پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر و ادبیات (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=49)
-   -   درد و دل هاي شبانه تنهاترین تنها (http://p30city.net/showthread.php?t=12761)

ابریشم 01-23-2011 05:15 PM

چه به تنهایی جانم همدم
چه غریبم چه غریب ...
چه سزاوارترینم به سکوت
چه خموشم چه خموش ...
چه ملولم من از این خاطره های خسته
چه اسیرم چه اسیر
چه بهشتی در یاد و چه عمری بر باد
چه خزانم چه خزان

تو مگر یاد نداری
شب بارانی چشمان خمارم ازعشق
و زمین لرزه آن عصر دل انگیز بهار
و دریغی
که در آن اوج تماشا کردی
و خرامان رفتن
و ...
رفتن
همیشه رفتن .

دلتنگ خواهم ماند
همیشه
نه برای با تو بودن
برای
آمیزش عشق و طعم خوش لیمو
برای عاشقی هایم
برای
همه آن چیزهایی که ندیدی .

ابریشم 01-26-2011 03:27 PM


ابریشم 01-26-2011 03:28 PM

نگاه كن، برای ما می باره

برای ما كه امشب جدا شدیم دوباره

توی خونه ای كه نیستی چه سخته بی تو بودن

زمونه ی لعنتی تو رو گرفته از من

سفر بخیر عزیزم خدا پشت و پناهت

بدون یكی نشسته همیشه چشم به راهت

نگو جدایی ما بازی سرنوشته

نگو كه قصمونو خود خدا نوشته

اون همه خاطراتو چطور فراموش كنم ؟

تو رفتی و ندیدی اون كه شكسته منم

سفر بخیر عزیزم خدا پشت و پناهت

بدون یكی نشسته همیشه چشم به راهت

به من نگو كه گریه تلخه شگون نداره

نگو بزار آسمون به جای ما بباره

اون كه شكسته منم سرت سلامت عزیز

به یاد عشقمون باش تو فصل زرد پاییز

به آسمون نگاه كن، برای ما می باره

برای ما كه امشب جدا شدیم دوباره

توی خونه ای كه نیستی چه سخته بی تو بودن

زمونه ی لعنتی تو رو گرفته از من

سفر بخیر عزیزم خدا پشت و پناهت

بدون یكی نشسته همیشه چشم به راهت

نگو جدایی ما بازی سرنوشته

نگو كه قصمونو خود خدا نوشته

اون همه خاطراتو چطور فراموش كنم ؟

تو رفتی و ندیدی اون كه شكسته منم

سفر بخیر عزیزم خدا پشت و پناهت

بدون یكی نشسته همیشه چشم به راهت

به من نگو كه گریه تلخه شگون نداره

نگو بزار آسمون به جای ما بباره

اون كه شكسته منم سرت سلامت عزیز

به یاد عشقمون باش تو فصل زرد پاییز

به آسمون نگاه كن، برای ما می باره

برای ما كه امشب جدا شدیم دوباره

توی خونه ای كه نیستی چه سخته بی تو بودن

زمونه ی لعنتی تو رو گرفته از من

سفر بخیر عزیزم خدا پشت و پناهت

بدون یكی نشسته همیشه چشم به راهت

نگو جدایی ما بازی سرنوشته

نگو كه قصمونو خود خدا نوشته

اون همه خاطراتو چطور فراموش كنم ؟

تو رفتی و ندیدی اون كه شكسته منم

سفر بخیر عزیزم خدا پشت و پناهت

بدون یكی نشسته همیشه چشم به راهت

به من نگو كه گریه تلخه شگون نداره

نگو بزار آسمون به جای ما بباره

اون كه شكسته منم سرت سلامت عزیز

به یاد عشقمون باش تو فصل زرد پاییز



ابریشم 01-28-2011 12:08 PM

در خودم ماندم فراموشم کنید

خسته ام از خود نمی دانم چرا؟

شایدم این گونه بودن بهتر است

مانده ام در این دل ماتم سرا

