![]() |
ثبت ملی تابلوهای فرشچیان
فرشچیان: تابلوهای ارزشمند دیگری هم دارم كه اگر آثارم به ثبت ملی برسند، حاضرم به مردم كشورم تقدیم كنم تا در اختیار علاقهمندان قرار گیرد وزیر ارشاد در دیدار با محمود فرشچیان،از ثبت ملی آثار این هنرمند خبر داد و محمود فرشچیان هم گفت: با ثبت ملی آثارم، تابلوهای ارزشمند دیگری را نیز به كشورم اهدا خواهم كرد.http://img.tebyan.net/big/1389/03/17...3354185162.jpg به گزارش فارس، سیدمحمد حسینی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در مراسم بازدید از موزه آثار محمود فرشچیان در مجموعه فرهنگی و هنری كاخ سعدآباد از ثبت ملی آثار فرشچیان در راستای حمایت از مالكیت معنوی آثار هنری خبر داد. فرشچیان هم در دیدار با وزیر ارشاد مثل همیشه بر توجه به نسل جوان هنرمند تأكید كرد و گفت: من در سن و سالی هستم كه دیگر چیزی برای خودم نمیخواهم و اگر خواستهای دارم برای نسل جوان هنرمندان ایران است كه نیاز به حمایت و توجه دارند. این پیشكسوت نگارگری ایران با استقبال از پیشنهاد وزیر ارشاد برای ثبت ملی آثارش به عنوان آغازی برای حمایت از مالكیت معنوی آثار هنری گفت: تابلوهای ارزشمند دیگری هم دارم كه اگر آثارم به ثبت ملی برسند، حاضرم به مردم كشورم تقدیم كنم تا در اختیار علاقهمندان قرار گیرد. محمود فرشچیان كه در تمام مدت بازدید از موزه و دیدار با وزیر ارشاد، گرداگردش مملو از علاقهمندان بود در پاسخ به سؤالی درباره خرید و فروش آثار نگارگری گفت: این هنر آنقدر سخت، پركار و ظریف است كه تعداد فعالان آن محدود هستند و خلق یك اثر نگارگری زمان زیادی طول میكشد و به همین دلیل تعداد تابلوهای نگارگری آن قدر زیاد نیست كه به صورت عمده خرید و فروش شود و یا صادرات داشته باشد. در ادامه این مراسم، محمود فرشچیان با همراهی سیدمحمد حسینی وزیر ارشاد و شاهآبادی معاون هنری وزیر ارشاد و جمع همراه، از آثار موزه بازدید كردند و فرشچیان درباره تك تك آثارش كه در موزه به دیوار آویخته بود توضیحاتی داد. در پایان این مراسم نیز فرشچیان كتاب مجموعه آثار خود را به وزیر ارشاد و معاون هنری وزیر هدیه داد. در بخشی از فضای موزه فرشچیان نیز نمایشگاهی از آثار فریدون جوقان هنرمند جوان نگارگر برپا شده بود كه پیش از ورود وزیر، فرشچیان با دقت و حوصله تمامی این آثار را از نزدیك دید و هنرمند آن را تحسین كرد. |
گفتوگو با استاد محمود فرشچیان
فرشچیان: یک ایرانی مسلمانم http://img.tebyan.net/big/1389/03/24...2332136190.jpg در اتاقی کوچک نشسته بود و صبورانه به حرفهای مهمانانش گوش میداد. صدها نفر دانشجو، پیر و جوان و حتی کودکانی با پدر و مادرشان آمده بودند تا استاد آثارشان را ببیند و نظر بدهد، راهنماییشان کند و عکسی بیاندازند و امضایی از او بگیرند و... محمود فرشچیان که ساکن نیوجرسی آمریکاست، مدتی است به ایران آمده تا در کنار نمایشگاهی که از آثارش در گالری موزه فرشچیان در کاخ موزه سعدآباد برگزار شده، میزبان علاقهمندان آثارش باشد. نه اصلا. مگر من الآن پیر شدهام خانم؟! او نیز در 81 سالگی با آرامش و خوشرویی پذیرای تکتک مهمانانش بود. با لهجهای که هنوز یادآور زادگاهش بود، برای علاقمندان توضیحاتی میداد و گاه دست به قلم میبرد و طرحهایی میزد تا راهنماییشان کند. پس از آنکه از دفتر مدیریت موزه فرشچیان پایش را به گالری گذاشت باز این هجوم خیل علاقمندان به خود او و هنرش بود که بر سرش بارید. دست آخر مسئولان موزه به زحمت او را از طرفدارانش جدا کردند تا به موقع به یک ملاقات برسد. این گفتوگو در فاصله بین رفت و بازگشت محمود فرشچیان به دفتر مدیر کاخ موزه سعدآباد انجام شد و به لطف استاد که ترجیح داد، راننده را دنبال کارش بفرستند و قدم زنان به سئوالات پاسخ دهد. شما وقتی از ایران رفتید بسیار جوان بودید و در معرض فرهنگ غرب قرار گرفتید، اما چه چیزی باعث شد در نهایت به یکی از اصیلترین هنرهای ایرانی روی بیاورید و سالهای سال توان و تلاشتان را به این هنر اختصاص دادید؟ حقیقت و ماهیت این هنر بود که مرا شیفته خود کرد. لطفی که این هنر داشت و رابطهای که بین من و این هنر اصیل ایرانی وجود داشت، مرا آنقدر مجذوب خود کرده بود که نمیتوانستم به جریانهای فرهنگ و هنر غربی توجهی داشته باشم. در واقع این عشق و علاقه شما ناشی از نوع تربیت شما در خانواده بوده است؟ نه، به هیچ وجه. همه عشق من به نگارگری برمیگردد به عظمت هنر ایرانی و ارزش والایی که این هنر دارد. احساس من درباره هنر ایرانی این بوده و هست که این هنر ارزش دارد که من همه عمر و زندگی خود را به پای آن بگذارم. این را همواره گفتهام حتی در مصاحبه با نشریات خارجی. اخیرا یک روزنامه کثیرالانتشار که تیراژ چند میلیونی دارد با نام «رکورد» با من مصاحبه داشت، من آنجا هم اعلام کردم که یک ایرانی مسلمان هستم. من میدانم که مذهب در خون من و در نهاد من ریشههای عمیق دارد. مذهب من در تزکیه و تصفیه روح و کار من موثر بوده است. نگران این نبودید که نقاشی ایرانی رنگ کهنگی به خود بگیرد و در جریان هنرهای نو فراموش شود؟ آیا نوآوری شما در نگارگری ایرانی و رسیدن به سبک جدیدی در این هنر نتیجه چنین نگاهی به هنر ایرانی بودهاست؟ نوآوری من در این هنر، برگرفته از اصالت هنر ایرانی و سنتهای نقاشی ایرانی است. تلاش من این بوده که با حفظ این اصالت و سنتها در جریان هنر معاصر، نقاشی ایرانی را پرورش بدهم و مطمئن بودم چون این هنر برآمده از سنتها و اصالتهای ایرانی در طی سالهای بسیار طولانی است، در مواجهه با جریانهای گذرای هنر معاصر نابود نخواهد شد و به حیات خود ادامه خواهد داد. من هرگز نگران این مسئله نبودم که در فضایی که جریانهای مختلف و مکاتب متعدد شکل میگیرند، نقاشی ایرانی نابود شود و یا مخاطبی نداشته باشد چرا که به ارزشهای این هنر و قابلیتها و تواناییهای آن ایمان داشتم و دارم. هنر ایرانی مبتنی به اصالت عظیمی است و همین به من اطمینان میداد که این هنر هرگز از بین نخواهد رفت. بسیاری از جریانهای مهم هنری به دلیل نداشتن چنین اصالتی با وقفه روبرو شدند و از بین رفتند. از همان زمانی که جوان بودید به این مسئله واقف بودید یا در طول زمان به این نتیجه رسیدید؟ نه، از همان دوران جوانی میدانستم که نقاشی ایرانی این قابلیت را دارد که پرورش پیدا کند و به حیات خود تا سالهای سال ادامه بدهد. مخاطبان آثار شما تردیدی ندارند که آنچه شما به هنر نقاشی ایرانی دادهاید از جمله تابلوی عصر عاشورا و ضامن آهو، تنها نتیجه هنرمندی شما و تسلطتان بر تکنیک و فن نقاشی نیست. در پس این آثار به جز دانش هنری و دستان توانمند، چیزهای دیگری را هم میتوان دید که من نمیتوانم نام جامعی برای آن پیدا کنم. خود شما فکر میکنید چه چیزهایی به آثارتان روح بخشیده است؟ من آدمی مذهبی هستم و به مذهبم اعتقاد زیادی دارم. این را همواره گفتهام حتی در مصاحبه با نشریات خارجی. اخیرا یک روزنامه کثیرالانتشار که تیراژ چند میلیونی دارد با نام «رکورد» با من مصاحبه داشت، من آنجا هم اعلام کردم که یک ایرانی مسلمان هستم. من میدانم که مذهب در خون من و در نهاد من ریشههای عمیق دارد. مذهب من در تزکیه و تصفیه روح و کار من موثر بوده است. یعنی این اعتقاد مذهبی شما باعث شده در هنر به تعالی برسید؟ اعتقاد مذهبی یکی از عوامل بوده است. خیلیها هستند که اعتقادات مذهبی دارند و اعتقاداتشان هم از من بسیار عمیقتر و قویتر است، اما چیزهای دیگری که به من کمک کرد تا در نقاشی ایرانی به موفقیت برسم، پشتکار، مطالعه، ریاضت و خیلی چیزهای دیگر بوده است. به پشتکار اشاره کردید؛ داستان زندگی شما پر از ماجراهایی است که نشان میدهد همیشه انسان سختکوشی بودهاید و برای رسیدن به هدف لحظهای درنگ نکردهاید. این پشتکار در شما یک خصوصیت ذاتی است یا ناشی از عشق و علاقه شما به هنر و شاید هم خصوصیتی در راستای اعتقادات مذهبی شما؟ فکر میکنم این خصوصیت در من بیش از هرچیز به خاطر عشق به هنر است و نه فقط به هنر بلکه ناشی از اعتقاد من به ارائه کارهای ارزشمند است. همواره سعی کردم کارم را به بهترین شکل ارائه کنم. کسی نمیتواند منکر سهم عشق در شکوفایی یک هنرمند شود، اما امکانات و شرایط چقدر در شکوفایی استعدادهای یک هنرمند نقش دارد؟ به نظر من، شرایط خوب را هر کسی خودش برای خودش میسازد. من هنرمند نباید دست روی دست بگذارم و منتظر شوم تا شرایط را برای من مهیا کنند. شرایط هر کسی را هوش او، فراست او و تلاش و پشتکارش ایجاد میکند. یعنی معتقدید یک هنرمند در بدترین شرایط و در محرومترین جامعه هم میتواند استعدادهایش را به شکوفایی برساند و بدرخشد؟ صد در صد. من خودم تابلوهایی از خیام ساختهام که کارهای بدی نیستند و فکر میکنم به لحاظ تکنیک و ایده و نحوه ارائه کار، آثار جالبی باشند، این تابلوها را در سختترین شرایط زندگیام ساختهام. در شرایطی که به لحاظ روحی و به لحاظ مالی اصلا اوضاع خوبی نداشتم؛ شرایطی که میتواند هر انسان مصممی را هم از پای در بیاورد اما چون هدفم را عالی میدیدم و نگاهم به سوی آینده بود، به این شرایط بد غلبه کردم. زمانی که جوان بودید و هنوز در حال تحصیل، امروزتان را برای خودتان ترسیم کرده بودید؟ منظور من جایگاه علمی و هنری امروز شماست نه سن و سالتان! بله. متوجه هستم، اما آن زمان من به خودم فکر نمیکردم؛ به این فکر میکردم به جایی برسم که در خور شأن فرهنگ و هنر کشورم باشد. شما از معدود استادانی هستید که همچنان که در قید حیات هستید و سایهتان بالای سر هنر ماست، موزههایی به نام شما نامگذاری شده و ... این موزهها برای مملکت ساخته شده. موزه را برای شخص من نساختهاند، کاری که من کردم این قابلیت را پیدا کرده که برایش موزه بسازند. درست است، اما وقتی نام شما برای یک موزه انتخاب میشود، نشان از آن دارد که برخلاف بسیاری از هنرمندان، دیده شدهاید و قدرتان شناخته شده! بله، اما این نامگذاری به خاطر عشق و پشتکار من و نفس کاری است که ارائه کردهام، نه به خاطر خود من. نام من روی این موزه به این دلیل است که به این نتیجه رسیدهاند کار من این شایستگی را دارد که موزهای برای گردهم آوردن آثار هنری داشته باشد. به همین دلیل هم من باید از وزارتخانههای ذیربط و کسانی که این امکان را برای هنر کشورم فراهم کردهاند تشکر کنم. شما سالهاست در عرصه هنر فعالید و در دورههای مختلفی کار کردهاید. در داخل کشور و خارج از آن، قبل از انقلاب و بعد از آن، در زمان جنگ و در فضاهای مختلف سیاسی و مدیریت دولتهای مختلفی که هر کدام شیوه خودشان را در اداره امور فرهنگی و هنری کشور داشتهاند. به اعتقاد شما مدیران اجرایی چقدر میتوانند در جریان هنر و فرهنگ نقش داشته باشند و این نقش چگونه باید ایفا شود؟ من خودم به شخصه هرگز خواسته یا توقعی از دولتها نداشتهام چون آنقدر هنر عظیم و ارزشمند است که خودش به تنهایی برای هنرمندان و هنردوستان کفایت میکند. به همین دلیل آنهایی که به راستی عاشق هنر هستند، به نوع مدیریت هنری یا اقدامات دولتها کاری ندارند. این نکته را قبول ندارید که برنامهریزی در عرصه فرهنگ و هنر و داشتن سیاستهای درست و اصولی میتواند به رونق هنر و رشد آن بیانجامد؟ چرا مسلم است که برنامهریزی برای جریان هنر میتواند نتایج خوبی داشته باشد. مثلا من بارها از مسؤولان امر خواستهام مرکزی برای آموزش هنرهای اصیل ایرانی تأسیس کنند. این درخواست هرگز به خاطر خودم نبوده چرا که سن و سال من اجازه چنین منفعتطلبیهایی را نمیدهد. من نه سمتی میخواهم و نه اصولا احتیاجی به چنین مرکزی دارم. این خواسته من به خاطر اصالتهای هنری این سرزمین است و کسانی که به این هنرهای اصیل عشق میورزند. به همین دلیل هم بارها و بارها به مسؤولان نامه نوشتم و این خواسته را با آنها در میان گذاشتم، اما تا این لحظه هنوز هیچ اقدامی صورت نگرفته است. در این شرایط چه میشود کرد؟ کار دیگری از دست من برنمیآید. |
مینیاتور و طراحی مینیاتور
http://img.tebyan.net/big/1382/01/24...1813357230.jpg روشهای مختلف طراحی مینیاتور:مینیاتوردر لغت به معنی کوچکتر نشان دادن است. این کلمه در اصل یک لغت خارجی است و نیمه ی اول قرن حاضر در زبان فارسی امروز مصطلح گردید که در معنای واقعی، به مینیاتورهای ایرانی یا کشورهای دیگر منحصر نمی شود؛ بلکه هر شیئ هنری ظریف و ریز که به هر سبک و شیوه ای ساخته شده باشد، مینیاتور نامیده می شود. در حال حاضر در ایران به نقاشی های ایرانی، چه قدیم وچه جدید، که از سبک و روش اروپایی پیروی نکرده و دارای خصوصیات نقاشی سنتی باشد، مینیاتور گفته می شود و این موضوع به صورت یک غلط مصطلح پذیرفته شده است. http://img.tebyan.net/big/1382/01/80...0583537164.jpg در نقاشی های مینیاتور، تصاویر، شباهتی با عالم واقعی ندارند. حجم و سایه روشن هم به کار نمی رود و قوانین مناظر و مرایا رعایت نمی شود. مناظر نزدیک، در قسمت پایین نقاشی و مناظر دور در قسمت بالای آن به تصویر در آمده است. تمام چهره ها به صورت "سه ربع" دیده می شوند و حدود آن را از بناگوش تا حدقه ی چشم مقابل است. البته گاهی هم چهره ها به صورت نیم رخ و به ندرت از پشت سر، تصویر شده است. هنرمند به کشیدن پیکرهای انسانی تاکید چندانی ندارد، بلکه علاقه ی او بیش از هر چیز به کشیدن لباس های فاخر بر تن شخصیت های تصویری خود است و گاهی برای نشان دادن شکل خاص پوشاک، دست و پا را می پوشاند، حتی گاه قامت را بلند تر نشان می دهد تا بهره گیری از امتیاز قبای بلند، مُیسر شود. http://img.tebyan.net/big/1382/01/11...2221234122.jpg با بررسی نقاشی های بدست آمده از ادوار مختلف، می بینیم که در ابتدا، تفاوت زیادی بین جامه ی مرد و زن دیده نمی شود. تا این که در زمان شاه عباس صفوی قباهای بلند و گشاد، جای خود را به نیم تنه های کوتاه چین دار می دهد. این قباها که بلندی آنها تا بالای زانو می رسید، غالباً با پوست، لبه دوزی می شد و روی آن کمربند می بستند. در این ایام، شالی به لباس زنها اضافه شد که روی شانه می انداختند و گوشه ی آن را مانند روسری روی سر می کشیدند. http://img.tebyan.net/big/1382/01/90...7923620221.jpg در دوره های مختلف، مهمترین تغییرات در شکل کلاهها و دستارها پدید آمد. در عهد مغولها، از کلاههای ناقوسی شکل فلزی استفاده می شد و در زمان تیموریان شکل کلاهها اندکی تغییر یافت. با روی کار آمدن سلسله ی صفویه، قزلباش (کلاه) به صورت میله ای بلند درآمد که دستار به دور آن پیچیده می شد. در زمان شاه عباس شکل این کلاه نیز تغییر یافت و کلاه جدیدی جای آن را گرفت. این کلاه جدید از جلو و پشت، نوک تیز بود و حاشیه ی آن با پوست لبه دوزی می شد. به طور کلی می توان گفت که کلاه معمولی و دستار در همه ی دوره های نقاشی (مینیاتور) مورد استفاده قرار گرفته است. در بعضی از ادوار، جلوی دستارها را با شاخه های گل و یا پرهای رنگی تزئین می کردند و پارچه هایی که دستارها از آن ساخته می شد، خود نیز از تزئینات زیبایی برخوردار بود. http://img.tebyan.net/big/1382/01/16...9637188252.jpg در مینیاتور چهره ی افراد بیشتر در سنین جوانی ترسیم شده است که این چهره ها به آدمکهای بدون جنسیت شباهت دارند. اما در چهره های پیر این گونه بی جنسیتی وجود ندارد. در اغلب تصاویر آفتاب بهاری می درخشد. درختان میوه، غالباً مملو شکوفه و برگ است؛ اما گاهی هم با درختانی عاری از برگ روبرو می شویم. اسبها نیز غالباً از پهلو دیده می شوند و به ندرت می توان اسبی را از روبرو و یا پشت مشاهده کرد. http://img.tebyan.net/big/1382/01/83...1651263182.jpg هنرمندان در کنار نقاشی مینیاتور، طراحی به شیوه ی قلمگیری را نیز انجام می دادند و برای آن ارزش خاصی قائل بودند. این طرح ها را مجموعه ای از خطوط منحنی کوتاه و بلند، در نهایت ظرافت و زیبائی تشکیل می دهند که گاهی با استفاده از یک یا دو رنگ، همراه با رنگ طلائی، اثر به پایان می رسید. http://img.tebyan.net/big/1382/01/19...5149220147.jpg با نگاهی به این طرحها می بینیم که عنصر خط و حالت های مختلف آن، بر رنگ ترجیح دارد. قدیمی ترین این طرح ها که با قوانین نقاشی های مینیاتور منطبق است، به دوران مغول و تیموریان می رسد. http://img.tebyan.net/big/1382/01/79...1472461232.jpg در طراحی این هنرمندان، خطوط، گویی می خواهند حرکت کنند، ظاهراً در جهت معینی می روند، چیزی را نشان می دهند، خم می شوند، بر می خیزند و یا گرد هم می آیند و در همه حال چشم در تعقیب آنهاست و نمی توانند از حرکت بازایستد. این