![]() |
گل عشق تو بدام دگریست چشم تو چراغ شام دگریست من دل آزرده یک بوسه تو بوسه های تو به کام دگریست |
عمری ریاضت ها کشیدم کنج ناکامی
تنها به پای چشم تو،ای چشم بادامی! آن کس که سوی دشت تو سیلاب وار آمد با دست خالی می روداینک به آرامی |
چشم بد دور کز آن تفرقه ات باز آورد طالع نامور و دولت مادر زادت |
ما ز ياران چشم ياری داشتيم
خود غلط بود آن چه ما پنداشتيم تا درخت دوستی برگی دهد حاليا رفتيم و تخمی کاشتيم گفت و گو آيين درويشی نبود ور نه با تو ماجراها داشتيم شيوه چشمت فريب جنگ داشت ما غلط کرديم و صلح انگاشتيم گلبن حسنت نه خود شد دلفروز ما دم همت بر او بگماشتيم نکتهها رفت و شکايت کس نکرد جانب حرمت فرونگذاشتيم گفت خود دادی به ما دل حافظا ما محصل بر کسی نگماشتيم |
چشم تو دریاست؛گاهی نرم،اما بیشترتند
دل به دریا میزنم،بی ترس از آزارهایش |
دیشب دوباره دیدمت اما خیال بود تو در کنار من بنشینی؟..... محال بود هر چه نگاه عاشق من بی نصیب بود چشمان مهربان تو پاک و زلال بود پاییز بود و کوچه ای و تک مسافری با تو چقدر کوچه ی ما بی مثال بود نشنید لحن عاشق من را نگاه تو پرواز چشم های تو محتاج بال بود سیب درخت بی ثمر آرزوی من یک عمر مانده بود ولی کال کال بود گفتم کمی بمان به خدا دوست دارمت گفتی مجال نیست ولیکن مجال بود یک عمر هر چه سهم تو از من نگاه بود سهم من از عبور تو رنج و ملال بود چیزی شبیه جام بلور دلی غریب حالا شکست وای صدای وصال بود شب رفت و ماه گم شد و خوابم حرام شد اما نه با خیال تو بودم حلال بود |
کاش چشمانم کور میشد تا نبیند اشکهای پاک و زلالت را
|
امشب در پشت ديوارهاي تنهايي |
بیگانه وار مینگرستی به چشم من در چشم ما مگر نگه آشنا نبود |
چشم هایم برای تو !!
اینقدر بهت چشم میگم که سیر شی! چِشم هات مال من چون چشمهای من به امید چِشمهاتن ! |
چشمهاي منتظر و ملتمسم را به سويت و به ديارت مي فرستم تا آنها را به پيش حضرتش ببري براي بيان حاجت . |
چشم هایم را دیدی که به انتظارت دامان در را گرفته و چگونه می گریست؟
اشک هایم تمام شد و حال امدنت را هنوز نیامده ای؟ |
عشق كه با اشك هاي چشم شستشو شود هميشه پاكيزه و تميز و زيبا خواهد ماند |
آن چشمها پیش از آنکه نگاهی باشد ، تماشایی است.
|
به چشمم اشك ماتم حلقه بسته *** دلم در حلقه غمها نشسته لبم بی نغمه مانده سینه پر درد ***زبانم بسته و سازم شكسته |
چشمانم از ان تو چون در زير بارش اشكانم تنها حقيقته نام توست كه شفافش ميكند
|
نگاهت را به نگاهم پيوند بزن تا فاصله ها پل شود |
چشمانم از ان تو چون زلالي را تو به او آموختي |
چشمهایت زیباترین خلق خداست و من از همان لحظه ی اول مات و مبهوت چشمهای زیبات بودم
|
خورشید اگر در گور شد عالم ز تو پرنور شد چشم خوشت مخمور شد چشم دگر خمار شد |
زندگی من در چشمان تو جاریست
در چشمان تو من عشق خودم رو دیدم و زندگیم رو حس کردم |
چشمهایم برای تو تا آنچه از زیبایی تو میبینم هم خودت ببینی ! چشمهایت برای من تا آنچه از زشتیهایم هست ببیینم !!
