![]() |
|
رویایی دارم آرزویی که به وسعت دریای خزر و سختی و مشکلاتی به وسعت دشت کویر ، به وسعت کویر لوت عزم و اراده ای به بلندی دماوند دارم شک و شبهه ای به وسعت دریاچه ی خشک ارومیه غروری به وسعت خلیج فارس و امیدی ..... و امیدی به وسعت مشهد الرضا دقتی به وسعت 33 پل و 40 ستون ............................................................ .. این روزها قلبم به وسعت کل ایران می تپد |
شب . . .
|
شب
هی شانه هایِ مایوس را |
شب که میرسد از کـنـارهها گـریـه مـیکـنـم بـا سـتـارهها وای اگر شبـی ز آستیـن جان بــر نــیــاورم دســت چـــارهها همچـو خامشان بستهام زبان حـرف مـن بـخـوان از اشـارهها ما ز اسـب و اصـل افــتـادهایم مـا پـیـــادهایـــم ای ســوارهها ای لـهـیـب غــم آتـشــم مـزن خــرمـنـم مســوز از شــرارهها حسین منزوی |
خواب پر از ارامش
واقعا به خواب بی دغدغه و پر از ارامش مثل این احتیاج دارم_:2: |
شب از مهتاب سر می ره |
شب ...
به ساعت نگاه می کنم:حدود سه نصفه شب است |
شب
|
|
دایی ممد این پسر بانمکه با انرژیه تو امضات کو؟_:2: |
|
دایی ممد اتفاقا خیلی هم اون بچه با حال بود!_باوش |
شب
قول داده ام |
دلم خیلی گرفته خوابم نمیبره............ عادت دارم هَـــر روز جـــــایِ انگشــــــتانم را از روی شیشــــه یِ مانیتور پاک کنم آخــــر نوازش کردن عکـــــس هایَت عادَت مَن است… |
قرار شب ها
|
نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند |
مرور چشمهای تو... |
هیچوقت نقاش خوبی نخواهم شد ! |
یه سری حرفها هستند که امکان نداره بشه به گفتار تبدیلشون کرد |
امشب |
|
قصه بگو تا بخوابم... |
خواب دیدم که زندگی می کنم. . . . . |
زمان میگذرد..!' |
دستــم را داغ مـی گـذارم |
همه شب نالم چون نی که غمی دارم
دل و جان بردی اما نشدی یارم با ما بودی بی ما رفتی چو بوی گل به کجا رفتی؟ تنها ماندم تنها رفتی چو کاروان رود فغانم از زمین بر آسمان رود دور از یارم خون می بارم فتادم از پا به ناتوانی اسیر عشقم چنانکه دانی رهایی از غم نمی توانم تو چاره ای کن که می توانی گر ز دل برآرم آهی آتش از دلم خیزد چون ستاره از مژگانم اشک آتشین ریزد چو کاروان رود فغانم از زمین بر آسمان رود دور از یارم خون می بارم نه حریفی تا با او غم دل گویم نه امیدی در خاطر که تو را جویم ای شادی جان، سرو روان کز بر ما رفتی از محفل ما، چون دل ما سوی کجا رفتی؟ تنها ماندم، تنها رفتی به کجایی ای غمگسار من؟ فغان زار من بشنو باز آ از صبا حکایتی ز روزگار من بشنو باز آ باز آ سوی رهی چون روشنی از دیده ما رفتی با قافله باد صبا رفتی تنها ماندم تنها رفتی .. |
باید امشب بروم! |
شب را دوستـــ ــ ـ دارم …! |
|
شب بخیییییییییییییییییییییییییییی یییییییر بچه ها
همه لالا؟؟؟؟؟؟؟؟/:) من تازه دارم میرم ظرف بشورم و آشپزخونم که انگاری اسب توش دویده رو مرتب کنم:20: خوب بخوابین:53: |
ای آتش این هستی
ای ماه شب مستی می خوردم و ، من مستم در سردی این شب ها از شعله ی تو گرمم دردهایی در استخوان ، اما آرامشی به عمق جان از درد من می کاهد ، آن پیکی که عشقت ریخت در جامم بی تابی و بیداری ، با آتش این هستی بیدارترینم کرد، بیدار تر از شب ها ، حتی از شب یلداها ولی ای وای از فرداهای جان فرسا. جمعه 1 آذر ساعت 1 و 5 دقیقه صبح |
شب بخییییییییر
اومدم کرکره رو کشیدم بالا کی بیداره؟ به قول بچه ها اصن ی وضی شده صب تا بیدار میشیم و ناهار میخوریم و ظرفا رو میشوریم و دو تا کار دیگه انجام میدم رپ :d دوباره شب میشه باید بریم لالا:d چه قد بخوابیم خدا جون چه وضیه؟:d |
|
|
اکنون ساعت 11:03 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)