خطوط گاهی به صورت مارپیچ در فضای بالا، ابر را القاء می کنند و گاه به صورت منحنی های کوتاه و بلند مطرح می شوند. این حرکت نه تنها در طراحی، بلکه در دیگر آثار هنری ما نیز به چشم می خورد. در اشعار عُرفای بزرگ نیز این حرکت دیده می شود . در اشعار مولوی در قصه ی طوطی و بازرگان، طوطی ، روح در قفس جسم زندانیست و در فراق هندوستان به سر می برد و یا در قصه ی نی، نی از نیستان دور شده است و از درد هجران می نالد و می خواهد به اصل خویشتن برگردد. یا در اشعار حافظ، جان را زندانی جسم می شمارد و آرزویش پرواز از قالب تن است و... http://img.tebyan.net/big/1382/01/13...3669160134.jpg در نقوش کاشیکاریها هم شاهد این حرکت هستیم، در بیشتر آنها حرکت نقوش به سوی یک نقطه است و گاهی هم این موضوع در پیچش اسلیمی ها بیان شده است. بر این اساس ، در تمام آثار هنرمندان اهل نظر این حرکت وجود دارد که هر کدام به زبان خویش بیان کرده اند و هنرمند طراح هم برای آرامش درونی و راز و نیاز، این خطوط را بر روی کاغذ آورده است. http://img.tebyan.net/big/1382/01/16...5412188216.jpg در زمان کمال الدین بهزاد و شاگردانش ، به این شیوه توجه بیشتری شد و این توجه تا زمان صفویان ادامه داشت. اما هنرمندان دوره ی صفوی به طراحی قلم گیری رغبت بسیار نشان دادند. در ابتدا محمدی مصور بیش از هر هنرمند دیگری به این شیوه پرداخت. هنرمندان کارگاه شاه عباس نیز بیشتر کارهایشان به طراحی های تک ورقی اختصاص پیدا کرد. تا اینکه سبک "طراحی با قلم" به وسیله ی رضا عباسی – مهمترین نقاش مکتب اصفهان- به اوج کمال خود رسید و تا اواخر قرن یازده هجری به وسیله ی شاگردان رضا عباسی اشاعه یافت. http://img.tebyan.net/big/1382/01/14...1155120560.jpg موضوع این طرحها، معمولاًشکار و شکارچیان، حیوانات مختلف،پرندگان،اژدها،سیمرغ و اژدها،فرشتگان، دیوان ،دراویش،چوپانان همراه با گوسفندان خود،استاد و شاگرد،جوانان در حالتهای مختلف نشسته و ایستاده،زندگی روستایی و کشاورزی واتفاقات مهم تاریخی است و گاهی برای تزئینحاشیه ی اشعار و نوشته های کتب خطی نیز استفاده شده است. http://img.tebyan.net/big/1382/01/11...1210617284.jpg شیوه های نقاشی در ایران بسیار متنوع است. هر یک از استادان معروف ، تغییراتی در روش و شیوه هایی که قبل از خود متداول بوده، وارد نموده اند. این روشها را در طراحی می توان بطور کلی به سه دسته تقسیم کرد : 1- طراحی رنگی : در این طرحها ، در بعضی از قسمتها رنگ بکار رفته است. در این شیوه، از رنگ طلائی حتماً استفاده شده است. زمینه ی طرح به حال خود باقی می ماند قسمتهای مختصری که رنگی است، از رنگهای جسمی و روحی همراه با هم استفاده شده. ولی اکثر کار با خطوط قلم مو طراحی شده است. طرحهای رنگی بیشتر در دوره ی صفوی، در آثار رضا عباسی متداول گردید. 2- طراحی بدون رنگ: اینگونه طرحها بطوری که از نام آن مشخص است فقط با قلم مو و رنگ سیاه روی زمینه های روشن کار می شود. این روش در تمام دوران مینیاتور ایران وجود داشته است. گاهی هم به جای رنگ مشکی از رنگهای تیره مثل رنگ قهوه ای، قرمز و آبی استفاده شده است. 3- طراحی سفید قلم: طرحهایی که با قلم مو و رنگ سفید، روی کاغذ یا صفحه ی تیره رنگ کار شده باشد، طراحی سفید قلم نامیده می شود. در ابتدا این روش، بیشتر برای تزئین و طراحی روی جلد های روغنی که اکثراً سطح آنها مشکی بود، استفاده می شد. علاوه بر رنگ سفید، گاهی هم مختصر رنگ طلائی و یا رنگهای روشن دیگر، در اینگونه طراحی ها استفاده می شود. |
کمال الدین بهزاد، مانی زمان
شرح زندگی و آثار کمال الدین بهزاد شرح زندگی مشهورترین استاد نگارگری ایرانی یعنی کمال الدین بهزاد هراتی، هنرمند نگارگر دوران تیموری و دربار سلطان حسین بایقرا موضوع مقال هحاضر است. هنرمندان ایرانی در طی دوره های متمادی، با استعداد عظیم و ذوق مهذب و پالوده خود هنرهای آفریدهاند که در آن واحد هم حسی و هم معنوی است . هنرهایی که مبتنی بر معرفتی است که خود سرشت روحانی دارد. هنرمند با تخیل ابداعی، هر نقش و نگاری که مینگارد، همه در حسن و جمال و جلال الهی است که در عالم صورت تجلی یافته و نسبتی حضوری با حق و حقیقت مییابد و به عبارتی، نسبت میان خویش و عالم و آدم و مبدا عالم و آدم را متمثل مینماید. اینگونه است که هنرمند از صورت خیالی، تعالی مییابد و میتواند کنده شود و به ساحت متعالی عالم قدس قدم بگذارد. تصاویر موجود در نسخ خطی ایران یکی از بارزترین تجلیات ذوق و هنر و فرهنگ ایران است، اهمیت این نسخ خطی و تصاویر آن چیزی از سایر هنرهای ایرانی کم ندارد؛ نگارههایی که اکنون در تمام موزههای دنیا و مجموعههای خصوصی چون در گرانبهایی نگهداری میشود. نگارههای ایرانی به اذعان همه هنرشناسان و پژوهشگران، دارای ظرافتها و ویژگیهای پیچیدهای است که شناخت و تحقیق درباره آنها نیاز روزگار ماست، نگارههایی که در سالهای اخیر بسیار مورد توجه قرار گرفته و با نام "مینیاتور" معرفی شده است. در طی سده های متمادی، نگارگران ابداعاتی را در این هنر به وجود آوردند که امروزه به عناوینی چون "مکتب هرات"، "مکتب تبریز" و یا "مکتب اصفهان" مورد شناسایی قرار می گیرد و هر یک از آنان نیز شیوههایی را در این مکاتب ابداع نمودند که در برخی از آنها شاهد تحولی اساسی در مکاتب نگارگری هستیم. شاید مشهورترین نگارگر ایرانی که بسیاری از باورهای گذشته را متحول کرد و تاثیر زیادی بر دیگر هنرمندان داشت و واسطه ای در انتقال هنر نگارگران هرات به نگارگری و تصویرگری دوره صفویه شد، کمال الدین بهزاد است. کمال الدین بهزاد، جزو معدود هنرمندانی است که در زمان حیات خود به شهرت و محبوبیت دست یافت و باعث گردید که بسیاری از نگارگران به تقلید از آثار او بپردازند و یا نامش را در اثر خود به جا بگذارند. وی یکی از نادر نگارگران ایرانی است که در تعدادی از آثار خود نام خویش را به رقم زده است، کاری که پیش از آن به جز در مواردی خاص انجام نمی شد. درباره تاریخ تولد بهزاد نقل قول های بسیاری شده است. گروهی آن را در سال 854 هجری قمری و برخی نیز به سال 870 هـ . ق ذکر می کنند که در یکی از شهرهای خراسان احتمالاٌ هرات به دنیا آمد. اما آنچه همه در آن اتفاق نظر دارند این است که وی در کودکی یتیم شده و نزد "میرک نقاش" پرورش یافت. سرگذشت زندگی بهزاد با وجود تمام شهرت و محبوبیتی که به ظاهر داشت، در هالهای از ابهام است، اما آنچه مسلم است بسیاری از هم عصران وی، او را ستودهاند. مانی قلم خجسته آثار نیکو شیم حمیده اطوار استــاد هنروران عــالم در فــن هنروری مسلم بـــهزاد یگانــــه زمـــــان مـانی به زبان او فسانه شیوه بکار بردن رنگهای گوناگون و درخشان تصویرها از حساسیت عمیق بهزاد نسبت به رنگها حکایت میکند.از این تصویرها چنین بر می آید که بهزاد بیشتر به رنگهای به اصطلاح "سرد" (مایههای گوناگون سبز و آبی" تمایل داشته، اما در همه جا با قرار دادن رنگ های "گرم" (بخصوص نارنجی تند) ، به آنها تعادل بخشیده است. استاد او به قولی امیرروح الله معروف به میرک نقاش هراتی کتابدار سلطان حسین بایقرا، و به قول دیگر پیر سید احمد تبریزی بود و افراد دیگری را نیز نام بردهاند. چیزی نگذشت که نزد امیرعلی شیرنوایی و سپس در دربار سلطان حسین بایقراء در هرات تقرب یافت و پس از بر افتادن سلسله تیموریان خراسان به دست شیبک خان ازبک همچنان در هرات ماند و بعد از استیلای شاه اسماعیل اول صفوی بر ازبکان، از سال 928 هجری قمری به ریاست کتابخانه سلطنتی منصوب شد. در دوره شاه طهماسب صفوی نیز در کمال عزت و احترام می زیست و سرانجام در تبریز درگذشت و همانجا در جوار کمال الدین خجندی شاعر مدفون شد. نظر به شهرت بهزاد طی قرن ها کسان بسیاری کارهای او را تقلید کرده اند و نامش را بر تصویرهای بی شمار گذاشته اند از این رو تمیز دادن تصویرهای اصلی کار دشواری است. این تحقیقات بخصوص پس از برپا شدن نمایشگاه هنر ایرانی در لندن (1931 میلادی) تا حدی به نتیجه رسید. اساس اطلاعاتی که از کار او در دسترس است تصویرهایی است که با امضای اصیل او در نسخهای از بوستان سعدی نقش شده و اینک در کتابخانه ملی قاهره نگهداری میشود. شیوه بکار بردن رنگهای گوناگون و درخشان