![]() |
افروختن و سوختن و جامه دريدن
پروانه ز من، شمع ز من، گُل ز من آموخت اين شعر که رزيتا فرستاد نمونه لف و نشر مشوش است اما تک بيتي من توانگرا دل درويش خود بدست آور که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند حافظ |
شرمنده ی خونگرمی اشکم که همه عمر
نگذاشت مرا گرد به مژگان بنشیند |
از قبول عام، نتوان زيست مغرور كمال
آنچه تحسين ديدهاي زين خلق، دشنام است و بس |
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن |
از ترحم تا مروت، و از مدارا تا وفا
هر چه را كردم طلب، ديدم ز عالم رفته است |
نيست بر لوح دلم جز الف قامت يار
چه کنم حرف دگر ياد نداد استادم |
آتش دوزخ ز ما، تردامنان رنگي نداشت
آنچه ما را سوخت آنجا، خجلتِ تقصير بود |
می نخور با همه کس، تا نخورم خون جگر
سر مکش، تا نکشد سر به فلک فریادم |
روز تقدیر آنروز كه كارِ همه ميساخت خداوند ما دير رسيديم و، به جائي نرسيديم |
با شاهد شوخ شنگ وبا بربط ونی /کنجی وفراغتی ویک شیشه می
|
جفاي خدنگ تو آنانكه با خدنگِ جفاي تو، خو كنند تيري نخورده، تيرِ دگر آرزو كنند |
در بهار از من مرنج ای باغبان گاهی اگر
یاد از بی برگی فصل خزان آرم ترا |
شمع اگر پروانه را سوزاند خیر از خود ندید
آه عاشق زود گیرد دامن معشوق را |
منم عاشق مرا غم سازگار است
تو معشوقی ترا با غم چکار است |
همه شب بر آستانت شده کار من گدایی / بخدا که این گدایی ندهم به پادشاهی ...
|
اگر از بی کسی دل خسته گردد
علاج درد من یار دگر نیست |
اگر در خواب می دیدم غم روز جدایی را
به دل هرگز نمی دادم خیال آشنایی را |
سکوتی بوده بر قلبم که با آن می زنم فریاد
اگر از شهر غم رفتی مرا هرگز مبر از یاد |
دلی بستم به آن عهدی که بستی
تو آخر هر دو را با هم شکستی |
روی فرش دل من جوهری از عشق تو ریخت
آمدم پاک کنم عشق تو را بدتر شد |
آشنائي آشنائي كهنه چون گرديد، بي لذت بُوَد كوزهي نو، يك دو روزي سرد سازد آب را |
نالیدن بلبل ز نوآموزی عشق است
هرگز نشنیدیم ر پروانه صدایی |
احوال دل آدمي بايد كه بيحالت نباشد هيچگاه گر لبِ خندان نباشد، چشم گريان هم خوشست |
من همان دم که وضو ساختم از چشمه ی عشــــــــــــــــــق
چار تکبیر زدم یکسره بر هر چه که هســــــــــــــــــــــــــــ ــت |
بی خیـالـم با خود امـا با تــو من
حرفهایی دارم اما . . . بی خیال |
ندارم به جز دل مکانی برایت
اگر عیب این خانه تنگی نباشد |
امشب ز لطف به دلداری ما آمده ای *** خوش قدم باش که بسیار بجا آمده ای
چه عجب یاد حریفان پریشان کردی *** لطف فرمودی که به یاد فقرا آمده ای |
ماهم این هفته برون رفت وبه چشـمم سالیست
حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست |
درخت دوستی بنشان که کام دل ببار آرد
نهال دشمنی بر کن که رنج بیشمار آرد |
يارب چه چشمه ايست محبت که من ز آن
یــک قــطـــره خــوردم و دريــــا گريـســتــم |
زمین را گر شوی مالک طمع بر آسمان داری
به وقت رفتن از دنیا نه این داری نه آن داری |
مانده ام سخت عجب كز چه سبب ساخت مرا
يا چــه بــوده است مـــراد وي از ايـن سـاختنم |
به حق ساقی کوثر وجودت بی بلا باشد
سر و دستت علی گیرد نگهدارت خدا باشد |
اگر از بی کسی دل خسته گردد
علاج درد من یار دگر نیست |
تو مپندار که مجنون، سرِ خود مجنون گشت
از سمک تا به سمایش کشش لیلا برد... |
چون می روی بیمن مرو ای جان جان بیتن مرو
وز چشم من بیرون مشو ای مشعله تابان من |
مثل باران خنده هايت ديدني است
شهر خاموش صدايت ديدني است |
نمی دانم چه هنگام٬از کدامین راه...
ولی یکبار دیگر باز خواهم گشت... |
اگرچه خسته از رهم ولي براي ديدنت
به بال شوق ياد تو سوار مي شوم بيا |
با فراغت تو شکستي دل من، مي ترسم!
خرده هاي دل من در کف پايت برود |
اکنون ساعت 06:45 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)