![]() |
تو را من چشم در راهم
به سعي ام تا ز دل يك ديده بگشايم ببينم من فراخي را خبر گيرم من از يارم تو را من چشم در راهم |
مسند به گلستان بر تا شاهد و ساقی را
لب گیری و رخ بوسی،می نوشی و گل بویی. |
یار ان بود که صبر کند بر جفای یار
ترک رضای خویش کند بر رضای یار |
رونق عهد شباب است دگر بستان را
میرسد مژده گل بلبل خوش الحان را |
اگر آن ترک شيرازي به دست آرد دل ما را
به خال هندويش بخشم سمرقند و بخارا را |
اگر پوسيده گردد استخوانم
نگردد مهرت از جانم فراموش |
شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست
صلاي سرخوشي اي صوفيان باده پرست |
تا ابد معمور باد اين خانه کز خاک درش
هر نفس با بوی رحمان میوزد باد يمن |
نقد صوفي نه همه صافي بيغش باشد
اي بسا خرقه که مستوجب آتش باشد |
دل گفت وصالش به دعا باز توان يافت
عمريست که عمرم همه در کار دعا رفت |
تا ز ميخانه و مي نام و نشان خواهد بود
سر ما خاک ره پير مغان خواهد بود |
دیدم و آن چشم سیه که تو داری
جانب هیچ آشنا نگاه ندارد |
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا |
اگرچه باده فرحبخش و باده گل بیز است
به بانگ چنگ مخور می که محتسب تیز است |
تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش
رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما |
از راه نظر مرغ دلم گشت هواگیر
ای دیده نگه کن که به دام که در افتاد |
دریای اخضر فلک و کشتی هلال
هستند غرق نعمت حاجی قوام ما |
ای دل بیا که ما به پناه خدا رویم
ز آنچ آستین کوته و و دست دراز کرد |
دور است سر آب از این بادیه هش دار
تا غول بیابان نفریبد به سرابت |
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد |
در شگفتم که در این مدت ایام فراق
برگرفتی ز حریفان دل و دل میدادت |
تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج
سزد اگر همه دلبران دهندت باج |
جام جهان نماست ضمیر منیر دوست
اظهار احتیاج خود آن جا چه حاجت است |
ترسم این قوم که بر درد کشان می خندند
در سر کار خرابات کنند ایمان را |
اگر چه مستی عشقم خراب کرد ولی
اساس هستی من زان خراب آبادست |
تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود
بنده من شو بر خور ز همه سیم تنان |
نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آر
که این حدیث ز پیر طریقتم یادست |
تا آسمان ز حلقه به گوشان ما شود
کو عشوه ای ز ابروی همچون هلال تو |
وصال او ز عمر جاودان به
خداوندا مرا آن ده که آن به |
هر دو عالم یک فروغ روی اوست
گفتمت پیدا و پنهان نیز هم |
من رمیده ز غیرت ز پا فتادم دوش
نگار خویش چو دیدم به دست بیگانه |
هزاران دانه افشاندیم و یک گل زانمیان نشکفت
بشورستان تبه کردیم رنج باغبانی را |
آخر الامر گل کوزه گران خواهی شد
حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی |
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را |
اشک حریم نشین نهانخانه مرا
زان سوی هفت پرده به بازار می کشی |
یک گوهر معنی ز کان حکمت
در گوش، چو فرخنده گوشوار است |
تو کافر دل نمی بندی نقاب زلف و می ترسم
که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو |
وقت گذشته را نتوانی خرید باز
مفروش خیره، کاین گهر پاک بی بهاست |
تنت را دید گل گویی که در باغ
چو مستان جامه را بدرید بر تن |
ننگ است بخواری طفیل بودن
مانند مگس هر کجا که خوانست |
اکنون ساعت 07:07 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)