پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   متن ترانه های لحظات دلتنگی ما (http://p30city.net/showthread.php?t=1173)

ابریشم 04-08-2010 02:19 PM

خدایا!
تقدیرم را زیبا بنویس...کمک کن آنچه را که تو زود میخواهی من دیر نخواهم.. و آنچه را که تو دیر میخواهی من زود نخواهم...!

ابریشم 04-08-2010 02:20 PM

ساده نبود گذشتن از تو برام

ساده نبود كوچ تو از لحظه هام

ساده نبود قصه ي بي تو بودن

ساده نبود هق هق شب گريه هام

چه ساده دل بريدي اشك منو نديدي

خطي رو خاطرات قشنگمون كشيدي

اما به انتظار برگشتنت مي مونم

شب تا سحر به يادت غزل غزل مي خونم

چه عاشقونه خوندم چه بي بهونه رفتي

ناباورانه موندم كه بي نشونه رفتي

من بي تو باز تنهام از تو چي مونده برجا

از تو چي مونده برجا جز مشتي خاطرات

اما به انتظار برگشتنت مي مونم

شب تا سحر به يادت غزل غزل مي خونم

ابریشم 04-08-2010 02:22 PM

اگه یک چشم اشک نداشته باشه می سوزه.
اگه یک دل غم نداشته باشه می شکنه.
اگه یک دیوار به چیزی تکیه نکنه می ریزه.
اگه یک قلب به کسی ایمان نداشته باشه فاسد می شه.
اگه یک پرستو عاشق پرواز نباشه اسیر میشه.
اگه یک جاده انتها نداشته باشه مثل کلاف سر در گمه.
ااگه یک صورت شاداب نباشه زود پیر می شه.
اگه یه لب روش خنده نباشه به دل کسی نمی شینه.

GolBarg 04-09-2010 10:23 AM

شادمهر عقیلی

آهنگ بیا از آلبوم سبب


لحظه ها همیشه خواستن
که تو رو بگیرن از من
چه غریب و ناشناسه
جاده ی به تو رسیدن


همیشه یه چیزی بوده
شوقتو از دلم ربوده
ولی یک تپش دل من
از غمت جدا نبوده

بیا بیا .... بیا بیا بیا
بیا بیا .... بیا بیا بیا

یه روز چشاتو وا کنی
می بینی من تموم شدم
می بینی جام چه خالیه
یا رفته ام پی خودم

اگه یه روز و روزگار
پیش خودت باز بشینی
تمام این روزا رو
جلو چشات باز می بینی

بیا بیا .... بیا بیا بیا
بیا بیا .... بیا بیا بیا

لحظه ها همیشه خواستن
که تو رو بگیرن از من
چه غریب و ناشناسه
جاده ی به تو رسیدن

همیشه یه چیزی بوده
شوقتو از دلم ربوده
ولی یک تپش دل من
از غمت جدا نبوده

بیا بیا .... بیا بیا بیا
بیا بیا .... بیا بیا بیا

چقدر ما فاصله داریم
چرا اینو نفهمیدم
کاش اون روزا می مردمو
یه جور اینو می فهمیدم

دیگه برام نمی مونی
تو چشمات اینو می خونم
چقدر دلم گرفته باز
نمی دونم چی بخونم

بیا بیا .... بیا بیا بیا
بیا بیا .... بیا بیا بیا
;););););)

behnam5555 04-09-2010 07:50 PM





[IMG]http://*****************/2/1255976338.jpg[/IMG]

--داستان عاشقی گل شقایق از زبان خودش—


شقایق گفت :با خنده نه بیمارم، نه تبدارم
اگر سرخم چنان آتشحدیث دیگری دارم
گلی بودم به صحرایی نه با این رنگ و زیبایی
نبودم آن زمانهرگز نشان عشق و شیدایی
یکی از روزهایی که زمین تبدار و سوزان بود
و صحرادر عطش می سوخت تمام غنچه ها تشنه
ومن بی تاب و خشکیده تنم در آتشی می سوخت
ز ره آمد یکی خسته به پایش خار بنشسته
و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود زآنچه زیر لب می گفت
شنیدم سخت شیدا بود نمی دانم چه بیماری
به جان دلبرشافتاده بود-اما-
طبیبان گفته بودندش اگر یک شاخه گل آرد
ازآن نوعی کهمن بودم بگیرند ریشه اش را و بسوزانند
شود مرهم
برای دلبرش آندم شفا یابد
چنانچه با خودش می گفت بسی کوه و بیابان را
بسی صحرای سوزانرا به دنبال گلش بوده
و یک دم هم نیاسوده، که افتاد چشم او ناگه
به روی من
بدون لحظه ای تردید شتابان شد به سوی من
به آسانی مرا با ریشه از خاکمجدا کرد و به ره افتاد
و او می رفت و من در دست او بودم
و او هرلحظه سررا رو به بالاها
تشکر از خدا می کرد
پس از چندی
هوا چون کورۀ آتش،زمین می سوخت
و دیگر داشت در دستش تمام ریشه ام می سوخت
به لب هایی که تاولداشت گفت:اما چه باید کرد؟
در این صحرا که آبی نیست
به جانم هیچ تابی نیست
اگر گل ریشه اش سوزد که وای بر من
برای دلبرم هرگزدوایی نیست
و ازاین گل که جایی نیست خودش هم تشنه بود اما!
نمی فهمید حالش را چنان می رفت و
من در دست اوبودم
و حالامن تمام هست او بودم
دلم می سوخت اما راه پایانکو ؟
نه حتی آب،نسیمی در بیابان کو ؟
و دیگر داشت در دستش تمام جان من میسوخت
که ناگه
روی زانوهای خود خم شد دگر از صبر او کم شد
دلش لبریز ماتمشد کمی اندیشه کرد- آنگه -
مرا در گوشه ای از آن بیابان کاشت
نشست و سینهرا با سنگ خارایی
زهم بشکافت
زهم بشکافتاما ! آه
صدای قلب او گوییجهان را زیرو رو می کرد
زمین و آسمان را پشت و رو می کرد
و هر چیزی که هرجابود با غم رو به رو می کرد
نمی دانم چه می گویم ؟ به جای آب، خونش را
به منمی داد و بر لب های او فریاد"بمان ای گل
که تو تاج سرم هستی دوای دلبرمهستی
بمان ای گل"
ومن ماندم
نشان عشق و شیدایی
و با این رنگ وزیبایی
و نام من شقایق شدگل همیشه عاشق شد

