![]() |
.:: « فخرالدین عراقی » رباعیات ::.
« فخرالدین عراقی » رباعیات
ای یار رخ تو کرده هر دم شادم یک دم رخ تو نمیرود از یادم با یاد تو، ای دوست، همی بودم خوش زاندم که ز نزدیک تو دور افتادم ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ آن وصل تو باز، آرزو میکندم گفتن به تو راز، آرزو میکندم خفتن ببرت به ناز تا روز سپید شبهای دراز، آرزو میکندم ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ بی روی تو، ای دوست، به جان در خطرم در من نظری کن، که ز هر بد بترم جانا، تو بیک بارگی از من بمبر کز لطف تو من امید هرگز نبرم ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ دل نزد تو است، اگر چه دوری ز برم جویای توام، اگر نپرسی خبرم خالی نشود خیالت از چشم ترم در کوزه تو را بینم اگر آب خورم ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ دل پیشکش نرگس مستت آرم جان تحفهی آن زلف چو شستت آرم سرگردانم ز هجر، معلومم نیست در پای که افتم که به دستت آرم؟ |
.:: « فخرالدین عراقی » رباعیات ::.
« فخرالدین عراقی » رباعیات
امشب نظری به روی ساقی دارم ای صبح، مدم، که عیش باقی دارم شاید که بر افلاک زنم خیمه، از آنک با همدم روح هم وثاقی دارم ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ امشب نظری بروی ساقی دارم وز نوش لبش حیات باقی دارم جانا، سخن وداع در باقی کن کین باقی عمر با تو باقی دارم ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ ای دوست، بیا، که با تو باقی دارم با هجر تو چند وثاقی دارم؟ در من نظری کن، که مگر باز رهم زین درد که از درد عراقی دارم ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ در سر هوس شراب و ساقی دارم تا جام جهان نمای باقی دارم گر بر در میخانه روم، شاید، از انک با دوست امید هم وثاقی دارم ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ جانا، ز دل ار کباب خواهی، دارم وز خون جگر شراب خواهی، دارم با آنکه ندارم از جهان بر جگر آب چندان که ز دیده آب خواهی دارم |
.:: « فخرالدین عراقی » رباعیات ::.
« فخرالدین عراقی » رباعیات
اندر غم تو نگار، همچون نارم میسوزم و میسازم و دم برنارم تا دست به گردن تو اندر نارم آکنده به غم چو دانه اندر نارم ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ یارب، به تو در گریختم بپذیرم در سایهی لطف لایزالی گیرم کس را گذر از جادهی تقدیر تو نیست تقدیر تو کردهای، تو کن تدبیرم ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ چون قصهی هجران و فراق آغازم از آتش دل چو شمع خوش بگدازم هر شام که بگذشت مرا غمگین دید میسوزم و در فراقشان میسازم ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ بگذار، اگر چه رندم و اوباشم تا خاک سر کوی تو بر سر پاشم بگذار، که بگذرم به کویت نفسی در عمر مگر یک نفسی خوش باشم ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ پیوسته صبور و رنجکش میباشم وندر پی عاشقان ترش میباشم دل در دو جهان هیچ نخواهم بستن با آنکه مرا خوش است خوش میباشم |
.:: « فخرالدین عراقی » رباعیات ::.
« فخرالدین عراقی » رباعیات
با نفس خسیس در نبردم، چه کنم؟ وز کردهی خویشتن به دردم، چه کنم؟ گیرم که به فضل در گزاری گنهم با آنکه تو دیدی که چه کردم، چه کنم؟ ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ آوازهی حسنت از جهان میشنوم شرح غمت از پیر و جوان میشنوم آن بخت ندارم که ببینم رویت باری، نامت ز این و آن میشنوم ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ آزاده دلی ز خویشتن میخواهم و آسوده کسی ز جان و تن میخواهم آن به که چنان شوم که او میخواهد کاین کار چنان نیست که من میخواهم ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ در عشق تو زارتر ز موی تو شدیم خاک قدم سگان کوی تو شدیم روی دل هر کسی به روی دگری است ماییم که بتپرست روی تو شدیم ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ وقت است که بر لاله خروشی بزنیم بر سبزه و گلخانه فروشی بزنیم دفتر به خرابات فرستیم به می بر مدرسه بگذریم و دوشی بزنیم |
.:: « فخرالدین عراقی » رباعیات ::.
« فخرالدین عراقی » رباعیات
امروز به شهر دل پریشان ماییم ننگ همه دوستان و خویشان ماییم رندان و مقامران رسوا شده را گر میطلبی، بیا، که ایشان ماییم ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ چون درد نداری، ای دل سرگردان رفتن ببر طبیب بیفایده دان درمان طلبد کسی که دردی دارد چون نیست تو را درد چه جویی درمان؟ ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ هر دم شب هجران تو، ای جان و جهان تاریکتر است و مینگیرد نقصان یا دیدهی بخت من مگر کور شده است؟ یا نیست شب هجر تو را خود پایان؟ ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ هر شب به سر کوی تو آیم به فغان باشد که کنی درد دلم را درمان گر بر در تو بار نیابم، باری از پیش سگان کوی خویشم، بمران ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ تا چند مرا به دست هجران دادن؟ آخر همه عمر عشوه نتوان دادن رخ باز نمای، تا روان جان بدهم در پیش رخ تو میتوان جان دادن |
.:: « فخرالدین عراقی » رباعیات ::.
