![]() |
نام خانوادگی من قنبرپور است اما بنا به دلایلی از گفتن نام خود معذورم.
کس نداند غم من چیست کس نجوید راز من چیست کس نبوید عطر مهتاب من از چیست کس نگوید عشق جاندار من از کیست __________________ وقتی آدم عاشق بشه و کسی اونو به حساب نیاره |
من عاشق تو هستم دیگر نمانده صبری
یا از خودت برانم یا همرهی کن ای دوست |
من "دو"بودم
و تو "یک"!! چه ساده بودم که فکرمیکردم "سه "عددی زوج است... |
آنشب که عشقم را در ظرف اعتراف گذاشتم ؛
صدایی آمد که " رها کن تا چو خورشیدی قبایی پوشم از آتش..." و امروز تو رها کردی... و من ماندم و ابهام نبودنت... رفتی تا چو خورشیدی قبایی از آتش به تن کنی که هرگاه به قامتت می اندیشم؛ ذهنم شعله ور شود... |
سلام
بچه ها ممنون از این حرکت خوبتون اما ما این تاپیکو داشتیم با هم ادغام میشه |
نقل قول:
|
|
نقل قول:
نقل قول:
من این دو تا رو یه بار هفته ی پیش ادغام کردم نمیدونم چرا باز جدا هستند؟!!!! الان برای دفعه دوم ادغام شد |
نوای چنگ بر دلم چنگ می زند
و من هر ثانیه چشم می دوزم بر آن صفحه مربع شیشه ای تا شاید اثری از او بیابم..... اثر؟!!؟ سراپا وجودم اثر از اوست.... به هرجا که می نگرم نشانی از او می بینیم تمام حرف هایش در گوشم مانند آونگی هر لحظه صدا میکند و ساعت، دقیقه به دقیقه ی خاطراتم را به یادم می آورد.... بغض در گلویم بی داد میکند... تمام معنای زندگیم بود گرفته شد... دیگر چیزی برای ادامه ندارم بهای سنگینی داشت!!! مفت باختم... |
شعرهای من
حضورش را نمی دانم چگونه فهم جان آرم زشک دلفریب آخر چگونه یک امان آرم همه در خواب ودر سستی نه تردیدی نه ایمانی من از مستی شک وایمان عیان آرم عیان آرم اگر یابم سر زلفش از این فانوس لرزنده کنم روشن همه جانها اضافه ارمغان آرم زبس در سر بود از اونشان ازبی نشانی ها چگونه آخر این دل را نشان از بی نشان آرم اگر چه هست او در دل ولی آخر کجا حاصل که دیری هست این مشکل که گاها از گمان آرم چرا اینگونه بی تابم گهی آتش گهی آبم چنان پا بند اسبابم کجا شرحی از آن آرم شده حرفم به روز وشب مگر حالم نمی بیند ولی ازشرم چشمانش به زیر لب نهان آرم اگر چه نیست ای "سعمن" ز مهرش دل تهی اما حضور را نمی دانم چگونه فهم جان آرم راستی مدتی است که از جنا ب آریانا خبری نیست آیا کسی از ایشان خبری داره؟؟؟ |
هرجا که روم فکر تو همسایه و همراه من است این عشق که دارم به دلم ، مونس شبهای من است دنیای من و دین من و آه جگر سوز تویی ؛ یاد تو و امید وصالت ، همه شب کار من است درد دل خود را به که گویم ، که کند آرامم؟ وصل تو فقط روشنی ِ جان شکیبای من است درهای همه عالم اگر بسته شود باکی نیست امید به الطاف خدا و کرمش ، یار من است روشن شود از عشق ، وجودِ همه عالمیان ؛ من نیز شوم منتظر و ذکر و دعا کار من است 1 تیر ماه 1385 |
شعر هائی که کاربران می سرایند
سلام تازه وارد:cool: غوغا به سرآمد مَیِ باقی نگرفتیم یک جام شراب از کف ساقی نگرفتیم در دانه کلامی زفقیهی نشنیدیم عطریّ و گلابی ز اقاقی نگرفتیم {پپوله}:53:{پپوله} |
نقل قول:
