![]() |
همچو گل سرخ برو دست دست همچو میی خلق ز تو مست مست |
تاب بنفشه مي دهد طره مشك ساي تو
پرده غنچه مي درد خنده دلگشاي تو |
وجود من به کف یار جز که ساغر نیست نگاه کن به دو چشمم اگرت باور نیست |
تازيان را غم احوال گران باران نيست
پارسايان مددي تا خوش و آسان بروم |
مسلمانان مرا وقتی دلی بود که با وی گفتمی گر مشکلی بود |
دارم امید عاطفتی از جانب دوست
کردم جنایتی و امیدم به عفو اوست |
درد عشقي كشيده ام كه مپرس
زهر هجري چشيده ام كه مپرس |
سخن عشق نه آن است که آید به زبان
ساقیا می ده و کوتاه کن این گفت و شنود |
دی سحری بر گذری گفت مرا یار شیفته و بیخبری چند از این کار |
روز وصل دوست داران ياد باد
ياد باد آن روزگاران ياد باد |
دور فلکی یک سره بر منهج عدل است خوش باش که ظالم نبرد راه به منزل |
لطف الهی بکند کار خویش
مژده رحمت برساند سروش |
شرح شکن زلف خم اندر خم جانان
کوته نتوان کرد که این قصه دراز است |
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد چای پیغام سروش |
شکوه تاج سلطانی که بیم جان در او درج است کلاهی دلکش است اما به ترک سر نمیارزد |
در کعبه کوی تو هر آن کس که بیاید
از قبله ابروی تو در عین نماز است |
تو را چنان که تویی هر نظر کجا بیند
به قدر دانش خود هرکسی کند ادارک |
کنون که میدمد از بوستان نسیم بهشت من و شراب فرح بخش و یار حورسرشت |
شمع دل دمسازم بنشست چو او برخاست
وافغان ز نظربازان برخاست چو او بنشست |
تو گر خواهی که جاویدان جهان یک سر بیارایی صبا را گو که بردارد زمانی برقع از رویت |
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که چون همی سپرم |
من که باشم مر تو را من آنک تو نامم نهی تو کی باشی مر مرا سلطان من سلطان من |
نخفته ام ز خيالي كه مي پزد دل من
خمار صد شبه دارم شرابخانه كجاست |
ترسم این قوم که بر دردکشان میخندند
در سر کار خرابات کنند ایمان را |
اگر چه عرض هنر پيش يار بي ادبيست
زبان خاموش ولي دهان پراز عربيست |
تا که نبض از نام کی گردد جهان
او بود مقصود جانش در جهان |
نقش خيال تو تا وقت صبحدم
بر كارگاه ديده بي خوابي ميزدم |
ما آبروی فقر و قناعت نمیبریم
با پادشه بگوی که روزی مقدر است |
تا همه خلوتيان جام صبوحي گيرند
چنگ سبحي به در پير مناجات بريم |
میان مهربانان کی توان گفت
که یار ما چنین گفت و چنان کرد |
دوش چه خوردهای بگو ای بت همچو شکرم تا همه سال روز و شب باقی عمر از آن خورم گر تو غلط دهی مرا رنگ تو غمز می کند رنگ تو تا بدیدهام دنگ شدهست این سرم |
من اگر رند خراباتم و گر زاهد شهر
این متاعم که همی بینی و کمتر زنیم |
مشنو سخن خصم که بنشین و مرو بشنو ز من این نکته که برخیز و بیا |
ان پریشانی شبهای دراز و غم دل
همه در سایه گیسوی نگار اخر شد |
درشمار ار چه نیاورد کسی حافظ را
شکرکان محنت بی حد و شمار آخر شد |
در گلستان ارم دوش چو از لطف هوا
زلف سنبل به نسیم سحری می آشفت |
تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد
آنکه خاک در میخانه به رخساره نرفت |
تا غنچه خندانت دولت به که خواهد داد
ای شاخ گل رعنا از بهر که میرويی |
یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد |
دل مي رود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا كه راز پنهان خواهد شد آشكارا |
اکنون ساعت 03:26 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)