهر مه رویان طریقی برنمیگیرد
ز هر در میدهم پندش ولیکن درنمیگیرد "حافظ" |
دل دیوانۀ عاشق ، نشود پند پذیر بهتر آنست به خود وا بگذارید مرا نیست کاری به شما مردم فرزانه مرا وا گذارید دمی با دل دیوانه مرا علی اطهری کرمانی |
http://www.persopedia.com/images/PgIdxLD.gif
http://www.persopedia.com/images/PgIdxRD.gif http://www.persopedia.com/images/PgIdxRD.gif http://www.persopedia.com/images/PgIdxL.gif جز نقش تو در نظر نيامد ما را جز كوي تو رهگرر نيامد ما را خواب ارچه خوش آمد همه را در عهدت حقا كه به چشم در نيامد ما را |
از آتش سودایت دارم من و دارد دل داغی که نمی بینی دردی که نمی دانی رهی معیری |
یارب چه غمزه کردصراحی که خون خم
بانعره ای غلغلش اندرگلو ببست مطرب چه پرده ساخت که در حلقه ی سماع براهل وجدوحال در های وهو ببست |
ترسم این قوم که بر دردکشان میخندند
در سر کار خرابات کنند ایمان را |
از نامه سیاه نترسم که روز حشر
با فیض لطف او صد ازین نامه طی کنم |
مکن به نامه سیاهی ملامت من مست
که آگه است که تقدیر بر سرش چه نوشت قدم دریغ مدار از جنازه ی حافظ که گرچه غرق گناه است می رود به بهشت |
تو عهد کردهای که نشانی به خون مرا من جهد کردهام که به عهدت وفا کنی |
یارا یارا ترا چه یارا تا دل بربائی اذکیا را این دلبری از تو نیست بالله این فتنه ز … |
هر شاهدی که در نظر آمد به دلبری
در دل نیافت راه کآنجا مکان تست گفتند میهمانی عشاق می کنی سعدی به بوسه ای ز لبت میهمان تست |
ترا سزاست خدائی نه جسم را و نه جانرا تو را سزد که خودآئی نه جسم را و نه جانرا |
آن چه از نرگس مخمور تو در چشم منست برنخیزد به گل و لاله و ریحان دیدنسعدیا حسرت بیهوده مخور دانی چیست چاره کار تو جان دادن و جانان دیدن |
اکنون ساعت 12:38 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)