بسیار به فروم ما خوش آمدید خوشحالیم که اهل شعر و ادب هم هستید لطفا قبل از اینکه در فروم شروع به کار فرمایید کمی مطالب تالارهای مختلف را بررسی کنید این تاپیک ایجاد شده بود و شما باید اشعار خود را در ادامه آن قرار دهید . بنده تاپیک های اضافی شما را حذف کردم و پست مربوط را به اینجا منتقل نمودم . در ضمن درست نوشتن املای کلمات برای یک شاعر حائز اهمیت است. موفق باشید |
چه خون افتاد از خال وخط آن حور دردلها
اگر خواهی خرامان شو ببین یکروز محفلها هلال عیش را در آسمان عشق پیدا کن که در دارفنا ای دل پشیمانند غافلها گمان کردم که در باغی بدیدم سروها یاغی شدم چون خوشه عرجون زجستجوی منزلها تفکر کردم اندر عشق از غیرت زدم سیلی که این ره نکته ها دارد که در مانند عاقلها به دریا غرق بودم من ندانستم چه می کردم چوخشکی شد عیان آمد چه خوبانند حایلها چو"سعمن" عدل پش آرد مکن غارتگری پیشه تو خود می دانی ومن هم به فردوسند عادل ها |
نقل قول:
سعیتان مشکور عذرم را بپذیرید :53: |
برصندلی مجلس خوبان ننشستم
بی ناز و ادا جای رواقی نگرفتم یک عمر زدم پرسه از این باغ به آن راغ از لانه ی بلبل پَرِ آقی نگرفتم |
چه جان پرور شود سوزی چه فرخنده بود روزی
اگر از روی دلسوزی چراغ دل بر افروزی چنان در بند خویشم من که بند از خویش نشناسم چرا درس رهایی را به این چاکر نیاموزی گل خوشبختی ام پژمرد و آبم خارگلشن برد و طبع روشنم افسرد زین آیین کین توزی ریا کاری عجب کاریست به دنبال آن گیرم که تا یابم چو نامردان نشان فتح وپیروزی بیا از ساغر عهد ازل پیمانه ای درکش که تا محشر از این مستی دل افسردگان سوزی چو خورشید درخشان باش ومهر ومعرفت افشان مبادا چون صدف باشی ودر وگوهر اندوزی شوی همچون نسیم آزاد از دنیا و از عقبی اگر از هرکه غیر از دوست"سعمن"دیده بر دوزی |
شيدايي
به يمن مستي و شيدايي من بيا در كلبه تنهايي من نگاهم كن تمنايي نهفته به چشم روشن و خدايي من بخوان غزلي ز شور و مستي به حرمت دل دريايي من شبي عزيزست بيا به يُمنِ ديدن تو و آشنايي من شيشه احساسم را جلا ده به يمن مستي و شيدايي من |
برگرد....
برگرد به خانه ام دوباره برگرد بي تو پر از بهانه ام دوباره برگرد دلتنگي هايم را تو ميدهي معنا اي حس شاعرانه ام دوباره برگرد بيا و بشكن بغض هاي كهنه ات را بگذار سرت بر شانه ام دوباره برگرد چه تاريك است ايوان خاطراتم شمع بي پروانه ام دوباره برگرد در خرابات دلم جاي تو خاليست رؤياي عاشقانه ام دوباره برگرد برگرد و پيمانه اي از مستيت ده شيداي آن پيمانه ام دوباره برگرد بيا و بشكن بت يأس دلم را ابراهيم زمانه ام دوباره برگرد حس ميكنم با تو نفس هاي خدا را دعاي عارفانه ام دوباره برگرد شعر شيدا نذر قدم هاي تو اي يار اي آخرين بهانه ام دوباره برگرد دوباره برگرد.... |
حسرت
تمام حسرتم از آشنا بود تمام غربت از دست وفا بود سكوت مبهمي به كوچه دل روزي به كوچه ام شوري به پا بود چه حسرتي به دل به ياد روزي عصاي دل من دست خدا بود وفاي مه رويي در دل فكندم خداي ياس دل آن دلربا بود همه از باغ او گل ها بچينند ز باغ ياد او غم سهم ما بود چراغ روشن راه غريبه غم او قسمت شبهاي ما بود |
شكسته گشتم و تنها فرشته ام
به فريادي بخوان مرا فرشته ام كه طراوت و عشق و شوروحال من به چشمت مي شود معنا فرشته ام و روي مست تو همچون شقايق و گل نسترن و مينا فرشته ام گرفته ام صنمي ز روي سحر بياد تو در اين شب ها فرشته ام چه خشكيده دلم، اي نو بهار من ببر دل را لب دريا فرشته ام گرفتم دامنت جانا به دست دل نظر كن بر دل شيدا فرشته ام |
