پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر و ادبیات (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=49)
-   -   عشق و عرفان (http://p30city.net/showthread.php?t=20187)

آريانا 03-07-2010 03:50 AM

بانک شعیب و ناله‌اش وان اشک همچون ژاله‌اش
چون شد ز حد از آسمان آمد سحرگاهش ندا

گر مجرمی بخشیدمت وز جرم آمرزیدمت
فردوس خواهی دادمت خامش رها کن این دعا

گفتا نه این خواهم نه آن دیدار حق خواهم عیان
گر هفت بحر آتش شود من درروم بهر لقا

گر رانده آن منظرم بستست از او چشم ترم
من در جحیم اولیترم جنت نشاید مر مرا

جنت مرا بی‌روی او هم دوزخست و هم عدو
من سوختم زین رنگ و بو کو فر انوار بقا

گفتند باری کم گری تا کم نگردد مبصری
که چشم نابینا شود چون بگذرد از حد بکا

گفت ار دو چشمم عاقبت خواهند دیدن آن صفت
هر جزو من چشمی شود کی غم خورم من از عمی

ور عاقبت این چشم من محروم خواهد ماندن
تا کور گردد آن بصر کو نیست لایق دوست را

اندر جهان هر آدمی باشد فدای یار خود
یار یکی انبان خون یار یکی شمس ضیا

چون هر کسی درخورد خود یاری گزید از نیک و بد
ما را دریغ آید که خود فانی کنیم از بهر لا

روزی یکی همراه شد با بایزید اندر رهی
پس بایزیدش گفت چه پیشه گزیدی ای دغا

گفتا که من خربنده‌ام پس بایزیدش گفت رو
یا رب خرش را مرگ ده تا او شود بنده خدا

مولانا

آريانا 03-22-2010 01:32 AM

عاشقی دانی چه باشد؟ بی‌دل و جان زیستن
جان و دل بر باختن، بر روی جانان زیستن

سوختن در هجر و خوش بودن به امید وصال
ساختن با درد و پس با بوی درمان زیستن

تا کی از هجران جانان ناله و زاری کنم؟
از حیات خود به جانم، چند ازین سان زیستن؟

بس مرا از زندگانی، مرگ کو؟، تا جان دهم؟
مرگ خوشتر تا چنین با درد هجران زیستن

ای ز جان خوشتر، بیا، تا بر تو افشانم روان
نزد تو مردن به از تو دور و حیران زیستن

بر سر کویت چه خوش باشد به بوی وصل تو
در میان خاک و خون افتان و خیزان زیستن؟

از خودم دور افگنی، وانگاه گویی: خوش بزی
بی‌دلان را مرگ باشد بی‌تو، ای جان، زیستن

هان! عراقی، جان به جانان ده، گران جانی مکن
بعد از این بی‌روی خوب یار نتوان زیستن

عراقي

آريانا 04-18-2010 06:01 PM

از عالم معنی الفی بیرون تاخت که: هر که آن الف فهم کرد همه را فهم کرد و هر که این الف را فهم نکرد هیچ فهم
نکرد.

“طالبان چون بید میلرزند از برای فهم آن الف”

اما برای طالبان سخن دراز کردند شرح حجاب ها را که:

هفتصد
حجاب است از نور و هفتصد حجاب است از ظلمت، به حقیقت رهبری نکردند. رهزنی کردند بر قومی ایشان را نومید
کردند که: ” ما این حجابها را کی بگذریم” ؟؟!!

همه حجابها یک حجاب است.جز ان یکی حجابی نیست.آن حجاب این وجود است.

آريانا 04-18-2010 06:15 PM

نان و حلوا چیست؟ جاه و مال تو
باغ و راغ و حشمت و اقبال تو
نان و حلوا چیست؟ این طول امل
وین غرور نفس و علم بی‌عمل
نان و حلوا چیست؟ گوید با تو فاش
این همه سعی تو از بهر معاش
نان و حلوا چیست؟ فرزند و زنت
اوفتاده همچو غل در گردنت

نان و حلوا از شیخ بهایی

آريانا 04-23-2010 04:31 PM

یکی در زمان مصطفی صلیّ اللّه علیه و سلم گفت که من این دین ترا نمیخواهم واللهّ

که نمیخواهم این دین را بازبستان چندانک در دین تو آمدم دمی نیاسودم مال رفت، زن

رفت، فرزند نماند، حرمت نماند و شهوت نماند، گفت حاشا دین ما هرکجا که رفت بازنیاید

تا اورا از بیخ و بُن نکند وخانه اش را نروبد و پاک نکند که لایَمَسُّهُ اِلاَّ المُطَّهَرُوْنَ

چگونه معشوق است تا در تو مویی از مهر خودت باقی باشد ؟!!