تصویرها از حساسیت عمیق بهزاد نسبت به رنگها حکایت میکند. از این تصویرها چنین بر می آید که بهزاد بیشتر به رنگهای به اصطلاح "سرد" (مایههای گوناگون سبز و آبی" تمایل داشته، اما در همه جا با قرار دادن رنگ های "گرم" (بخصوص نارنجی تند) ، به آنها تعادل بخشیده است. http://img.tebyan.net/big/1391/02/15...2183107219.jpg تناسب یک یک اجزای هر تصویر با مجموعه آن تصویر شگفت انگیز است. شاخه های پرشکوفه و نقش کاشی ها و فرش های پر زیور زمینه تصویرها نمودار ذوق تزیینی و ظرافت بی حساب بهزاد است. اما بیش از هر چیز واقع بینی اوست که کارهایش را از آثار نقاشان پیش از او متمایز ساخته است. این واقعبینی بخصوص درتصویرهایی به چشم میخورد که صرفاٌ جنبه درباری ندارد و نشان دهنده زندگی عادی و مردم معمولی است (شیر دادن مادیانها به کرهها در مزرعه، تنبیه کسی که به حریم دیگر تجاوز کرده ، خدمتکارانی که خوراک میآورند، روستائیان در کشتزار و غیره) دیگر اینکه صورت آدمها به صورت عروسکوار و یکنواخت نقاشیهای پیش از بهزاد شبیه نیست، بلکه هر صورتی نمودار شخصیتی است و حرکت و زندگی در آن دیده میشود، آدمها در حال استراحت نیز شکل و حالاتی طبیعی دارند. بر کارهای دیگری که به بهزاد منسوب است امضای مطمئنی دیده نمیشود. به این جهت تنها سبک تصویرها (ترکیب بیمانند نقشهای تزئینی با صحنههای واقعی) میتواند راهنمائی برای تمیز دادن کارهای اصیل او به شمار آید. در میان تصویرهای بی شماری که در کتابها یا جداگانه بنام بهزاد موجود است اختلاف عقیده میان خبرگان بسیار است. اما به هر حال بسیاری از این کارها اگر از آن خود استاد نباشد وابسته به مکتب او هستند. برخی از شاگردانش مانند قاسم علی و آقامیرک در کار خود بیش و کم به پای استاد رسیدند. با آنکه در زمان صفویه سبک مینیاتور سازی بار دیگر دچار تحول شد، ولی نزدیک نیم قرن پس از بهزاد نفوذ او در کار نقاشان به چشم میخورد. نقاشان هراتی سبک بهزاد را به بخارا بردند و آنرا در دربار خاندان شیبانی پرورش دادند. مهاجرت برخی از نقاشان سبب اشاعه سبک بهزاد در هند نیز شد. همانطور که گفته شد درباره آثار و نگاره های بهزاد، بحث های بسیاری شده است که کدام اثر به او تعلق دارد و یا کدام یک به شاگردان وی منسوب است و کدام نگاره را به سرپرستی او تصویر کرده اند. اما در نسبت دادن چند اثر به او اتفاق نظر وجود دارد مشهورترین آنها، تعدادی از نگاره های موجود در یک نسخه بوستان سعدی است که در ماه رجب سال 893 هـ . ق و به خط "سلطان علی الکتاب" و در هرات برای سلطان حسین بایقرا کتابت شده است و اکنون در کتابخانه ملی مصر در قاهره نگهداری میشود. اصولاٌ کارهای بهزاد ناشی از احساس عمیقی است که هنرمند از زندگی داشته و موفق شده است آنها را به بهترین وجهی تصویر کند. گر چه حالتهای چهرهها و اندامهای گوناگون بر مبنای علم کالبدشناسی تصویر نگردیده است، اما آنچه اهمیت دارد این است که کیفیت روانی افراد در حالات گوناگون به گونهای خاص نمایانده شده است و هنرمند با توجه به موضوعات واقعی پیرامون خود، جهانی مستقل را آفریده است که در آن مردمان و درختان و کوهها و سایر اجزای نقاشی به همان جهان پیوند دارند. اصولاٌ کارهای بهزاد ناشی از احساس عمیقی است که هنرمند از زندگی داشته و موفق شده است آنها را به بهترین وجهی تصویر کند. گر چه حالتهای چهرهها و اندامهای گوناگون بر مبنای علم کالبدشناسی تصویر نگردیده است، اما آنچه اهمیت دارد این است که کیفیت روانی افراد در حالات گوناگون به گونهای خاص نمایانده شده است و هنرمند با توجه به موضوعات واقعی پیرامون خود، جهانی مستقل را آفریده است که در آن مردمان و درختان و کوهها و سایر اجزای نقاشی به همان جهان پیوند دارند. به هر حال شاید مهمترین تحول کار هنری بهزاد، همان توجه به شخصیت های موجود در نگارههای اوست که وی را به عنوان هنرمندی سنت شکن و به وجود آورنده شیوه ای نو در نگارگری ایران شناسانده است. بنابر سروده امیر دوست محمد هاشمی در دیباچه مرقع بهرام میرزا، بهزاد در تاریخ 942 هجری قمری وفات یافت و در باغ شیخ کمال خجندی در تبریز به خاک سپرده شد. |
محمد زمان، هنرمندی ساختارشکن
محمد زمان از مشهورترین هنرمندان عصر صفوی و مکتب " فرنگی سازی" است. محمد زمان نقاش، تصویرگر و قلمدان نگار ایرانی است که محتملا در فاصله سالهای 1049 تا 1120 هجری قمری زندگی می کرد. وی به سبب نوآوری و وسعت تاثیر بر دیگران ، یکی از شخصیت های برجسته در تاریخ نقاشی ایران به شمار می آید. او برخی از اسلوب های طبیعت پردازی را به کار گرفت و کوشید شیوه خاصی از تلفیق عناصر نقاشی ایرانی ، اروپایی و هندی به وجود آورد. محمد زمان فرزند حاج یوسف قمی بود و آثار متعددی با امضای " محمد زمان" ؛ " یا صاحب الزمان"؛ " زمان" و یا بدون امضا از خود به جای گذاشت. در شرح احوال او نوشته اند که وی به فرمان شاه عباس دوم صفوی برای هنرآموزی به ایتالیا فرستاده شدو در آنجا به دین مسیحیت گروید و نام خود را به " پائولو زمان" تغییر داد. پس از بازگشت به ایران، از ترس شاه و روحانیون به دربار امپراتور گورکانی هند گریخت. سپس دوباره به دربار ایران آمد و در مقام نقاش دربار به فعالیت پرداخت. بر اساس تحقیق " کریم زاده تبریزی"، هنرشناس ایرانی، محمد زمان نه هرگز از ایران خارج شد و نه هرگز دین خود را تغییر داد. وی در قم و اصفهان آموزش دید و محتملا شاگرد استادانی چون " معین مصور" و " شیخ عباسی" بود. در مورد چگونگی آشنایی او با روش طبیعت گرایی می توان چنین فرضی را پذیرفت که وی با نقاشان اروپایی مقیم اصفهان ارتباط داشته و شگردهای برجسته نمایی و ژرفنمایی را از آنان آموخته است. علاوه بر این محتملا او با دقت در آثار تصویر اروپایی و هندی که در آن زمان به ایران می رسیدند، و حتی از روی رونگاری این آثار توانسته است مسائل فنی و تکنیکی مورد علاقه خود را حل کند. نتیجه ی این نوع هنر آموزی تجربی و غیر منسجم را در آثار التقاطی او می توان مشاهده کرد. اگر سکونت ارمنیان در جلفای نو، فعالیت تجاری اروپاییان در اصفهان، پذیرش مبلغان مسیحی از سوی شاه سلیمان صفوی و رواج نمونه های نقاشی اروپایی و " نقاشی گورکانی" در ایران را مورد توجه قرار دهیم، به علت وجود موضوع های غربی در برخی آثار مرقوم محمد زمان پی خواهیم برد. به سخن دیگر ، تصاویر او از موضوع عای مسیحی، مانند ملاقات حضرت مریم با الیصابات، و موضوع های اساطیری غربی، مانند " ونوس و آمور"، که به سفارش شاه سلیمان کشیده شده اند، دلیلی بر سفر محمد زمان به ایتالیا و احیانا گرویدن به دین مسیحی، نمی تواند باشد. در شرح احوال او نوشته اند که وی به فرمان شاه عباس دوم صفوی برای هنرآموزی به ایتالیا فرستاده شدو در آنجا به دین مسیحیت گروید و نام خود را به " پائولو زمان" تغییر داد. پس از بازگشت به ایران، از ترس شاه و روحانیون به دربار امپراتور گورکانی هند گریخت. سپس دوباره به دربار ایران آمد و در مقام نقاش دربار به فعالیت پرداخت او مجالس مذهبی دیگری چون " جلوگیری از ذبح اسماعیل" را نیز به روش اروپایی نقاشی کرده است. در واقع بازسازی باسمه های اروپایی و از جمله تصاویر مذهبی و یا اساطیری ، امری معمول در آن روزگار بود و دیگر نقاشان هندی و ایرانی نیز برای نشان دادن مهارت خود، دست به چنین تجربه هایی می زدند. از سوی دیگر، حضور عناصر نقاشی گورکانی در برخی آثار محمد زمان نیز چنان قوی و بارز نیست که دلیلی برای اقامت وی در هند و تاثیرپذیری مستقیم از شیوه نقاشی دربار گورکانیان تلقی شود. به هر حال هنوز نکات ناروشنی درباره ی زندگی محمد زمان و چگونگی هنرآموزی او وجود دارد . ولی بر اساس آثارش می توان به این نتیجه رسید که وی با هدف ایجاد تحولی در سنت نگارگری، و نه صرفا به منظور طبع آزمایی و یا به پیروی از سلیقه رایج، به نقاشی اروپایی روی آورد و این نکته ، عمده ترین وجه تمایز او از دیگر نقاشان " فرنگی ساز" همعصرش بود. نظام زیبایی شناختی نگارگری قدیم ایرانی، که در مکتب" اصفهان" دچار گسیختگی شده بود، در نقاشی محمد زمان جای به نوعی طبیعتگرایی ناکامل می دهد. او به طرزی دلخواه و با برداشتی سطحی از دستاوردهای هنرمندان دوران رنسانس بهره می گیرد و از همین رو ، آثارش فاقد اصول و قواعد صحیح پرسکتیو ، ژرفنمایی جوی، تنظیم نور و سایه و کالبد شناسی اند. از سوی دیگر چون به تجسم سه بعدی فضا و اشیا، و کاربست رنگهای موضعی و طبیعی گرایش دارد ، روش رنگبندی نگارگران پیشین را کنار می گذارد . ولی به سنت آرایه بندی همچنان وفادار می ماند و راه حل های خاص خود را برای همسازی عناصر تصویری و تزیینی می یابد. علاوه بر موارد مشخص برخی چهره ها ، جامگان، گیاهان و پرندگان در حال پرواز، تاثیراتی کلی از نقاشی گورکانی را در کار محمد زمان می توان تشخیص داد. هنوز نکات ناروشنی درباره ی زندگی محمد زمان و چگونگی هنرآموزی او وجود دارد . ولی بر اساس آثارش می توان به این نتیجه رسید که وی با هدف ایجاد تحولی در سنت نگارگری، و نه صرفا به منظور طبع آزمایی و یا به پیروی از سلیقه رایج، به نقاشی اروپایی روی آورد و این نکته ، عمده ترین وجه تمایز او از دیگر نقاشان " فرنگی ساز" همعصرش بود. محمد زمان در طرز دید و در شیوه و اسلوب نقاشی ایرانی تغییری مهم ایجاد کرد . ولی کوشش آگاهانه ی او در پاسخگویی به ضرورت تحول در این عرصه ی هنری چندان پربار نبود. با این حال وی استعداد و توانایی آن را داشت که با تلفیق سنتهای مختلف به شیوه ای دست یابد که سرمشقی برای بسیاری از نقاشان بعدی باشد. به استناد قلمدانی که با رقم " یا صاحب الزمان" و مورخ 1070هـ.ق از او به جای مانده ، می توان وی را نخستین قلمدان نگار ایرانی محسوب کرد. همچنین او از نخستین نقاشان ایرانی بود که به موضوع گل و مرغ پرداخت. از فعالیتهای دیگر وی می توان به سه تصویری اشاره کرد که وی به کتاب " خمسه نظامی" محفوظ در کتابخانه ی بریتانیا افزود. لازم به ذکر است که برادر بزرگتر وی " محمد ابراهیم" ملقب به " کاتب السلطان" در خوشنویسی و تذهیب دست داشت و برادر دیگرش " حاجی محمد" به نقاشی گل و مرغ می پرداخت. پسران محمد زمان نیز ، "محمد عل" و " محمد یوسف" ، نقاش بودند و شیوه پدر را سرلوحه کار خویش قرار دادند. |
سلطان محمد، نگارگر چیره دست
سلطان محمد، شاگرد استاد کمال الدین بهزاد هراتی، از جمله مهمترین هنرمندان مکتب تبریز دوم در دوران صفویه است. شاه اسماعیل در سال 916هـ. هرات را تصرف میكند و تمامی مایملك هنری هرات، از جمله هنرمندان آن، در اختیار وی قرار میگیرد. او در سال 921 هـ . فرزند دو ساله خود تهماسب میرزا را همراه اتابك او به حكومت هرات برمیگزیند و شماری از هنرمندان را مآمور تعلیم هنر به او میكند. درباره زندگینامه استاد سطان محمد مصور تبریزی اطلاعات بسیار كم و اندك است. معلوم نیست در چه زمانی به دنیا آمده؛ اما آنچه روشن است زادگاه او تبریز بوده است. تبریز از دوره ایلخانان یعنی از آن زمانی كه رشیدالدین فضلالله مكتب هنری ربعرشیدی را در آن راه انداخت و هنرمندان را در آن گرد آورد، كانون تصویر (نقاشی) و تحریر (خطاطی) و هنرهای وابسته و بطور كلی هنر كتابآرایی بود. این سنت هنری تبریز استادان ناموری چون احمد موسی، شمسالدین، جنید و عبدالحی و میرعلی تبریزی خطاط و واضع خط زیبای نستعلیق پدیدآورد. سنتی كه این استادان در خطاطی و نقاشی پدیدار ساختند هنرمندان نسلهای بعد در دورة تیموریان و تركمانان از آن بهرهیاب شدند هنرمندانی چون پیراحمد باغشمالی تبریزی، پیراحمد زركوب تبریزی، میرعلی مصور تبریزی، قوامالدین مجلد تبریزی و غیره این سنت را ادامه دادند. استاد سلطان محمد تبریزی بهرهیاب چنین سنتی بود كه در دوره قراقویونلوها و آق قویونلوها در تبریز رواج داشت. چنین مینماید كه سلطان محمد مراحل نخستین زندگی هنری خود را در دربار سلطان یعقوب آق قویونلو میگذراند و در كنار شیخی یعقوبی ، درویش محمد و استادان دیگر در كارگاه دربار تبریز مشغول كار میشود. هنگامی كه شاه اسماعیل صفوی در سال 906هـ تبریز را از دست آققویونلوها میگیرد ، مواریث هنری آنها و از جمله كارگاه هنری كتابخانه سلطنتی را فراچنگ میآورد و سلطان محمد هم كه در این كارگاه كار میكرده، در زمرة هنرمندان دربار شاه اسماعیل درمیآید و چون در مرحله پختگی هنر خود بوده، از قرار معلوم، در صدر كارگاه هنری شاه اسماعیل قرار میگیرد. او در این زمان در چندین پروژه هنری شركت میجوید و در نگارگری خمسه نظامی سال 885 هـ. كه ناتمام بدست شاه اسماعیل افتاده بود، مشاركت میكند. بعید نیست كه كتابآرایی دیوان خطایی شاه اسماعیل هم تحت نظر او صورت گرفته باشد. بهر حال آنچه روشن است مشاركت سلطان محمد در نگارگری یك شاهنامه ناتمام است كه نگاره زیبای «رستم در خواب»آن امروزه در دست است و این نگاره به حق به سلطان محمد نسبت داده شده است. چنین مینماید كه سلطان محمد مراحل نخستین زندگی هنری خود را در دربار سلطان یعقوب آق قویونلو میگذراند و در كنار شیخی یعقوبی ، درویش محمد و استادان دیگر در كارگاه دربار تبریز مشغول كار میشود. شاه اسماعیل در سال 916هـ. هرات را تصرف میكند و تمامی مایملك هنری هرات، از جمله هنرمندان آن، در اختیار وی قرار میگیرد. او در سال 921 هـ . فرزند دو ساله خود تهماسب میرزا را همراه اتابك او به حكومت هرات برمیگزیند و شماری از هنرمندان را مآمور تعلیم هنر به او میكند. یكی از این هنرمندان سلطان محمد بود و بعضی از هنرپژوهان را اعتقاد بر اینست كه سلطان محمد برای تعلیم تهماسب میرزا مدتی به هرات سفر میكند و در آنجا در كنار هنرمندان بزرگ مكتب هرات چون كمالالدین بهزاد و آقامیرك و میرمصور، شاه محمود نیشابوری و غیره به تعلیم نقاشی به تهماسب میرزا میپردازد. بهرحال پیش از سال 930 هـ و شروع سلطنت شاه تهماسب،سلطان محمد در كتابآرایی و نگارگری آثاری چون مثنوی جمال و جلال محمد آصفی، كلیات میرعلیشیر نوایی، مثنوی گوی و چوگان (خالنامه) عارفی مشاركت دارد كه كتابت آنرا خود تهماسب میرزا برعهده داشت و پس از اتمام، آنرا به للة خود ، قاضی جهان قزوینی اهدا كرد. هنرپژوهان معتقدند كه مقدمات پروژه شاهنامه شاه تهماسبی را خود شاه اسماعیل فراهم ساخت و شاهنامهای را كه پیشتر دستور اجرای آنرا داده بود و نگاره رستم در خواب از آن در دست است، ناتمام گذاشت و دستور داد به افتخار فرزندش تهماسب میرزا كه در سال 928 هـ به تبریز بازگشته بود،شاهنامه یاد شده كتابآرایی شود. پس از مرگ شاه اسماعیل در سال 930 هـ. و آغاز سلطنت شاه تهماسب، كار این پروژه عظیم ادامه یافت و سرپرستی صد صفحه نخست آن برعهده سلطان محمد بود و پس از او میرمصور و بعد آقامیرك اداره آنرا بعهده گرفتند. از آثار سلطان محمد در این پروژه: نگارههای دربار كیومرث، جشن سده، شكست دیوان بدست طهمورث، كشته شدن دیوسیاه بدست هوشنگ كه از نگارههای برجسته سلطان محمد در شاهنامه شاه تهماسبی است. http://img.tebyan.net/big/1391/03/65...7021597239.jpg سلطان محمد در این مرحله از زندگی هنری خود همراه بهزاد و آقامیرك از هنرمندان معاشر و مورد عنایت شاه تهماسب بود. او در سال 937 و 939هـ . چند نگاره رقمدار به دیوان حافظ سام میرزا- برادر شاه تهماسب- تصویر كرد. از جمله آنها نگاره «جشن عید» و «دودلداه» و «مستی لاهوتی و ناسوتی» است. در دو نگاره جشن عید و مستی لاهوتی و ناسوتی رقم او با عنوان «سلطان محمد عراقی»آمده است- منظور از عراق، عراق عجم است كه تبریز نیز در قلمرو جغرافیایی آن بود. 49- 946 هـ. یك پروژه عظیم درسالهای دیگر برای شاه تهماسب تدارك دیده شد و آن هم خمسه نظامی بود كه امروزه متعلق به كتابخانه بریتانیا در لندن است . هنرمندان این پروژه عبارتند از: شاه محمود نیشابوری (كاتب)، سلطان محمد، آقامیرك، میرزا علی، میرسید علی و مظفرعلی. یكی از نگارههای این پروژه «معراج پیامبر» از قلموی سلطان محمد تراویده و اوج كمال نگارگری دوره صفوی را نشان میدهد. از نگارههای دیگر سلطان محمد در خمسه نظامی نگاره خسرو و آبتنی شیرین و پیرزن و سلطان سنجر است كه در نهایت استادی و چیرهدستی كار شده است. از پروژه خمسه نظامی پیداست كه سلطان محمد تا اواخر دهه 940هـ. زنده بود و از قرار معلوم در اوایل دهه 950 هـ. چشم از جهان فروبسته و در باغ كمال تبریز در كنار بهزاد و كمال خجندی به خاك سپرده شده است. اگر ما كمالالدین بهزاد را نماینده اوج نگارگری شرق ایران در دورة تیموریان بدانیم ، باید سلطان محمد را نیز نمایندة اوج كمال