شرح موی دلبـرم نـاگفتنی است های وهوی حنجرم ناگفتنی است طاق ابـرویش فـراخـوان مـی دهـد همچو محراب حرم ناگفتـنی است هـا خـریـــداران یــوسـف را بـگــو این صدف ازگـوهرم ناگفتنی است گـر همـه عـالم خریــداری کنـند یـوسفیّ سـرورم نـاگفتـنی است چون که یــارم ساقی مستان شود باده اش درساغرم نـا گفتنی است شمـع بـزم مـحـفـل مــا گــر شـود شعله اش سوزدپرم ناگفتنی است |
شعر از خودت بود ياد جان بقيه شعر اينه کامل مينوشتيش خوب ياد جان ازغم هجرش زپا افتاده ام زخمهای پیکرم ناگفتنی است درفراقش روز وشب زاری کنم اشکِ در چشم ترم ناگفتنی است گرمغیلانها خَـلَد درپای من شوق کویش درسرم ناگفتنی است جان اگرریـزم همی در پای او تانشیند دربرم ناگفتنی است ورحریفان شمع آجینم کنند آتش وخاکسترم ناگفتنی است خـون دل چون خامه را لغزان کند ثبت و ضبط خاطرم ناگفتنی است داسـتان دوری جانکـاه وی پـرکند این دفترم ناگفتنی است |
شعر من
خوشا آنکس که در این آتشستان مجمری دارد
به دیواربلند کاخ گلروها دری دارد به باغستان عشرت در میان بزم دلبرها خوشا آنکس که بی غصه به برسیمین بری دارد به امواج دوگیسویش حبابم پس چه ها بینم خدایا این زبهرمرغ بی بال وپری دارد خدا را قاصد بستان چو بر آن گل رسیدی گو که مسکین بلبل بیدل زهجرت محشری دارد زباران شهاب آن ستاره روزها گریم ببین این زخمی نالان چگونه اختری دارد زبس افسانه وصلش شنیدم دورترگشتم جزای هرکه چون"سعمن" بت افسونگری دارد |
یه غزل از خودم میذارم... {پپوله} طعنه مجنون به این هوای بی کسی چگونه زخم می زنی تو که خودت بهانه ی نفس کشیدن منی همیشه اشتباه ِ من ، همیشه هم سکوت تو دوباره فکر می کنم که دل ز من نمی کَنی و فکر کرده ام ،همین ! چه فکر احمقانه ای من التماس بودنت، تو فکر دل بریدنی چه اشتباه ساده ای ، خیال ماندگاری ات ای آشِناترین به من ،تو قصه ی نبودنی به یک من ِ بدون ِ من ، رسیده ام بدون ِ تو از این شکسته بازهم ، بگو چه مانده بشکنی چه بی صدا تمام شد تمام ماجرای ما ... به یک سکوت می رسم در این شب نماندنی گلایه ای نمانده وُ همیشه بی وفا منم ولی چگونه خوب ِ من .. چگونه زخم می زنی ؟ بیستا 14/espande 89 |
دو طرح ... 1. من اتفاقی توی متن این درد نقاشی شدم ... پاک کن بیاورید می روم خودم را پیدا کنم ! -------------- 2. بوسه برلب آب زدی ... دریا ، شیرین شد ! 7 ارادی بهشت 90 بیستا |
نقل قول:
{پپوله} حالا اگه خواستی تو پیغام خصوصی در موردش باهم بیشترگپ میزنییییییییم |
هبوط
" هبوط " شايد تورا اين روزها نزديک تر نوشت دستان سرد دختری جا مانده از بهشت لب های او تا صفحه ی کاغذ نمي رسيد نقطه سر خط آمد و يک بوسه، پی نوشت لب های کاغذ بوی پرواز و پريدن داشت بوی قدم هايی که تا تو می توان برداشت آرام و آهسته به تو نزديک تر می شد آرام و آهسته کنارت گام بر ميداشت طرحی کشيد ، پنجره .. توی همين بن بست با سبز ِ رويا بين اين ديوارهای پست فکر بلند يک هبوط از پشت اين ديوار شايد به يک آغوش خالی داشت دل می بست شايد کمی .. شايد که نه ! حتما کمی ترديد در متن دفتر رنگ مشکی داشت می پاشید دل را به دريای ِ مداد ِ رنگ ِ آبی زد آن سوی کاغذ .. دختری .. پرواز تا خورشيد... بیستا 15 ارادی بهشت 90 |
نقطه چین