__________________

behnam5555 04-09-2010 07:52 PM



با من از عشق سخن بگو


اي سراپا همه خوبي و صفا


به خدا محتاجم من چو ماهي كه ز دريا دور است


و شن گرم كنار ساحل


پيكرش را گور است موج اميد و وفا مي خواهم


من تو را مي خواهم من تو را مي خواهم اي دريا


اي به ظاهر همه تندي ، همه خشم و به دل


گرم و آرام پر از شور و حيات


من چو گل كه به اشك شب و لبخند سحر محتاج است


و به تو روشنگر دل محتاجم و به تو همچو خورشيد و به هر قصه عشق


كه بگويي با دل


چو هوا محتاجم همچو خورشيد بتاب تا چو گل پر بگشايم از شوق تا بپيچد همه جا عطر اشعار ترم


و بخوانند همه و بدانند همه ، كه تو را مي خواهم اي خورشيد و ببينند همه


كه به تو محتاجم


به تو چون سرو بلند


كه بر آن ساعقه نيلوفر نازك پيچيد


همچو پيچك لرزنده خرد


تار هايي ز هوا مي پيچم تا جدا هيچ نگردد از من با تو مي مانم در باغ وجود


با تو مي ميرم اي بود و نبود


من به تو محتاجم به محبت به وفا محتاجم


به خدا محتاجم.

behnam5555 04-09-2010 07:54 PM



دلم
ـــــــــــــــــــــــــ ــــــ
دلم اگر

به وسعت آسمان باشد

که تو می گویی

باز برای تو

تنگ است.
ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــ
2- پیش کشی
ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــ
مشت هایت را که

پیش کش می کنی

دندان هایت راحت تر

شمرده می شود

که چند اسب راهوار را

خلال کرده اند
ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــ
3- درد سر
ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــ
سرم که درد گرفت

درد سر بهانه شد

چشم هایم را

به دستمال بستند.



behnam5555 04-09-2010 07:57 PM

چه تفاوت
گر زری و گر سیم زر اندودی ، باش
گر بحری و گر نهری و گر رودی ، باش
در این قفس شوم ، چه طاووس چه بوف
چون ره ابدی ست ، هر کجا بودی باش

مهدی اخوان ثالث



خشکید و ...
خشکید و کویر لوت شد دریامان
امروز بد و بدتر از آن فردامان
زیر تیره دل دیو صفت ، مشتی شمر
چون آخرت یزید شد دنیامان

مهدی اخوان ثالث – خرداد 1342


لحظۀ دیدار

لحظه دیدار نزدیک است .
باز من دیوانه ام مستم .
باز میلرزد ، دلم ، دستم .
باز گویی در جهان دیگری هستم .
های ! نخرشی بغفلت گونه ام را تیغ !
های ، نپریشی به صفای زلفکم را ، دست !
و آبرویم را نریزی ، دل !
_ ای نخورده مست _
لحظهۀ دیدار نزدیک است .

مهدی اخوان ثالث – تهران – آبان 1334


دریچه ها

ما چون دو دریچه رو بروی هم
آگاه ز هر بگومگوی هم
هر روز سلام و پرسش و خنده
هر روز قرار روز آینده
عمر آینۀ بهشت ، اما . . . آه
بیش از شب و روز تیر و دی کوتاه
اکنون دل من شکسته و خسته ست ،
زیرا یکی از دریچه ها بسته ست .
نه مهر فسون ، نه ماه جادو کرد ،
نفرین به سفر ، که هرچه کرد او کرد

مهدی اخوان ثالث - تهران – دی 1335

behnam5555 04-09-2010 07:58 PM

سکوت میکنم

نه به احترام آنان که از فریادم خسته شدند!
نه برای آنانی که به دنبال سکوتم هستند!

نه برای دل او که میخواهد با سکوتم،مرا بشکند!
و نه برای بودنی تکراری...!!!

سکوت میکنم،
چون صدای تو را در سکوت می شنوم
تو که تمام دنیای پر از فریادم را به یکباره خاموش کردی،

و

به من سکوت را هدیه دادی!!!

T I N A 04-10-2010 08:03 AM

به او بگوييد دوستش دارم با صدايي آهسته
آهسته تر از صداي بال پروانه ها به او بگوييد دوستش دارم

با صدايي بلند بلند تر از صداي پرواز کبوتران عاشق به او بگوييد دوستش دارم
با هيچ صدايي چون فرياد دوستت دارم نياز به صداي بلند يا کوتاه ندارد فرياد دوستت دارم را ميتوان با تپش يک قلب به تمام جهانيان رساند
پس بگذار بدون هيچ شرمي بگويم دوستت دارم....


اکنون ساعت 10:56 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)