این نگارگری در غرب ایران در دورة صفویان برشماریم. وی با بهرهگیری از یك قریحة خلاق توانست زبان هنری شرق ایران را با واژگان هنری غرب ایران پیوند دهد و هنری پدید آورد كه ظرافت ،كمال و صفا و پروردگی از خصوصیات اصلی آن بود. در آثار او میتوان از نوعی بذلهنگری و طنزبینی نیز سراغ گرفت و این بخصوص در نگارههای مستی لاهوتی و ناسوتی و دربار كیومرث و كشتهشدن دیوان بدست طهمورث كاملاً دیده میشود. سلطان محمد نخستین هنرمندی بود كه شیوه قزلباشی را در نگارگری صفوی رایج كرد و هنرمندان دیگر در این قلمرو پیرو او بودند. میرزاعلی فرزند و شاگرد او بود كه یكی از نگارگران نامدار كارگاه هنری مكتب تبریز برشمرده میشد. گرچه محمدی نقاش را فرزند او دانستهاند ولی نه فرزند او بلكه شاگرد او بوده است. میرزینالعابدین ، قاسم عراقی (تبریزی) ،محمد بیك ، شاه تهماسب و میرحسن دهلوی و نیز برجعلی اردبیلی – با واسطه- از محضر او بهرهیاب شدهاند. سلطان محمد را باید از پیشگامان نگارههای تك برگی به حساب آورد و ظاهراً محمدی هروی خصوصیات هنری خود را در این زمینه از او فراگرفته است. امروزه دستكم سهنگاره تكبرگی وجود دارد كه منسوب به سلطان محمد است و یكی از آنها از قرار معلوم پیكرة خود شاه تهماسب است. در این نگاره شاه تهماسب بالشی را بین دو دستش گرفته و بدان تكیه داده و در حال مطالعه است. پس از مرگ شاه اسماعیل در سال 930 هـ. و آغاز سلطنت شاه تهماسب، كار این پروژه عظیم ادامه یافت و سرپرستی صد صفحه نخست آن برعهده سلطان محمد بود و پس از او میرمصور و بعد آقامیرك اداره آنرا بعهده گرفتند. این نگاره دارای خطپردازی درخشانی است و انعطاف خطوط در آن زیبا و دلنشین است و از مهارت و چیرهدستی سلطان محمد حكایت میكند. در نگاره تكبرگی دیگر ، جوانی را كه ظاهراً شاهزاده مینماید در حال مطالعه و تكیه زده بر درختی شكوفان تصویر كرده است. جوان كلاه قزلباشی بر سر دارد و گوشهای از پائین ردایش روی صخرههای پر از سبزه و گیاه رها شده است. یك نگاره تكبرگی دیگر ، شاهزادهای را به حال ایستاده و شاخه گلی در دست نشان میدهد كه انگار گل را به كسی تعارف میكند. حمایلی به كمر دارد و خنجری در حمایل پنهان كرده است. او نیز كلاه قزلباشی بر سرنهاده است. اگر نگاره دربار كیومرث سلطان محمد را شاهكار نگارگری ایران بدانیم ، بیراه نرفتهایم. این نگاره از نظر تركیببندی ، رنگبندی و شخصیتپردازی روانكاوانه در اوج كمال هنری قراردارد. گفتهاند كه تصویر این نگاره دستكم پنجسال از عمر او را به خود واداشته است. به اعتقاد دوستمحمد مورخ و هنرمند همدوره او ، تمامی هنرمندان و مصوران بیشه تصویر در مقابل این نگاره سرتعظیم و تقدیر فرود آورده و بر نقصان كار خود معترف هستند. سلطان محمد در این نگاره هنرمندی است این جهانی كه با نازكی خیال و ظرافت قلم ، تمامی جنبههای خوشآهنگ و دلفریب این جهان را در یك صحنه طبیعی به تصویر كشیده است. انسان و وحش و طبیعت این پیام اصلی نگاره « دربار كیومرث» است كه بعدها انسان بدان حكمروایی میكند و این حكمرانی از كیومرث شروع میشود. این پیام در بهترین صورت و خوشترین اسلوب در این نگاره نشان داده شده است. سلطان محمد در نگاره «مستی لاهوتی و ناسوتی» مست از می عرفان است. او در القای مفاهیم عرفانی در این نگاره مجال تصویرگری را بر دیگران تنگ میكند. از مفاهیم این نگاره پیداست كه سلطان محمد با معانی و مفاهیم عرفانی بیگانه نبوده ، بلكه بعید نمینماید كه دل در گرو آن نهاده بوده است. جان روشنبین و خاطر باریك اندیش او دوجهان لاهوتی و ناسوتی را در یك تصویر تخت پدید میآورد و همین دلیل بس بر بلندی طبع و فكر و نظر عارفانه او. سلطان محمد در نگاره «معراج پیامبر» كه شاید آخرین نگاره او نیز باشد همراه پیامبر اوج میگیرد و ماورایی میشود. از جهان خاكی دل میكند و به ماوراء میپیوندد. در این تركیببندی شعلههای تُتُق كشیده از دورسر پیامبر ، بسان شعلههای آتشین دل اوست كه بر حسهای دیگرش فزونی گرفته و به فوز اكبر و خیر اكمل رسیده است. در این نگاره همه چیز در حد نهایت طراوت است : شور و شیرینی فرشتگان ، لطف و زیبایی جبرئیل در جلو خیل فرشتگان ، ابرهای در هم تنیده و پیچان و رقصان و آسمان لاجوردین پر رمز و راز ، جملگی از ذوق سرشار و خدادادی سلطان محمد حكایت میكند. نگارهای به این پرمفهومی و ماورایی و پرمغزی ، این آخرین پیام سلطان محمد است در نگارگری ، آنهم با تصویر ختم مرسلین عالم محمد مصطفی (ص). |
استاد سیدصدرالدین شایسته شیرازی
استاد صدرالدین شایسته شیرازی، نگارگر، نقاش و مجسمه ساز پیشکسوت ایرانی و از شاگردان استاد کمال الملک بود. شامگاه بیست و نهم مهر ماه 1362 استاد صدرالدین شایسته شیرازی، نگارگر نقاش و پیكره تراش صاحب نام و یكی از آخرین بازماندگان مكتب كمال الملك در شهر شیراز چشم از جهان فروبست. به تخمین سال تولد وی را بین سال های 1270 تا 1271 ذكر نمودهاند. بنابراین در آن روزها استاد، قریب به 91 یا 92 سال از عمر پر بركت خود را پس پشت گذاشته بود. سیدصدرالدین شایسته در تمام رشته های هنری صاحب ذوق و كمال بود. وی در آب رنگ، رنگ و روغن، سیاه قلم و مینیاتور، ابتكارات ویژهای داشت و توانسته خود را با آن ویژگی ها از دیگران متمایز نماید. روایت است كمال الملك در مدرسه دارالفنون از شاگردان تازه وارد خود آزمایشی به عمل می آورد تا به میزان استعداد آن ها پی ببرد. هیچ یك از كارهای شاگردان به تمامی مطلوب خاطر وی نمی افتد و او را خوشحال نمی كند مگر زمانی كه كار شایسته را از نظر می گذراند. استاد در همین لحظه، پس از تحسین، قلم به دست گرفته و تابلو را كامل می كند. در همین رابطه شایسته گفته است كه: برای اولین و آخرین بار صورتی كشیده شد به اشتراك شایسته و كمال الملك. در دست خطی كه به یادگار از كمال الملك باقی مانده، آمده است: «اثر شایسته شما دیده شد. در رشتهی آب و رنگ به سر حد كمال رسیدهای». استاد شایسته در جوانی به خدمت فرصتالدوله شیرازی، شاعر، نقاش، نویسنده زبردست می رسد كه ایشان در تربیت او اهتمام فراوان می ورزند. شایسته كه از اوان كودكی میل وافری به ابداع و نقش آفرینی داشت پس از آن به مكتب كمال الملك راه می یابد و تا اواخر عمر آن استاد یگانه(1319) از محضرش سود می جوید. سبك شایسته را می توان واقعگرا(رئالیسم) با تكیه بر اصول و قواعد نقاشی اواخر دوره قاجار دانست. سیدصدرالدین شایسته در تمام رشته های هنری صاحب ذوق و كمال بود. وی در آب رنگ، رنگ و روغن، سیاه قلم و مینیاتور، ابتكارات ویژهای داشت و توانسته خود را با آن ویژگی ها از دیگران متمایز نماید. با این حال او توانست با تكیه بر ابداع و ذوق خدادادی و در رنگگذاری و تركیببندی فرمها، تمایزی با دیگر هم طرازان عصر خود به وجود آورد. با این كه به نظر می رسد هیچ اثری از شایسته در موزه های دولتی ایران یافت نشود(كه این باعث تاسف است) ولی مجموعهداران خصوصی در داخل و خارج از ایران در زمان حیات آن بزرگ، بسیاری از آثارش را ابتیاع كرده و هم اكنون به دور از چشم هنردوستان و هنرشناسان نگهداری می كنند. شاید از همین رو باشد كه آثار شایسته قدری ناشناس باقی مانده است. آن چه در نگاه اجمالی به آثار استاد شایسته می توان دریافت، تسلط بی چون و چرای وی بر شبیه سازی است. ساخت رنگ های طبیعی، تركیب بندی ها بسیار حساب شده و اجرا عالی از دیگر كیفیات این آثار هستند. شایسته در یكی از آثار طبیعت بی جان خود تصویری از یك دسته كاهو و ظرف سكنجبین را به تصویر كشیده كه قطرات آب هنوز بر برگ های كاهو باقی است. در واقع زندگی در این نقاشی چنان به تصویر درآمده كه هر بینندهایی را به تحسین وا می داد. شایسته هم چون، استادان خلفش به هنر مدرن اروپای اوایل قرن بیستم تمایلی نشان نمی دهد و با آنكه خود سال ها در فرنگ زندگی و از نزدیك با تحولات هنری نو آشنا بوده اما از این قافله به نوعی بر كنار می ماند و به آن چه علاقهی باطنی خود اوست، توجه نشان می دهد. نقل است زمانی كه كاشی های ارگ كریمخانی شیراز آسیب می بینند، صاحب منصبان وقت بر آن می شوند كه آن ها را ترمیم كنند، پس اندكی جستجو كسی را بهتر از شایسته نمی یابند و از او مدد می جویند. http://img.tebyan.net/big/1391/03/77...2617538167.jpg او پس از چند روز كاشی ها را نقاشی كرده و در كنار آن هایی كه آسیب ندیدهاند، نصب می كند و از دوستان می خواهد بین سالم ها و ترمیم شده ها تمایزی قایل شوند كه همگی عاجز می مانند. شایسته از جمله نقاشانی بود كه مواد و رنگ های مورد استفاده خود را، شخصاً تهیه می كرد. در بسیاری از آثارش، غباری سطح تابلو را فراگرفته كه نوعی وهمآلودگی و رمزآمیزی به آن بخشیده است كیفیتی كه در هیچ یك از نقاشان معاصرش دیده نشده است، نقل است كه او در رنگ خود مادهای می ریخته كه در پایان كار چنین حالتی به تابلو می داده است. هم چنین برخی از كارشناسان این امر را زاییده استفاده از مواد ابتكاری می دانند كه پس از پایان تابلو بر روی آن می كشیده است. به هر حال این خصیصه همان كیفیت منحصر بفردی است كه آثار شایسته را از دیگران متمایز می كند. شایسته در یك حركت ذوقی كوچك ترین نقاشی ایران آفرید وی روی یك دانه برنج منظرهای را به تصویر كشیده كه بسیاری از ظرایف آن جز با چشم مسلح قابل تشخیص نیست. به یقین قدر شایسته را از آن چنان كه باید ندانستهایم، باشد كه این مقال سرفصلی باشد برای نگریستن به هنرمندان مردمی كه سزاوار تكریم و احترام بیشترند. |