باز هم یک عالم دلواپسی

متهم_مظنون نمیدانم که هست

از چه کس شاکی شوم جز این دلم

این دلی که بارها درهم شکست

BaHaReH 01-28-2011 05:01 PM

روزهایی که مثل خواب میگذرند
آرزوهایی که ساعت به ساعت در عقل ها می تابد
چشم ها را کور میکند و آدمی را پست
آزرو های شیرین اما نشدنی و یاشدنی اما پوچ
آرزو هایی که آدمی را سرگرم می سازد
و او را نزد واقعیت ها رها می سازد
واقعیت های شوک بر انگیز واقعیت های تلخ
پس چه وخیم است حال زنده ای که دنیا به بازی اش گرفته
و مرگ سر انجام اوست و آخرت چشم انتظارش
رحم کن ای خدا

ابریشم 01-31-2011 04:26 PM

ای تکیه گاه کوچه ی تنهایی ام درود

ای آن که یک نگاه تو قلب مرا ربود

هر بار آمدم که از اینجا ببینمت

پشت خیال پنجره باران گرفته بود

احساس می کنم که در این لحظه های خیس

حتی تو را شبیه غزل می توان سرود

باید تو را نوشت و از روی بوم شعر

پرواز های قاصدک خسته را زدود

دائم بیا و روی دلم بستری بساز

جاری بمان همیشه در اینجا شبیه رود

قلبم به عشق تو ، نه ، تظاهر نمی کند

پیوند خورده است ، همان لحظه ی ورود -

سر می کشد به تک تک سلول های من

از کوچه ی نگاه تو آرامش وجود

خوابیده بود ساعت دلواپسی هنوز

بین هجای بودن ورفتن در این حدود

تق، تق ... دوباره ثانیه ها پشت پنجره

بیدار می شوند ، تو رفتی ، ولی چه زود .
__________________

ابریشم 02-01-2011 05:28 PM

دلم برای کسی تنگ است

که آفتاب صداقت را

به میهمانی گلهای باغ می آورد


و گیسوان بلندش را به بادها می داد

و دستهای سپیدش را به آب می بخشید


دلم برای کسی تنگ است

که چشمهای قشنگش را

به عمق آبی دریای واژگون می دوخت

وشعرهای خوشی چون پرنده ها می خواند

دلم برای کسی تنگ است

که همچو کودک معصومی

دلش برای دلم می سوخت

و مهربانی را نثار من می کرد

دلم برای کسی تنگ است

که تا شمال ترین شمال

و در جنوب ترین جنوب

همیشه در همه جا آه با که بتوان گفت

که بود با من و

پیوسته نیز بی من بود

و کار من ز فراقش فغان و شیون بود

کسی که بی من ماند

کسی که با من نیست

ابریشم 02-03-2011 09:19 PM

مرا از یاد بردی تو

تو را از دست دادم من

و تو هرگز نفهمیدی چه حس التماسی را در نگاهم بارور کردی
و تو هرگز نفهمیدی چه قلب ساده ای پشت غرور چشمهای من نفس می زد

دلت هم پی نخواهد برد

دل بیچاره ام هر شب به یاد، یاد شیرینت کنار اشک می خوابد

مرا از یاد بردی تو

مرا ازیاد بردی تو بدون اینکه دریابی،غرورم سایبانی از نجابت داشت

و تو هرگز ندانستی دلم،گنجینه زخم است

من از چنگال این زخم مقدس سخت می ترسم

و تو هرگز نفهمیدی

و تو هرگز نفهمیدی،چه ذوقی داشت هربار سلامت راشنیدن

تو را از دست دادم من

و توهرگز نفهمیدی کسی تا آخر عمرش برایت شعر خواهد گفت

برایت شعر خواهد خواند

کسی تا آخر عمرش برایت ((ان یکاد عشق)) خواهد خواند

__________________
http://www.traktorfans.ir/iranmobile...1230874046.gif http://www.traktorfans.ir/iranmobile...1230893455.gif