|
به چشمانت بیاموز که هر چیزی ارزش دیدن ندارد... |
چشمهایم برای تو ! چون دیگر نمیخواهم ببینم خسته شدم اینقدر تمرین حل کردم
مردشور هر چی عینکه ببره چاله افتاد رو دماغم ! (محض اطلاع من عینکی نیستما !) |
چشم تو رنگ قشنگی است كه در برگ درختان پیداست... |
چشمانم از آن تو
چشمانم از آن تو که با خدایت زیبا سخن گفتی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ |
چشمانم برای تو
میدانم خواهم دید در چشمان تو و چشمانم نثار یک لحظه نگاه عاشقانه ات |
چشمانم برای تو
آری همیشه این را میگویم شاید روزی تو نیز چشمانی برای دادن به من داشته باشی |
شب در چشمان من است
به سیاهی چشم هایم نگاه کن روز در چشمان من است به سفیدی چشم هایم نگاه کن شب و روز در چشمان من است به چشم های من نگاه کن پلک اگر ببندم جهانی در ظلمت فرو خواهد رفت |
تبدارست چشمانم برای خواب چشمانت
|
چشمهایم برای تو ...
امید دیدن دوباره ات برای من تبسم نگاهم برای تو اشکهایت برای من افق نگاهم برای تو خستگی دیدگانت برای من ................... تو سردی و شیرین مانند مهر نور دیدگانم برای تو نگاه زیبایت برای من |
چشمانم از ان تو
برای تو که بهترینی خوبترینی و کمی هم مهربان |
چشمی ندارم که تا به تو تقدیم کنم چشمهایم سوخت اشکهایم خشکید دیدگانم در برابرت به تاریکی کشید ای زیبا آیا چون تویی هرگز در فکر چون منی خواهد بود ؟ چشمهایم برای تو؟ چه چشمی ؟ در پس نگاه تحقیر آمیزت ذره ای از عشق نمیبینم اما من تو را دوست دارم من به سلول ، سلول وجود تو علاقه دارم و تو را در منتهای سلامتی و زیبایی میخواهم چشمان من همین الان هم برای تو هستند اما تو نمیبینی من به چشم تو نمی آیم من حقیر تر از آن هستم که چون تویی به من نگاه کند پس در آتش حسرت میسوزم و در تنهایی خود بیشتر غرق خواهم و سوگ مصیبت را بیشتر در درون خود خواهم ریخت زیبایی تو تیز و بران است تو به من صدمه میزنی تو مثل یک چاقوی دوست داشتنی هستی که هر چه آن را محکم تر در دستان خود میگیرم بیشتر دستانم را میبرد ببر ، دستانم را ببر ، قلبم را ببر ، تو چه میفهمی از عشق تو چه میفهمی از عاشقی تو چه میفهمی از خیالات و اوهام نیمه شب یک جوان ساده دل به خیال خود مرا بازی میدهی ، ولی من خودم برای تو بازی میکنم منی که همه را بازی میدادم ، عاقبت در دام نگاه معصوم تو افتادم زندگی برای من تلخ تر از این نیست و عشق برای من سوزان تر این نیست که بر لبان تو هر کلمه ای ظاهر میشود غیر از نام من و هر آن چه مربوط به من هست برو تو چشم من را نمیخواهی چشمهایم را برای خود نگه میدارم تا در تنهایی به حال خودم گریه کنم و تاسف بخورم از روزگاری که دارم ، در این دنیای بی سر و ته من هم یک ماشین یاتاقان سوخته آه از این دنیا ، آه از این روزگار و این اوقات و ایام غریب و ناآشنا چه دلخوشی در این دنیا دارم ؟ به فکر تو هستم چشم میخواهم تا نگاه کنم تو را نگاه کنم ای زیبا ، به خیالت من هم از همان جوانهای الکی خوش بی سر و پا هستم اما اشتباه میکنی من دردهای تو را میخواهم من رنجهای تو را میخواهم ، من مشکلات تو را میخواهم تو چه میفهمی عاشقی یعنی چه ؟ تو چه میفهمی از حال من ؟ تو چه میدانی چه آشوبی در دل من نهفته هست ؟ |
چشمهایم برای تو
http://maryam.im/images/stories/aksh...eshmane.to.jpg چقدر خوب و روشن است نماي چشم هاي تو نميرسد ستاره اي به پاي چشم هاي تو به ماه خيره مي شوم فقط و گريه مي کنم دلم که تنگ ميشود براي چشم هاي تو و هي مرور ميکنم نگاه اول تو را اگر نمي رسد به من صداي چشم هاي تو تو تاکه پلک مي زني به سجده ميرود دلم به پيشگاه اعظم خداي چشم هاي تو شبي خراب مي شود حصارهاي فاصله و آب مي شود دلم به پاي چشم هاي تو |
امشب به قصه ی دل من گوش ميکنی
فردا مرا چو قصه فراموش ميکنيی دستم نميرسد که در آغوش گيرمت اي ماه با که دست در آغوش ميکنی |
اکنون ساعت 08:08 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)