تقدیم به همه ی اونایی که توو دلشون قد تموم نقطه چین ها ؛ حرفای نگفته ست ... :53: نقطه چین همیشه آخر حرفام جای چن تا نقطه چینه یه سکوت سرد و خالی توو ترانه هام میشینه نقطه چین یعنی یه عالم بغض و درد نیمه گفته دل نوشته های پنهون ، قصه های نشنفته تقصیر چشمای خسته س ، تقصیر این دل تنگه تقصیر یه نقطه چینه که پای ترانه لنگه طعم بودن ِ نفس هام یجورایی گس و کال ِ آخه تعبیر سکوتم توی نقطه های لال ِ نقطه ها یعنی من و تو ، همه ی آرزوهامون اینو هم از ما بگیرن، چی میمونه پس برامون ؟ آسمونم پره بغضه . . . . * زیر ِ دلتنگی ِ بارون، من و حرفای نگفته حالا این مسافر شب مونده حیرون توی جاده این سه نقطه، ته قصه ، رفتن ِ پای پیاده . . . بیستا 3 فرودین 90 --------------------------------- * این مصرع به این صورت خونده میشه : آسمونم پره بغضه نقطه نقطه نقطه نقطه |
سلام خدمت تمام عزیزان شاعر و پر احساسی که دلنوشته هاشون رو اینجا مینویسن و ما رو از متن ها و اشعار زیباشون بهره مند می کنند . خوشحالم که این فروم عزیزان زیادی داره که همه ماشالله اهل ذوق و ادب هستند.
دوست عزیز lili_barooni اولا بسیار از حضورتون در فروم خرسندیم . و مطمئن باش که بچه های این فروم بهتر از همه جا هستند . ان شالله بیشتر باهاشون آشنا میشی منتها فروم های دیگه قانون مداری زیادی ندارند و به تعبیر دیگه آزادی بی حد توی اونها دیده میشه و این باعث میشه جایی مثل اینجا که همه اهل قانون هستند کمی به نظر عجیب بیاد. اول اینکه دوست داریم عزیزان شاعر اینجا حداقل خودشون رو به طور کامل معرفی کنند تا بقیه بیشتر باهاشون آشنا بشن. الان ما نمیدونیم به چه سند معتبری اشعار رو به دوستان نسبت بدیم! شعرهای فوق بسیار ترانه های دلنشین و رسا و موزونی هستند . تبریک عرض می کنم خدمت شما که چنین حس لطفی رو ارائه دادید. معرفی دوستان شاعر از این به بعد اینجا به نوعی اجباری هست . موفق باشید |
من این شعر نقطه چین رو قبلن در نت دیدم و خوندم چون خودم نقطه چین در اخر حرفام میزارم دوست دارم کلن نقطه چین رو خیلی حرفای نگفته درونش پنهان کرده ... من دوسش دارم ... |
♥its me ♥
سنبل عزیز گف معرفی دوستان شاعر اجباری هست ؛
منو ببخشید که هرگز شاعر نبودم و نیستم و مجبورم خودمو معرفی کنم : - اسم : غزل - اسمی که شعرامو باهاش میشناسن (تخلص) : بیستا- وقتی 10 سالم بود اولین شعرمو پشت عکس دو سالگیم که بغل بابا بودم نوشتم - تاحالا فقط دل نوشته می نوشتم و دوماهه که جدی دس به قلم شدم - عشقم غزل ِ .. _ عاشق دنیای شگرف غزلم .............. - بیش از یه ساله که عضو سایت جامع ادبی ایرانم " بیت : این هم لینک صفه مشخصاتم که کارامو دارای سند می کنه ! http://beyt.ir/index.php?subaction=userinfo&user=%D8%BA%D8%B2%D9%84.%D8%A8% D8%A7%D9%86%D9%88 - عضو انجمن روجین" _ قائمشهر ؛ خ کوچکسرا ؛ ساختمان ارشاد ؛موسسه حر - عضو انجمن "قلم شمال" _ ساری ؛ خ قارن ؛ کتابخونه ساری شناسی - عضو "کارگاه شعر "هلال احمر _ ساری ؛ خ قارن -در انجمن های "دانشگاه" ساری ؛ "ارشاد" ساری و همچنین "خانه ترانه "ساری هم شرکت می کنم. - فعالیت در موسسه سینمایی " هنر هفتم " _ قسمت شعر و البته مشاور کارگردان |
مرسی خانم از اینکه لطف کردین و در مورد خودتون نوشتین .
