![]() |
بابا ایول ترکوندی که ! اینا همش کار خودت بوده ؟
من هم شیطون بودم ! ولی اینا که گفتی مثل انفجار دینامیت میمونه :d واقعا یادش بخیر کاش دوباره بر میگشتیم به همون دوران مدرسه مخصوصا دبیرستان |
نقل قول:
|
همین همروز صبح.جاتون خالی یه معلم زبان داریم که من ازش متنفرم البته نه فقط من کله کلاسمون.سرتونو درد نیارم این معلم ما یه کمی بیشتر از خیلی چاق تشریف دارن.و عادت دارن وقتی دارن حرف میزنن یک دستشونو به تخته کلاس تکیه میدن.ما هم بچه های ریاضی مظلووووووم.گرفتیم این پیچ های تنه تخته رو کمی شل کردیم که به محض اینکه بهش دست زد بیوفته پایین.معلم اومد و شروع کرد به درس دادن.همین که داشت راه می رفت دستشو بلند کرد که بزاره تنه تخته ما هم کم مونده بود از خنده های قورت داده بترکیم و .......بگین چی شد......تخته نیفتاد.{قاط}همه قیافه ها شده بود:eek:.تا آخر کلاس هم این تخته بی صاحاب نیفتاد.زنگ تفریح خورد ما هم دیگه طرف تخته نرفتیم.بعد معلم ریاضی اومد.خانوم بسیار دوست داشتنی.همین که گچ گرفت دستشو گذاشت رو تخته......گروممممممپ.تخته اومد پایین:24:بیچاره نزدیک بود از ترس سکته کنه
|
دبسان که بودم همش تو دفتر بودم انضباطم از 17 بالا تر نمیومد :d
ی بار داشتیم رو تخت مدرسه می پریدیم و شعر می خوندیم که ی بچه ها که خیلی چاقه اود ی پرش رو تخت کرد و تخت شکست :d اول همه هم من رفتم رو تخت پریدم :d |
شینطت خاص یادم نمیاد ! مثلاً تو راهنمایی همش خودمو مییزدم به مریضی از مدرسه در میرفتم مینشستم خونه آنریل تورنمنت نسخه بوق بازی میکردم ! گاهی اوقات مدرسه سیگارت میفروختم . یادمه یه بار حرفه و فن داشتیم جاصابونی لحیم میکردیم من اون موقع فکر نمیکردم لحیم اینقدر اثرش بد باشه همینجوری واسه کرم زدم پشت شلوار یکی سوخت ! یک جوگی بازی در آورد که بیا و ببین ، هر چند که من آخر هم خسارت ندادم !
هوووووم بزار فکر کنم الان که میبینم همچین بچه خوبی هم نبودمها . یه بار یادم میاد چون هیچکی باهام رفیق نمیشد میرفتیم اردو خیلی به خودم میرسیدم یه بار یادمه نوشابه 1/5 گرفته بودم خودم تنهاییی با شامی و نون داشتم میخوردم بعد دیدم یکی از معلم ها اتفاقی داشت میومد طرف من ! خیلی اتفاقیها! من هم در رفتم یه جا دیگه نشستم بعد دیدم 5 تا از همکلاسیهام دارن منو نگاه میکنن دهنشون مثل کلاغ بازه دیگه نون و بیخیال شدم شامی رو خالی خالی خوردم خیلی زیاد بود ! بعد هم نوشابه خوردم الان که یادم میاد خیلی خجالت میکشم |
نقل قول:
تازه مثلا ساکت بودی! خو یهو او لحیمو می کردی تو قلبش خیالد راحت بشه! ولی آفرین خیلی باحال بودی! چرا هیچ کس درباره شیطنت های دوران دانشگاه حرف نمیزنه؟ خوبه بیشتری دانشجوییم! یعنی انقد ساکتین؟نه کره! |
من هم که همه میشناسید |
سال سوم راهنمایی از پنکه سقفی آویزون شده بودم :d
نتیجه = 10 تا شیلنگ حسابی خوردم |
حسین آقا می تونم تصورت کنم و درنتیجه نمی تونم جلو خندیدنمو بگیرم
:24::24::24::24::24::24::24::24::24::24: |
دس بردار محمد جان
نقل قول:
شاید در زمان دوران دبستان بنده و شما ناظمهایی بوده اند که شلنگ به دست میگرفتند که یه ابهتی داشته باشند اما از زمانی که چوب انار خیس کرده میزدن کف دست ها تا زمان تولد شما فاصله زیادی هست و حتی در زمان دبستانی بودن من و شما چیزی به اسم سی دی در دسترس ماها نبوده . حالا هشت ثانیه اخراجت بکنم ؟ |
اکنون ساعت 11:21 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)