![]() |
روم به جای دگر ، دل دهم به یار دگر
هوای یار دگر دارم و دیار دگر |
رهرو منزل عشقیم و ز سر حد عدم
تا به اقلیم وجود این همه راه آمده ایم |
مژه سیاهت ار کرد به خون ما اشارت
ز فریب او بیندیش و غلط مکن نگارا |
از رسوم شرع و حکمت با هزاران اختلاف
نکته ای هرگز نشد فوت از دل دانای تو |
وصل تو اجل را ز سرم دور همیداشت
از دولت هجر تو کنون دور نماندست |
تسبیح و خرقه لذت مستی نبخشدت
همت در این عمل طلب از میفروش کن |
نه عمر خضر بماند نه ملک اسکندر
نزاع بر سر دنیی دون مکن درویش |
شمع اگر کشته شد از باد مدارید عجب
یاد پروانه هستی شده بر باد کنید |
در دفتر همیشه ی من ثبت می شود
این لحظه ها عزیزترین یادگار تو |
وصل شد و هجر ماند اه که در باغ عمر
خار به پیری رسید گل به جوانی بمرد |
دوری از من اما چه نزدیك دلهایمان
تو و من دوریم اما دستانت در دستان من است |
تو را که هر چه مراد است در جهان داری
چه غم ز حال ضعیفان ناتوان داری |
یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست |
تا مرا عشق تو تعلیم سخن گفتن کرد
خلق را ورد زبان مدحت و تحسین من است |
تو عمر خواه و صبوری که چرخ شعبده باز
هزار بازی از این طرفه تر برانگیزد |
دیدیم که بر کنگرهاش فاختهای
بنشسته همی گفت که کوکوکوکو |
ولی تو تالب معشوق و جام می خواهی
طمع مدار که کار دگر توانی کرد |
دانست که خواهد شدنم مرغ دل از دست
و از آن خط چون سلسله دامی نفرستاد |
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند |
دردا که از آن آهوی مشکین سیه چشم
چون نافه بسی خون دلم در جگر افتاد |
در کارخانه ای که ره عقل و فضل نیست
فهم ضعیف رای، فضولی چرا کند |
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بیشمار آرد |
دی گله ای ز طره اش کردم و از سر فسوس
گفت که این سیاه کج، گوش به من نمی کند |
دلی کز معرفت نور و صفا دید
به هر چیزی که دید اول خدا دید |
دایم گل این بستان شاداب نمی ماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی |
یار من چون بخرامد به تماشای چمن
برسانش ز من ای پیک صبا پیغامی |
یاد باد آنکه به اصلاح شما می شد راست
نظم هر گوهر ناسفته که حافظ را بود |
در حکمت سلیمان هر کس که شک نماید
بر عقل و دانش او خندند مرغ و ماهی |
یاد باد آنکه چو یاقوت قدح خنده زدی
در میان من و لعل تو حکایتها بود |
در چمن باد بهاری ز کنار گل و سرو
به هواداری آن عارض و قامت برخاست |
ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود
تسبیح شیخ و خرقه رند شرابخوار |
راز درون پرده ز رندان مست پرس
کاین حال نیست زاهد عالی مقام را |
الا ای طوطی گویای اسرار
مبادا خالی ات شکر ز منقار |
روزی که میگرفتند پیمان ز نسل آدم
عشق از میان ذرات در جستجوی ما بود |
دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت
بشکست عهد وز غم ما هیچ غم نداشت |
تو را چنان که تویی هر نظر کجا بیند
به قدر دانش خود هرکسی کند ادراک |
کزان خوبرو، چشم بد دور باد
غلط دور گفتم که خود کور باد |
دولت عشق بین که چون از سر فقر و افتخار
گوشه تاج سلطنت میشکند گدای تو |
ور چو پروانه دهد دست فراغ بالی
جز بدان عارض شمعی نبود پروازم |
میکند حافظ دعایی بشنو آمینی بگو
روزی ما باد لعل شکرافشان شما |
اکنون ساعت 06:43 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)