lili_barooni گرامی اندکی دلخور شده بودند از ما که تذکر کاری و اعلام قانونی که معاونت محترم سایت به حق اعلام کردند در مورد معرفی کسایی که اینجا شعر میگذارند قدری باید دیرتر یا زودتر منتشر میشد و همزمان نمیشد با ابتدای ورود ایشون به این بخش من خب تجربه ی خاصی در زمینه شعر در وب فارسی ندارم اما میناخانم (سنبل) و خانم رستخیز همونطور که گفتند در جاهای مختلف ادبی و سایتهای ریز رو درشت عضو هستند و قطعا بیشتر با مسائل سرقت ادبی که ظاهرا خود ایشون هم مصون نموندند از این قضیه اگاهی دارند بنابراین در این بخش هم اعمال این قانون منطقی و ضروری به نظر میرسید همونطور که این کاربر عزیزمون هم به بنده اعلام کردند در باب همزمانی اعلام این قانون و ابتدای ورود شما به این بخش هم از طرف خودم و معاونت محترم با شناخت بسیاری که نسبت به ایشون دارم اطمینان کامل رو بهتون میدم که قصد ازرده کردن و یا جسارت به کسی نبوده با این حال باز هم به جمع ما خوش اومدید . |
اگه غزل صدام کنین راحت ترم ...
اقا مدیر منم میدونم منظور بدی نداشته اما قبول دارین بعد از دوسال ............ یه دفه ............ مطمئنم که اگه شمام بودین بهتون برمیخورد به هرحال من الان ناراحت نیستم ! تنها بحثی رو مطرح کردم که نمی خوام به ناراحتی من و رفع دلخوری ختم بشه. حرف من اصلا ناراحتی نیست چون به همون سرعت که دلخور میشم به همون سرعت هم از دلم می ره بیرون . این فروم بی روحه و این بی روح بودنش رو میذارن پای قانون و مقررات. |
...
برای این غزل ساعت ها فک کردم چه اسمی بذارم
تنها نتیجه ای که داشت این اسمه : .... همین حالا بیا دست از تب تکرار برداریم همین حالا که سر رفتیم و شوق سوختن داریم شب و یک قهوه و ابری... که توی فال ، آبستن نمی دانیم که توفان عجیبی پشت سر داریم نگاهش مات ما مانده ، سکوت سرد این ساعت دقایق خسته از تردید و ما تا صبح بیداریم در این شب گفت ها گاهی غزل بی وقفه می بارید مبادا این تغزل را به پای عشق بگذاریم کلاغ قصه هامان هم به خانه برنمیگردد از این بی خانمانی ها که مدت هاست بیزاریم ترک برداشته قاب ِ نگاه پنجره ، افسوس شکستیم و نفهمیدیم ، هنوز هم نسل دیواریم تمامش می کنیم اینجا ، همین امشب ، همین حالا همین حالا توقف را کنار عشق می کاریم ..! بیستا بهار 90 |
معرفی وشعر
سلام عليكم
جهت امتثال امر عزیزان ،خودم را معرفی می نمایم: سید علی موسوی نیا متخلص به "سعمن" ( که هر حرف از کلمه تخلصم به ترتیب از اولین حروف کلمات نام ونام خانوادگی ام گرفته شده است ) ساکن شهرستان ابهر از توابع استان زنجان لیسانس برق دارم متولد آذر ماه سال 1364 والان هم ارشد زبان وادبیات فارسی می خوانم دیدی که در فراق تو بر ما چه ها گذشت چندان که محنت از سر یاری زما گذشت دانستی ای عزیز تر از جان که در غمت کا ر حبیب تو زطبیب ودوا گذشت پروانه را سزد که بسوزد زسوز شمع از جان گذشت هر که زکوی شما گذشت چون غنچه ای که روی گرفته زعندلیب درغربت نگاه شفق بی صبا گذشت از سوسن نشسته به آب آمدم به یاد از رهگذار خلوت دل بی صدا گذشت چشمان پر غرور تو در خانه خيال آمد غریبه زود ولی آشنا گذشت کی ره برد به میکده تر دامنی دورو برد آنکه از صراط عمل بی ریا گذشت "سعمن"اسیر حادثه وصل دلبریست شکر خدا که حادثه آمد بلا گذشت |
نقل قول:
سلام:53: علی موسوی عزیز چند وقته شعر می نویسی ؟ |
ده دوازده سالی می شود
|
این غزلی که الان گذاشتی واسه چه زمانیه ؟
|
سردده شده در سال 1388
|
اکنون ساعت 07:57 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)