فرشچیان، سراینده دلدادگی و شیفتگی
محمود فرشچیان و نگاره هایش استاد محمد فرشچیان از مشهورترین هنرمندان نگارگری معاصر ایران است. هر کسی برای نخستین بار طرح یا نقاشی ای از محمود فرشچیان ملاحظه کند، هیجان شدیدی در خود احساس می کند و از همان اولین لحظه درمی یابد که فرشچیان هنرمندی است که اگرچه همه اصول و منابعی را که استادان پیش از او می دانسته اند عمیقا و به خوبی می شناسد، با این همه اثری خلق می کند که تشخص ویژه خود را داراست. همین کیمیاگری است که فرشچیان را به عنوان یکی از استادانی مطرح کرده که هرگز کسی از لذت بردن از آثار او و مجذوب شدن به غنا و تنوع آنها خسته نمی شود. کیست که تحت تاثیر جاذبه آن آزمونه (پالت) غنی و سرشاری که از رنگ های گونه گون نقاشی های فرشچیان آفریده می شود، قرار نگیرد؟ او با شجاعتی بی سابقه و شگفت انگیز در به کار بردن رنگ های بسیار تند که گاه ملایم و رنگ باخته به نظر می آید، از حس غریزی و خدادادی بهره می برد که همان رنگ ها را با سایه روشن هایش به صورت یکی از زیباترین و دلرباترین ویژگی های نگارگری معاصر ایران به جلوه درآورده است. از این روست که بینندگان، خود را در برابر برترین سنت موروثی رنگ آمیزی و تذهیب کاری ایرانی می یابند؛ همان سنت بازمانده از نقاشان دوران تیموری و صفوی که به گونه ای باورنکردنی، احساس شگرف و درک پیشرفته ای از «رنگ» داشتند. آن حس با مشاهده هر روزه مناظر و چشم اندازهای ایران با کوهستان های پوشیده در رنگ های اعجاب انگیز و آسمان های رنگارنگش که از زیباترین آسمان های عالم است، در بینندگان نیرومند تر و شفاف تر می شد. اینکه آسمان ایرانی نوبه نو از رنگی سرخ و آتشین که گویا زرین است به رنگی آبی و گسترده که ستارگان درخشان آن را آراسته کرده اند و در آن جای گرفته اند، درمی آید همان تناوب سنتی مینیاتور ایرانی است و همین احساس به حد کمال نیز در هنرمند ما وجود دارد. او آن را با مهارت و ظرافت خاصی روی آزمونه خود در هم می آمیزد و با تنوع رنگ ها و سایه روشن های مواج آن هنرآفرینی می کند. او با شجاعتی بی سابقه و شگفت انگیز در به کار بردن رنگ های بسیار تند که گاه ملایم و رنگ باخته به نظر می آید، از حس غریزی و خدادادی بهره می برد که همان رنگ ها را با سایه روشن هایش به صورت یکی از زیباترین و دلرباترین ویژگی های نگارگری معاصر ایران به جلوه درآورده است. از این روست که بینندگان، خود را در برابر برترین سنت موروثی رنگ آمیزی و تذهیب کاری ایرانی می یابند؛ همان سنت بازمانده از نقاشان دوران تیموری و صفوی که به گونه ای باورنکردنی، احساس شگرف و درک پیشرفته ای از «رنگ» داشتند در رویکرد به هنر فرشچیان، شناخت پر دامنه و اطلاع وسیع او از مجموعه آثار تصویرسازی سنتی ایران را باید به خاطر سپرد. او با روشن بینی ماهرانه و ظریفی پرده های نقاشی را که متقدمان بر او با الهام از متون پرآوازه ادب فارسی ساخته و پرداخته اند به خوبی می شناسد و همین متون یعنی شاهنامه فردوسی و خمسه نظامی، همواره روح ایرانیان را تقویت می بخشد و عرصه های رزم و صحنه های بزم و منظره های شکار و لحظه های دیدارهای عاشقانه در آنهاست که یکی پس از دیگری در آن پرده های نقاشی ظاهر می شود و به این وسیله دنیای تصورات و تخیلات ایرانیان فرهیخته، آباد و سرسبز می شود. منظور همان دنیایی است که شعر، فرمانروای بلامنازع آن، همواره در خدمت بیان مفاخر و مایه مباهات گذشته ای فارغ از قید زمان است. فرشچیان که مایه گرفته و انباشته از همان مجموعه است، مقام مشخصی را در سلسله نقاشان سنتی ایرانی داراست. http://img.tebyan.net/big/1391/03/13...2391886101.jpg به این پرندگان خیال انگیز، به سیمرغ هایی که بعضی آسمان ها را زیر بال و پر خود گرفته اند یا بدین قهرمانان اساطیری ایران باستان که نبردهای دلیرانه آنان را هنر این نگارگر به زمان حاضر آورده، بیندیشیم. همه اینان که نموداری از انسان های ی هستند که در شرایطی سخت پایداری می کرده اند، سراینده نغمه ها و آفریننده لحظاتی هستند که آدمی می کوشد تا از گردش همان چرخ گردونی که طالع بینان سعی در رازگشایی آن دارند، بگریزد. فرشچیان در آثار خود موفق می شود لحظاتی از آن خوشبختی فراگیر را به چنگ آورد و به منظور آرامش بخشیدن به ما، قلم موی تحسین برانگیز و فریبای خود را روی کاغذ، پای بر جای نگه دارد. کیست که چهره های دلربایی را که شاهکارهای این هنرمند، گویی به آن جان بخشیده است با دیده تحسین ننگریسته باشد؟ آنان با دلربایی ای که آمیزه ای از صفا و پاکی و هیجان انگیزی شدیدی است، تماشا کننده را محسور خود می کنند و او را به دنیای خیال می کشانند. این پیچ و خم دادن و اوج و حضیض بخشیدن به آن چهره ها همان نگارگری ای است که دقیقا در راستای سنت نقاشان بزرگ هرات در پایان قرن پانزدهم (میلادی) قرار دارد و مگر توجه عمیق به آن و بیان دل انگیز آن نیست که کمال الدین بهزاد نقاش را بزرگ ترین استاد در میان همه مینیاتوریست های ایران کرده است؟ بهزاد نیز قاعدتا آن را از زندگی صوفیانه خود الهام گرفته که او را در تحقق چنین نوآوری اعجازآمیز و کریمانه ای مجاز کرده است. هنر فرشچیان در این جهت بسیار توانمند است زیرا با زبردستی خیره کننده ای که برخلاف منش و روش ظریف اوست، با قدرتی کوبنده با انسان امروزی سخن می گوید و براساس سنت نگارگری ایرانی، در دنیایی فارغ از زمان، در ناکجاآباد از راه و رسم و موضوعات بنیادی زندگی انسان، نیروی حیات بخش و شورش و عشق، نبرد با عناصر ناسازگار، دلدادگی و شیفتگی، اندوه و مرگ می سراید. |
در فروغ سوختن
اثری از استاد محمود فرشچیان در این مقاله با نقد و تحلیل یکی از آثار استاد محمود فرشچیان آشنا خواهید شد. شاید کمتر کسی در ایران، با نام هنرمند پرآوازه و نقاش مینیاتور ایرانی، محمود فرشچیان آشنایی نداشته باشد. استاد فرشچیان که شاید مشهورترین اثرش، " عصر عاشورا" است از هنرمند معاصر کشورمان است که در تابلوهای خود از مضامین دینی، مذهبی، عرفانی و ادبیات غنی ایران زمین بهره های فراوان گرفته است. زندگینامه پدر فرشچیان که نماینده فرش اصفهان بود با دیدن استعداد فرزندش، وی را به کارگاه نقاشی استاد حاج میرزا آقا امامی برد. فرشچیان پس از آموزش نزد استاد امامی و بهادری و دانشآموختگی از مدرسه هنرهای زیبای اصفهان، برای گذراندن دوره هنرستان هنرهای زیبا به اروپا سفر کرد و چندین سال به مطالعهء آثار هنرمندان غربی در موزهها پرداخت. بنا بر گفته وی در موزههای اروپا، اول کسی بود که وارد موزه میشد با بستهای از کتاب و قلم، و در نهایت آخر از همه، خود او بود که از موزه خارج میشد. پس از بازگشت به ایران، فرشچیان کار خود را در اداره کل هنرهای زیبای تهران آغاز کرد و به مدیریت اداره ملی و استادی دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران برگزیده شد. محمود فرشچیان، هم اکنون در نیوجرسی آمریکا ساکن است و سفرهای دورهای و فصلی به ایران دارد. خیام نیشابوری غیاثالدین ابوالفتح عُمَر بن ابراهیم خیام نیشابوری که خیامی و خیام نیشابوری و خیامی النیشابوری هم نامیده شدهاست، فیلسوف، ریاضیدان، ستارهشناس و رباعی سرای ایرانی در دوره ی سلجوقی است. گرچه پایگاه علمی خیام برتر از جایگاه ادبی او است و لقبش «حجةالحق» بودهاست؛ولی آوازه ی وی بیشتر به واسطه ی نگارش رباعیاتش است که شهرت جهانی دارد. افزون بر آن که رباعیات خیام را به اغلب زبانهای زنده ترجمه نمودهاند، ادوارد فیتزجرالد رباعیات او را به زبان انگلیسی ترجمه کردهاست که مایه ی شهرت بیشتر وی در مغربزمین گردیدهاست. موزههای اروپا، اول کسی بود که وارد موزه میشد با بستهای از کتاب و قلم، و در نهایت آخر از همه، خود او بود که از موزه خارج میشد.