پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   مطالب آزاد (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=11)
-   -   چشمهايم براي تو (http://p30city.net/showthread.php?t=14048)

فرگل 11-04-2009 10:55 AM

نگاه کن که غم درون دیده ام چگونه قطره قطره آب می شود

چگونه سایه سیاه سرکشم اسیر دست آفتاب می شود

نگاه کن

تمام هستیم خراب می شود

شراره ای مرا به کام می کشد

مرا به اوج می برد

مرا به دام میکشد

نگاه کن

تمام آسمان من پر از شهاب می شود

تو آمدی ز دورها و دورها

ز سرزمین عطر ها و نورها

نشانده ای مرا کنون به زورقی ز عاجها، ز ابرها ،بلورها

مرا ببر امید دلنواز من

ببر به شهر شعر ها و شورها

به راه پر ستاره ه می کشانی ام

فراتر از ستاره می نشانی ام

نگاه کن

من از ستاره سوختم

لبالب از ستارگان تب شدم

چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل

ستاره چین برکه های شب شدم

چه دور بود پیش از این زمین ما

به این کبود غرفه های آسمان

کنون به گوش من دوباره می رسد صدای تو

صدای بال برفی فرشتگان

نگاه کن که من کجا رسیده ام

به کهکشان

به بیکران

به جاودان

کنون که آمدیم تا به اوجها

مرا بشوی با شراب موجها

مرا بپیچ در حریر بوسه ات

مرا بخواه در شبان دیر پا

مرا دگر رها مکن

مرا از این ستاره ها جدا مکن

نگاه کن که موم شب براه ما چگونه قطره قطره آب میشود

صراحی سیاه دیدگان من

به لالای گرم تو

لبالب از شراب خواب می شود

به روی گاهواره های شعر من

نگاه کن

تو میدمی و آفتاب می شود

تاري 11-29-2009 02:40 PM

چشمانمم براي تو تا مرا از ديدن محروم كني از ديدن اين همه ناسپاسيهاي اين قوم كه حتي ياد خداي خويش را پشت سر ميگذارند
چشمهايم براي تو تا انچه از ديدن زيبائيهاي خداوند عايدم شد تو نيز ببيني و لذت ببري از خداي خويش كه اين قدر بزرگ و مهربان است
اين دو ديد متفاوت است كدام يك را ميپسندي

فرگل 11-29-2009 02:46 PM


خنده بر لب ميزنم تا كس نــــداند راز من
ورنه اين دنيا كه ماديديم خنديدن نداشت

تاري 11-29-2009 02:53 PM

چشمهايم براي تو تا وجود ناچيزم از ان تو باشد

فرگل 11-30-2009 11:36 AM

شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی

تورا بالهجه ی گل های نیلوفر صدا کردم

تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم

پس از یک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس

تو را از بین گل هایی که در تنهایی ام رویید با حسرت جدا کردم

و تو در پاسخ موج تمنای دلم گفتی : دلم حیران و سرگردان چشمانی است رویایی

و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم

همین بود آخرین حرفت و من بعد از عبور تلخ و غمگینت

حریم چشم هایم را به روی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید وا کردم

نمی دانم چرا رفتی نمی دانم چرا

شاید خطا کردم

و تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی نمی دانم کجا تا کی برای چه

ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید

و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت

و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد

و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه بر می داشت

تمام بال هایش غرق در اندوه غربت شد

و بعد از رفتن تو آسمان چشم هایم خیس باران بود

و بعد از رفتنت انگار کسی حس کرد من بی تو تمام هستی ام از دست خواهد رفت

کسی حس کرد من بی تو هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد

و من با آنکه می دانم تو هرگز یاد من را با عبورت نخواهی برد

هنوز آشفته ی چشمان زیبای توام برگرد

ببین که سرنوشت انتظار من چه خواهد شد

و بعد از این همه طوفان و وهم و پرسش و تردید

کسی از پشت قاب پنجره آرام و زیبا گفت

تو هم در پاسخ این بی وفایی ها بگو در راه عشق و انتخاب آن خطا کردم

و من در حالتی ما بین اشک و حسرت و تردید

کنار انتظاری که بدون پاسخ و سردست

و من در اوج پاییزی ترین ویرانی یک دل

میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر

نمی دانم چرا ؟ شاید به رسم عادت پروانگی مان باز

برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم

amir ahmadi 11-30-2009 12:13 PM

دعا کن چون دعایت می برد غم را ز دلهای ستم دیده
دعا کن ارزو کن ای که داری سینه ای روشن تر از دیده
سپیده ای که باغ جنت و بالا ترش دیده دعا کن
دعا کن بهر ما ای خواهر قدیس

فرگل 12-02-2009 09:23 AM


درشبان غم تنهايي خويش
عابد چشم سخنگوي توام

تاري 12-02-2009 01:39 PM

چشمانم از آن تو چون ميدانم ارزش اشكهايش را خوبتر از من ميداني

از تاري.............

فرگل 12-05-2009 11:52 AM


یار بود و عشق بود و دست من
آسمان و ماه و چشم مست من
زندگی مثل گل قالی نبود
عشق‌ها، بی روح و پوشالی نبود
عشق یک چشم پر از آیینه بود
قلب‌ها خالی از هر کینه بود
عشق مثل عمق اقیانوس بود
بی‌وفایی همچنان کابوس بود
راستی امروز آن گلشن کجاست ؟
جایگاه عشق ورزیدن کجاست ؟
از چه ما با قلب صادق بد شدیم ؟
امتحان عشق بود و رد شدیم
راستی آن روز رؤیایی چه شد ؟
آن همه عشق اهورایی چه شد ؟
چشمهایی که به قلبم دوخت کو ؟
هستیم را پای تا سر سوخت کو ؟
عشق اگر جویم عذابم می‌دهند
کودکم خوانند و خوابم می‌دهند
خانه‌ها خالی شده از یاسمن
یاران می خندد به قلب پاک من
گفت شاعر : عشق جز افسانه نیست
شمع عاشق نیست پروانه نیست
یک دروغ کهنه کمرنگ بود
شمع با پروانه کی یکرنگ بود ؟
من ولی گویم که عشق افسانه نیست

هرکه جوید عشق را دیوانه نیست
مردمند آنان که خود افسانه ‌اند
دلخوش جام می و پیمانه ‌اند
مردمان را طاقت دیروز نیست
تاب اشک و ناله ی جانسوز نیست
مردمان با عشق و مستی بد شدند
عشق را دیدند و غافل رد شدند
رد شدند و سوی دولت آمدند
عشق را کشتند و راحت آمدند
راستی آن روز زیبا بود عشق ؟!!!!!!!!!!

گلادیاتور 12-05-2009 03:31 PM

رفتی و خاطره های تو نشسته تو خیالم
بی تو من اسیر دست ارزوهای محالم
یاد من نبودی اما من به یاد تو نشستم
غیر تو که دوری از من
دل به هیچ کسی نبستم
هم ترانه یاد من باش
بی بهانه یاد من باش
وقت بیداری مهتاب
عاشقانه یاد من باش
اگه بودی با نگاهت میشد از حادثه رد شد
میشه تو اتیش عشقت گر گرفتن و بلد شد
اگه دوری اگه نیستی
نفس فریاد من باش
تا ابد تا ته دنیا تا همیشه یاد من باش



اکنون ساعت 09:55 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)