![]() |
تویی آن گوهر پاکیزه که در عالم قدس ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح فلک |
کوشید بسی که در نمانی
روز عمل و زمان آرام برد اینهمه رنج رایگانی چون تجربه یافتی سرانجام |
مردم از درد و نمی آیی به بالینم هنوز
مرگ خود میبینم و رویت نمی بینم هنوز |
ز من، گلهای نوروزی شب و روز
فرا گیرند درس کامکاری |
یار ما چون گیرد آغاز سماع
قدسیان بر عرش دست افشان کنند |
در آبگیر، سحرگاه بط بماهی گفت
که روز گشت و شنا کردن و جهیدن نیست |
تا به گریبان نرسد دست مرگ
دست ز دامن نکنیمت رها |
از کلبه، خیره گربهٔ پیرم نبست رخت
دیگر پنیر و گوشت، به مخزن نداشتم |
مغان که خدمت بت میکنند در فرخار
ندیدهاند مگر دلبران بت رو را |
اگر زین خاکدان پست روزی بر پری بینی
که گردونها و گیتیهاست ملک آن جهانی را |
احتشام تو درختی است به غایت عالی
که نشاط و طرب و ناز و نعیم آرد بار |
رحیل کاروان وقت میبینند بیداران
برای خفتگان میزن درای کاروانی را |
آب را قول تو با آتش اگر جمع کند
نتواند که کند عشق و شکیبایی را |
ای کنده سیل فتنه ز بنیادت
وی داده باد حادثه بر بادت |
تو چنانی که در آفاق ترا نیست نظیر
به صفا و به حیا و به ثبات و به وقار |
رسم دو رنگی آیین ما نیست
یکرنگ باشد شب و روز من |
نشود مشک اگر چند فراوان ماند
جگر سوخته در نافهٔ آهوی تتار |
روزگاریست که در دشت جنون خانه ماست
عهد مجنون شد و دور دل دیوانه ماست |
تا عهد تو دربستم عهد همه بشکستم
بعد از تو روا باشد نقض همه پیمانها |
آتش از برق نگاهت ریختی بر جان من
خواستی تا در میان شعله ها آبم کنی ؟ |
یکی را چون ببینی کشته دوست
به دیگر دوستانش ده بشارت |
تو دیو بین که پیش رو راه آدمی است
تو آدمی نگر که چو دستیش رهنماست |
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه |
نقشی نگاشت خطش از مشک سوده بر گل
دامن فکند زلفش بر روز روشن از شب |
ای بخت مرا سوخته خرمن کردی
بی جرم دو پای من در آهن کردی در جمله مرا به کام دشمن کردی با سگ نکنند آنچه تو با من کردی |
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور |
رسان به دامن صحرای بیخودی خود را
که خانه دیدهٔ مورست در شب مهتاب |
برو ای گدای مسکین در خانه علی(ع) زن
که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را |
اگر به قدر سفر فکر توشه باید کرد
نفس چگونه کند راست، فرصتی که مراست؟ |
تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول
آخر بسوخت جانم در کسب این فضایل |
لب از ترشح می پاک کن برای خدا
که خاطرم بهزاران گنه موسوس شد |
درون خلوت کروبیان عالم قدس
صریر کلک تو باشد سماع روحانی |
یارب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست |
ترسم که عشق در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم ثمر شود |
درین محیط، چو قصر حباب اگر صد بار
خراب میشوی، آباد میکنیم ترا |
ای پادشه خوبان،داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد،وقت است که بازآیی.. |
یک سال دیگر امدو دنیا عوض نشد
چیزی به غیر از پیرهن از ما عوض نشد :d |
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتندو به پیمانه زدند |
درین محیط پر از خون، بهار عمر مرا
به جمع کردن دامن چو داغ لاله گذشت |
تو را نادیدن ما غم نباشد
که در خیلت به از کم نباشد |
اکنون ساعت 05:34 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)