« فخرالدین عراقی » رباعیات
هان! راز دل خستهی ما فاش مکن با یار عزیز خویش پرخاش مکن آن دل که به هر دو کون سر در ناورد اکنون که اسیر توست رسواش مکن ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ خورشید رخا، ز بنده تحویل مکن این وصل مرا به هجر تبدیل مکن خواهی که جدا شوی ز من بیسببی؟ خود دهر جدا کند، تو تعجیل مکن ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ ای نفس خسیس، رو تباهی میکن تا جان خسته است روسیاهی میکن اکنون چو امید من فگندی بر خاک خاکت به سر است، هر چه خواهی میکن ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ آخر بدمد صبح امید از شب من آخر نه به جایی برسد یارب من؟ یا در پایت فگند بینم سر خویش یا بر لب تو نهاده بینم لب من ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ ای یاد تو آفت سکون دل من هجر و غم تو ریخته خون دل من من دانم و دل که در فراقت چونم کس را چه خبر ز اندرون دل من؟ |
.:: « فخرالدین عراقی » رباعیات ::.
« فخرالدین عراقی » رباعیات
ای دل، پس زنجیر تو دیوانه نشین در دامن درد خویش مردانه نشین ز آمد شد بیهوده تو خود را پی کن معشوق چو خانگی است در خانه نشین ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ گر زانکه بود دل مجاهد با تو همرنگ شود فاسق و زاهد با تو تو از سر شهوتی که داری، برخیز تا بنشیند هزار شاهد با تو ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ ای مایهی اصل شادمانی غم تو خوشتر ز حیات جاودانی غم تو از حسن تو رازها به گوش دل من گوید به زبان بیزبانی غم تو ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ ای زندگی تو و توانم همه تو جانی و دلی، ای دل و جانم همه تو تو هستی من شدی، از آنم همه من من نیست شدم در تو، از آنم همه تو ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ آن کیست که بیجرم و گنه زیست؟ بگو بیجرم و گناه در جهان کیست؟ بگو من بد کنم و تو بد مکافات کنی پس فرق میان من تو چیست؟ بگو |
.:: « فخرالدین عراقی » رباعیات ::.
« فخرالدین عراقی » رباعیات
در عشق تو بیتو چون توان زیست؟ بگو و آرام دلم جز تو دگر کیست؟ بگو با مات خود این دشمنی از بهر چه خاست؟ جز دوستی تو جرم ما چیست؟ بگو ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ دارم دلکی به تیغ هجران خسته از یار جدا و با غمش پیوسته آیا بود آنکه بار دیگر بینم با یار نشسته و ز غم وارسته؟ ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ چندن که خم بادهپرست است بده چندان که در توبه نبسته است بده تا این قفس جسم مرا طوطی عمر در هم نشکسته است و نجسته است بده ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ دل در طلب دنیی دون هیچ منه بر دل غم او کم و فزون هیچ منه خواهی که به بارگاه شاهی برسی از کوی طلب پای برون هیچ منه ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ آنم که توام ز خاک برداشتهای نقشم به مراد خویش بنگاشتهای کارم به مراد خود چو نگذاشتهای میرویم از آنسان که توام کاشتهای |
.:: « فخرالدین عراقی » رباعیات ::.
« فخرالدین عراقی » رباعیات
ای لطف تو دستگیر هر بیسر و پای احسان تو پایمرد هر شاه و گدای من لولیکم، گدای بیبرگ و نوای لولی گدای را عطایی فرمای ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ پیری بدر آمد ز خرابات فنای در گوش دلم گفت که: ای شیفته رای گر میطلبی بقای جاوید مباش بیبادهی روشن اندرین تیرهسرای ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ عشقی نبود چو عشق لولی و گدای افگنده کلاه از سر و نعلین از پای پا بر سر جان نهاده، دل کرده فدای بگذاشته از بهر یکی هر دو سرای ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ عیشی نبود چو عیش لولی و گدای او را نه خرد، نه ننگ و نه خانه، نه جای اندر ره عشق میدود بیسر و پای مشغول یکی و فارغ از هر دو سرای ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ نی بر سر کوی تو دلم یافته جای نی در حرم وصل نهاده جان پای سرگشته چنین چند دوم گرد جهان؟ ای راهنما، مرا به خود راهنمای |
.:: « فخرالدین عراقی » رباعیات ::.
« فخرالدین عراقی » رباعیات
ای کاش! به سوی وصل راهی بودی یا در دلم از صبر سپاهی بودی ای کاش! چو در عشق تو من کشته شوم جز دوستی توام گناهی بودی ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ با یار به بوستان شدم رهگذری کردم نظری سوی گل از بیصبری آمد بر من نگار و در گوشم گفت: رخسار من اینجا و تو در گل نگری؟ ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ نی کرده شبی بر سر کویت گذری نی بوی خوشت به من رسیده سحری نی یافته از تو اثری، یا خبری عمرم بگذشت بیتو، آخر نظری ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ بردی دلم، ای ماهرخ بازاری زان در پی تو ناله کنم، یا زاری جان نیز به خدمت تو خواهم دادن تا بو که دل بردهی من باز آری ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ چون در دلت آن بود که گیری یاری برگردی ازین دلشده بیآزاری چون روز وداع بود بایستی گفت تا سیر ترت دیده بدیدی، باری |
اکنون ساعت 03:30 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)