پس از بازگشت به ایران، فرشچیان کار خود را در اداره کل هنرهای زیبای تهران آغاز کرد و به مدیریت اداره ملی و استادی دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران برگزیده شد. رباعی حکیم عمر خیام آنان که محیط فضل و آداب شدند در جمع کمال شمع اصحاب شدند ره زین شب تاریک نبردند بُرون گفتند فسانه ای و در خواب شدند تابلوی " در فروغ سوختن" اثر استاد محمود فرشچیان بر گرفته از رباعی بالا با انم " شمع سوختن" است. در زیر به تحلیل ها و تفاسیری که در مورد این اثر بیان شده می پردازیم: -در این رباعی خیام به صراحت به جنگ صوفیان و زاهدان رفته و در بیت اول هم با کلامی کاملا مدبرانه کلمات قلنبه سلنبه ی عربی رو که صوفیان استفاده می کردند رو با کنایه ای عمیق به آنها پس می دهد و در بیت دوم که میگوید ره زین شب تاریک نبردند به… کاملا به وضو ح خط بطلانی بر تمام عقاید و سخنانشان زده و آن ها را افسانه خوانده است . -اول: خیام در این شعر به فانی بودن انسان و این که هیچ کس(حتی فاضل و ادیب) از این قاعده مستثنی نیست اشاره کرده است. دوم : ناتوانی انسان در کشف واقعیت .( این ناتوانی در همه وجود دارد حتی در انسان هایی که به فضل و ادب احاطه دارند ) -"مضمون کلی این رباعی آشکار است ؛ حتی عالمان و فیلسوفان بزرگ نیز از شب تاریک این جهان راه نجاتی نیافتند و سرانجام آنان نیز در خواب شدند و مرگ را به ناگزیر پذیرفتند و تنها افسانه ای از آنان برجای ماند! در این رباعی خیام به صراحت به جنگ صوفیان و زاهدان رفته و در بیت اول هم با کلامی کاملا مدبرانه کلمات قلنبه سلنبه ی عربی رو که صوفیان استفاده می کردند رو با کنایه ای عمیق به نها پس می دهد و در بیت دوم که میگوید ره زین شب تاریک نبردند به… کاملا به وضو ح خط بطلانی بر تمام عقاید و سخنانشان زده و ن ها را افسانه خوانده است . نتیجه رباعی: عارفان و زاهدان و بزرگان علم و ادب هر یک کوشیده اندتا اسرار خلقت را دریابند اما رازهای هستی آنچنان پیچیده و مبهم بود که تصورات و کوشش های آنان نتیجه ای ندارد و از این دنیا رفتند. (عطاری کرمانی،عباس،هدیه جامع و کامل خیام،نشر آسیم،1385) نظرات کارشناسان موزه استاد فرشچیان واقع در سعدآباد در مورد تابلو "در فروغ سوختن" استاد فرشچیان : -انسان هایی که به دانش و معرفت بالایی دست پیدا کرده اند، ولی در برابر تمام علوم موجود در این دنیای هستی ،علم اندکی دارند و مثل نور شمعی که در تاریکی روشن است ، تنها محدوده اطراف خود را روشن میکند و همه این انسان ها از میان همه این علوم افسانه ای میگویند و به خواب ابدی فرو میروند. -انسانهای در این تابلو به تصویر کشیده شده اند که سعی بر شناخت خداوند طرق از مختلف(فلسفه ،نجوم و کتب آسمانی ،...)دارند.ولی در نهایت همه فانی شده اند،حتی کمال یافته ترین انسان ها نیز شناختی که از خداوند بدست می آورند بسیار محدود است.همان طور که یک شمع در محیطی تاریک میتواند روشنایی اندکی پدید آورد،یک انسان هم در نهایت علم و دانش می تواند به علم الهی به طور محدودی دست یابد. |
تابلو «عصر عاشورا»به روایت فرشچیان
استاد محمود فرشچیان یکی از بزرگترین و معروفترین مینیاتوریست های جهان امروز است. ایشان از خاطره چگونگی خلق تابلوی مشهور "عصر عاشورا" می گوید. ایشان در بیان خاطره خود از نحوه خلق شاهکار معروف خود یعنی اثر «عصر عاشورا» چنین می گوید: چهار ساله بودم. روی زمین می نشستم و نقش های قالی را روی کاغذ می کشیدم. پدرم هم از این وضعیت راضی بود. پدرم نماینده شرکت فرش در اصفهان بود. استادی بود که برای ایشان نقش فرش می کشید. یک بار پدرم مرا پیش او برد. استاد، نقش یک آهو را به من داد و گفت از روی آن نقاشی کن. تا صبح فردا حدود دویست طرح در اندازه ها و جهت های مختلف کشیدم. برای استاد باور کردنی نبود. هنرجویان امروز بعد از اندک زمانی خدا را هم بنده نیستند. من آنقدر رنگ برای استادم سابیدم که کف دستهایم پینه بست. سه سال پیش از انقلاب، روز عاشورا، مادرم گفت: برو روضه گوش کن تا چند کلام حرف حساب بشنوی. گفتم: من حالا کاری دارم بعد خواهم رفت. رفتم اتاق، اما خودم ناراحت شدم. حال عجیبی به من دست داد، قلم را برداشتم و تابلو" عصر عاشورا" را شروع کردم. قلم را که برداشتم همین تابلو شد که الان هست، بدون هیچ تغییری. الان که بعد از سی سال به این تابلو نگاه می کنم، می بینم اگر می خواستم این کار را امروز بکشم، باز هم همین تابلو به وجود می آمد، بدون هیچ تغییری. یک چیزی دارد این تابلو که خود من هم گریه ام می گیرد. در این تابلو مایه اصلی تصویر گرایی، مرکز تصویر دیده نمی شود. جایش خالی است. امام حسین که محور اصلی این تابلوست در اثر دیده نمی شوند. در مورد محتوای تابلوی عصر عاشورا باید بگویم، شاید جذابیت این تابلو به علت غیبت شخصیت اصلی یعنی امام حسین در آن است و باعث میشود که انسان با دیدن این تابلو به دنبال شخصیت اصلی که این واقعه را شکل داده است، بگردد. اشکی که بر چشم اسب حلقه زده و آن سرافکندگی او برای آوردن خبر ناگوار و کبوترانی که خود را به خون شهید آغشته کردهاند، به نوعی پیامآور فاجعه هستند. در عین حال وجود حضرت زینب (س) و آن چند نفر در وسط تابلو میتوانند از عواملی باشند که باعث ایجاد جذابیت هرچه بیشتر در این تابلو میشوند. به لحاظ تکنیکی اگر این تابلو بیشتر از این شلوغ بود، احتمالاً این غربت در تابلو این چنین نمایان نمیشد. زندگینامه استاد محمود فرشچیان در سال 1308 در اصفهان به دنیا آمد. پدر فرشچیان که نماینده فرش اصفهان بود با دیدن استعداد فرزندش، وی را به کارگاه نقاشی استاد حاج میرزا آقا امامی برد. فرشچیان پس از آموزش نزد استاد امامی و بهادری و دانشآموختگی از مدرسه هنرهای زیبای اصفهان، برای گذراندن دوره هنرستان هنرهای زیبا به اروپا سفر کرد و چندین سال به مطالعهء آثار هنرمندان غربی در موزهها پرداخت. سه سال پیش از انقلاب، روز عاشورا، مادرم گفت: برو روضه گوش کن تا چند کلام حرف حساب بشنوی. گفتم: من حالا کاری دارم بعد خواهم رفت. رفتم اتاق، اما خودم ناراحت شدم. حال عجیبی به من دست داد، قلم را برداشتم و تابلو" عصر عاشورا" را شروع کردم وی در موزههای اروپا، اول کسی بود که وارد موزه میشد با بستهای از کتاب و قلم و در نهایت آخر از همه، خود او بود که از موزه خارج میشد. پس از بازگشت به ایران، فرشچیان کار خود را در اداره کل هنرهای زیبای تهران آغاز کرد و به مدیریت اداره ملی و استادی دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران برگزیده شد. محمود فرشچیان در آمریکا ساکن است و سفرهای دورهای و فصلی به ایران دارد. فیلم مستندی با عنوان عشقپرداز به کارگردانی محمد هادی کاویانی، با حضور عزت الله انتظامی، پرویز پورحسینی و با صدای زیبا بروفه در نکوداشت او ساخته شد. استاد فرشچیان مینیاتوریست مشهور ایرانی در نقاشی ایران صاحب سبک و مکتب خاص است. برخی از افتخارات استاد فرشچیان: · انضمام نام وی در فهرست روشنفکران قرن بیست و یکم · نشان درجه یک هنر · تندیس طلایی اسکار ایتالیا · نشان هنر نخل طلایی ایتالیا · تندیس طلایی اروپایی هنر، ایتالیا · دیپلم آکادمیک اروپا، آکادمی اروپا، ایتالیا · دیپلم لیاقت دانشگاه هنر، ایتالیا · مدال طلای آکادمی هنر و کار، ایتالیا · جایزهء اول وزارت فرهنگ و هنر، ایران · مدال طلای جشنوارهء بینالمللی هنر، بلژیک · مدال طلای هنر نظامی، ایران |
اکنون ساعت 03:42 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)