ابریشم 02-06-2011 07:37 PM

ببار ای باران مهربانی ها امشب
ببار بر سر مزار دلتنگی ها امشب

تنهایی را ببین جان داده کنج تنگ اتاق

ببار که شاید بیاسایم پشت دیوار سنگ اتاق

چشم باز میکنم ؛ افتاده روی دیوار ها سایه ای

منتظرم که بباری که بتابد نور،بیاید هوای تازه ای

واژه های خیس را بنگر که چه آرامند

بر کاغذ ساده و سفید چه نورها می رقصانند

دل از چه می نالد این شب ها نمی دانم

بارش بر گونه ها را زیر آسمان تنهایی خواهانم

سنگ صبور دل من باش تو این شب های تارم

ببار بر دلم که نمیدانم از چه چیز من بیقرارم

تو خلوت شب های غمگین و زیبای بهاری

می خواند این دلم ؛دلتنگ هم چو دل قناری

آهنگ مهربانی ها را از دلم ربوده اند

جای آن غزل و شعر بیقراری سروده اند

ببار باران که تو یار مهربان این دلی

تو معنای راستین نوازش بر تن هر گلی

کاش کودکی بودم چند ساله پر میگرفتم زیر باران

می پریدم هم چو پرنده در دشتی جدا از بی وفا یاران

چرا شب های بهار را شب های بیقراری نامند

مانده ام در این فکر که عاشقان کجای روزگارند

آنکه در خلوت و تنهایی نمی برد از یاد یار را

همان یار که ربود از چشم دلدار خواب را

ببار بارانم، مهربانی و سرمستی را نثارم کن

هدیه ای از نور تقدیم شهر خاموش و دل بیقرارم کن

ببار که پشت بارش تو ، نورانی می شود همه جا

ببار بر سر همه آنان که ایستاده اند زیر آسمان تنهایی ها

چتر من وقت ریزش باران غم و درد، تو هستی

بال و پر روحم تازه می شود در این دریای هستی

درونم چه پرشور و پر هیاهوست در شب های مهتابی

تازه میشه زخم دلم ، میشینه تو عمق وجودم هر دم بیتابی

صدای رعد و برق ؛ آسمان چرا ناله می کشد هر دم

من جدا میشم از زمین با تو و با همین دستهای سردم

می خواهم بنشانم روی بال سپید ابرها ؛ غم درونم

صدای نم نم باران چه آهسته می خواند از آواز درونم




ابریشم 02-07-2011 06:10 PM

هنگامي كه دستان مهربان اش را به دست مي گيرم
تنها يي غم انگيزش را در مي يابم .

اندوهش
غروبي دل گير است
در غربت و تنهايي.
هم چنان كه شادي اش
طلوع همه آفتاب هاست
و صبحانه
و نان گرم
و پنجره اي
كه صبح گاهان
به هواي پاك گشوده مي شود
و طراوت شمعدا ني ها
در پاشويه حوض .

چشمه يي
پروانه يي و گلي كوچك
از شادي
سرشارش مي كند
و ياسي معصومانه
از اندوهي
گران بارش :
اين كه بامداد او ديري ست
تا شعري نسروده است .

چندان كه بگويم
((امشب شعري خواهم نوشت ))
با لباني متبسم به خوابي :آرام فرو مي رود
چنان چون سنگي
كه به درياچه يي
و بودا
كه به نيروانا

و در اين هنگام
دختركي خردسال را ماند
كه عروسك محبوب اش را
تنگ در آغوش گرفته باشد .

اگر بگويم كه سعادت
حادثه يي ست بر اساس اشتباهي
اندوه
سراپاي اش را در بر مي گيرد
چنان چون درياچه يي
كه سنگي را
و نيروانا
كه بودا را
چرا كه سعادت را
جز در قلمرو عشق باز نشناخته است
عشقي
كه به جزتفاهمي آشكار نيست .


نخست
دير زماني در او نگريستم
چندان كه چون نظر از وي باز گرفتم
در پيرامون من
همه چيزي
به هيات او در آمده بود .

آن گاه دانستم كه مرا ديگر
از او
گريز نيست .


اکنون ساعت 04:34 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)