بخویشتن راهت ندهد بکلّی از خود

و از عالم میباید بیزار شدن و دشمن خود شدن تا دوست روی نماید اکنون دین ما در آن

دلى که قرار گرفت تا او را بحقّ نرساند وآنچه نابایست است از او جدا نکند از او دست

ندارد پیغامبر (صلی اللهّ علیه و سلمّ) فرمود برای آن نیاسودی و غم میخوری که غم

خوردن استفراغست از آن شادیهای اول تا در معدۀ تو از آن چیزی باقیست بتو چیزی

ندهند که بخوری در وقت استفراغ کسی چیزی نخورد چون فارغ شود از استفراغ آنگه

طعام بخورد تونیز صبر کن و غم میخور که غم خوردن استفراغست بعد از استفراغ

شادی پیش آید که آن راغم نباشد گُلی که آن را خار نباشد مییی که آن را خمار نباشد.

{پپوله}
فیه ما فیه _مولانا

آريانا 04-23-2010 04:36 PM

یکی گفت که اینجا چیزی فراموش کرده ام

مولانا فرمود که در عالم یک چیزست که آن فراموش کردنی
نیست

اگر جمله چیزها را فراموش کنی و آن را فراموش نکنی باک نیست و

اگر جمله را بجای آری و یادداری

و فراموش نکنی و آنرا فراموش کنی هیچ نکرده باشی.

آدمی درین عالم برای کاری آمده است و مقصود آنست , چون آن نمیگزارد پس هیچ نکرده باشد.

ما امانت را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه كرديم پس از برداشتن آن سرباز زدند و از آن هراسناك شدند ولی انسان آن را پذیرفت و براستی ستمگرى نادان بود .

{پپوله}
فیه ما فیه مولانا

آريانا 04-27-2010 04:53 PM

یابی همه چیزها مخیل ( عشق و عرفان )
 
در جام جهان نمای اول
شد نقش همه جهان ممثل

خورشید وجود بر جهان تافت
گشت آن همه نقش‌ها مشکل

یک روی و هزار آینه بیش
یک مجمل و این همه مفصل!

بگذر تو ازین قیود مشکل
تا مشکل تو همه شود حل

هست این همه نقش‌ها و اشکال
نقش دومین چشم احول

در نقش دوم اگر ببینی
رخسارهٔ نقشبند اول

معلوم کنی که اوست موجود
یابی همه چیزها مخیل

اشکال عراقی ار نبودی
گشتی همه مشکلات منحل

آريانا 05-03-2010 03:34 PM

محب خواست كه بعين الیقين جمال دوست بیند، عمری در این طلب سرگشته میگشت، ناگاه بسمع سر او نداآمد:

آن چشمه كه خضر یافت زو آب حیات
در منزل تو است، لیكن انباشته ای!

چون بعين الیقين در خود نظر كرد، خود را گم یافت، آنگه دوست را باز یافت، چون نیك نگه كرد، خود عين اوبود، گفت :

ای دوست ترا بهر مكان میجستم !!
دیدم بتو خویش را، تو خود من بودی!!

هر دم خبرت از این وآن میجستم!!
خجلت زده ام كز تو نشان میجستم!!

این دیده هر دیده وری را حاصل است، الا آنست كه نمیداند كه چه میبیند هر ذره كه از خانه به صحرا شود،
ضرورت آفتاب بیند، اما نداند كه چه میبیند؟ عجب كاری همه بعين الیقين جمال او میبیند.

ز یك یك ذره سوی دوست راه است
و یا در چشم تو عالم سیاه است

چه در حقیقت جز آن ذات مجرد نیست، اما نمیداند كه چه میبیند، لاجرم لذت نمییابد، لذت آن یابد كه بحق الیقين بداند كه چه میبیند؟ و به چه میبیند؟ و بهر چه میبیند؟ و لكن لیطمئن قلبی، مگر اشارات بچنين یقینی
حاصل بود، اطمینان قلب و سكون نفس جز بحق الیقين حاصل نیاید.

در این ره گر بترك خود بگوئی
یقين گردد ترا كو تو، تو اوئی

{پپوله}

لمعات فخرالدین عراقی (قرن هفتم)

آريانا 05-04-2010 10:25 PM

نور فرقان
 
چون مرده بساز خویشتن را
تا زنده شوی به روح انسان

گفتی که تو در میان نباشی
آن گفت تو هست عین قرآن


کاری که کنی تو در میان نی
آن کرده حق بود یقین دان

باقی غزل به سر بگوییم
نتوان گفتن به پیش خامان

خاموش که صد هزار فرق است
از گفت زبان و نور فرقان


مولانا

آريانا 05-07-2010 03:20 PM

دامِ عشق
 
اندر دل هر کس که از این عشق اثر نیست
تو ابر در او کش که بجز خصم قمر نیست

بسکل ز جز این عشق اگر در یتیمی
زیرا که جز این عشق تو را خویش و پدر نیست

در صورت هر کس که از آن رنگ بدیدی
می‌دان تو به تحقیق که از جنس بشر نیست

شمس الحق تبریز چو در دام کشیدت
منگر به چپ و راست که امکان حذر نیست

مولانا


اکنون ساعت 05:35 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)