![]() |
نقل قول:
یه طوری بهم گفتی که انگار متولد دهه هفتاد هستم! |
بابا اینجا تاپیکی هستش که خاطرات رو مرور کنید نه اینکه برا همدیگه گرو کشی کنید !!{قاط} |
داش مهدی سلام
اقا واقعا دهه ی شصتی را عشقه{جشن پتو} |
البته من خودم موارد کمی رو یادم میاد اینو برای دهه پنجاهی ها گذاشتم http://www.salijoon.ws/mail/890804/k..._2052405_n.jpgشما یادتون نمیاد، کاغذ باطله و نون خشکه میدادیم به نمکی ، نمک بهمون میداد بعدش هم نمک ید دار اومد که پیشرفت کرده بود نمک ید دار میداد، تابستونها هم دمپایی پاره میگرفت جوجه های رنگی میداد. شما یادتون نمیاد، آخر همه فیلم ویدئوها شو ضبط میکردن. شما یادتون نمی یاد، بچه که بودیم می خواستیم بریم حموم باید 1 ساعت قبل بخاری تو حموم روشن میکردیم. شما یادتون نمیاد، کیک می خریدیم پونزه زار. کاغذ زیرش رو هم می جویدم! شما یادتون نمیاد آسیاب بشین میشینم، آسیاب پاشو پامیشم، آسیاب بچرخ میچرخم، آسیاب پاشو،پا نمیشم؛ جوون ننه جون، پا نمیشم؛… جوونه قفل چمدون،پامیشم..آسیاب تند ترش کن، تندتر تندترش کن! شما یادتون نمیاد موقع امتحان باید بین خودمون و نفر بغلی کیف میزاشتیم رو میز که تقلب نکنیم. http://www.salijoon.ws/mail/890804/k..._7779300_n.jpg شما یادتون نمیاد؛ جمعه شبا سریال جنگجویان کوهستان رو، فرداش همه تو مدرسه جوگیر بودیم. http://www.salijoon.ws/mail/890804/k..._2746042_n.jpg شما یادتون نمیاد ، پیک نوروزی که شب عید میدادن دستمون حالمونو تا روز آخر عید میگرفتن ! شما یادتون نمیاد، اون قایق ها رو که توش نفت میریختیم و با یه تیکه پنبه براش فتیله درست میکردیم و بعد روشنش میکردیم و میگذاشتیمش تو حوض. بعدش هم پت پت صدا میکرد و حرکت میکرد و ما هم کلی خر کیف میشدیم..!!! http://www.salijoon.ws/mail/890804/k..._6759034_n.jpg شما یادتون نمیاد اونجا که الان برج میلاد ساختن، جمعه ها موتورهای کراس میومدن تمرین و نمایش. عشقمون این بود که بریم اونا رو ببینیم. راستی چی شدن اینا؟ شما یادتون نمیاد، این چیه این چی چیه؟ کفش نهرین بچه ها, شما هم میخواین؟ بـــــله.. http://www.salijoon.ws/mail/890804/k..._7784710_n.jpgشما یادتون نمیاد سریال آیینه ، دو قسمتی بود اول زن و شوهر ها بد بودند و خیلی دعوا میکردند بعد قسمت دوم : زندگی شیرین می شود بود و همه قربون صدقه هم می رفتند. یه قسمتی بود که زن و شوهر ازدواج کرده بودند همه براشون ساعت دیواری اورده بودند. بعد قسمت زندگی شیرین میشود جواد خدایاری و مهین شهابی برای زوج جوان چایی و قند و شک…ر بردند همه از حسن سلیقه این دو نفر انگشت به دهان موندند و ما باید نتیجه میگرفتیم که چایی بهترین هدیه عروسی می تونه باشه. شما یادتون نمیاد: ستاره آی ستاره پولک ابر پاره، به من بگو وقتی که خواب نبودی بابامو تو ندیدی؟ دیدمش از اونجا رفت اون بالا بالاها رفت بالا پیش خدا رفت خدا که مهربونه پیش بابام میمونه گریه نمیکنم من که شاد نباشه دشمن شما یادتون نمیاد چرخ فلکی که چرخو فلکش رو میاورد 4 تا جا بیشتر نداشت و با دست میچرخوندش. http://www.salijoon.ws/mail/890804/k..._7415294_n.jpg http://www.salijoon.ws/mail/890804/k...7214092_n1.jpg http://www.salijoon.ws/mail/890804/k..._4960904_n.jpg .بر جاااا…. کی غایبه؟ مرجاااان…دروغ نگو من اینجااام… http://www.salijoon.ws/mail/890804/k..._2383322_n.jpg http://www.salijoon.ws/mail/890804/k..._7268562_n.jpg http://www.salijoon.ws/mail/890804/k..._1875681_n.jpgشما یادتون نمیاد آتروپات رو که گرم میکرد.شما یادتون نمیاد ولی سره كلاس انشاء كه میشد اگه نوشته بودیم دل تو دلمون نبود معلم صدا بزنه ولی اگه ننوشته بودیم زنگ استراحت دل درد میگرفتیم! http://www.salijoon.ws/mail/890804/k..._3029802_n.jpgشما یادتون نمیاد یک مدت از این مداد تراش رو میزی ها مد شده بود هرکی از اونا داشت خیلی با کلاس بود. http://www.salijoon.ws/mail/890804/k...4_511088_n.jpgشما یادتون نمیاد، بازی اسم فامیل. میوه:ریواس. غذا:ریواس پلو…..!شما یادتون نمیاد دبستان كه بودیم معلم بهداشت یه ساعتایی می اومد با مدادامون لای موهامونو نگاه می كرد. http://www.salijoon.ws/mail/890804/k..._1680058_n.jpgشما یادتون نمیاد، دبستان بودیم اول کتاب فارسی نوشته بود امید من به شما دبستانی هاست! رفتیم دبیرستان دوباره اول کتاب فارسی نوشته بود امید من به شما دبیرستانی هاست – خدا رحمتت کنه اما بالاخره امیدت به کی بود!؟؟شما یادتون نمیاد، بچه که بودیم همیشه وقتی دامن می پوشیدیم .. مامان مرتب تذکر می داد درست بشین دختر!! http://www.salijoon.ws/mail/890804/k..._7895802_n.jpgشما یادتون نمیاد! روی فیلمای عروسی، موقعی که دوماد داشت حلقه رو توی انگشت عروس می کرد؛ آهنگ یه حلقه طلایی معین و می ذاشتن.شما یادتون نمیاد:قبل از شروع برنامه یه مجری میومد اولش شعر می خوند بعد هم برنامه ها رو پشت سر هم اعلام می کرد…آخرشم می گفت شما رو به دیدن برنامه ی فلان دعوت می کنم..شما یادتون نمیاد تو فیلم سازدهنی مرده با دوچرخه توکوچه ها دور میزدو میخوند:دِریااااااا موجه کا کا.. دِریا موجه. http://www.salijoon.ws/mail/890804/k..._2899253_n.jpgشما یادتون نمیاد، تو نیمکت ها باید سه نفری می نشستیم بعد موقع امتحان نفر وسطی باید میرفت زیر میز.http://www.salijoon.ws/mail/890804/k..._6195160_n.jpgشما یادتون نمیاد، این آواز مُد شده بود پسرا تو کوچه میخوندن: آآآآآی نسیم سحری صبر کن، مارا با خود ببر از کوچه ها،آآآی…شما یادتون نمیاد، سرمونو می گرفتیم جلوی پنکه می گفتیم: آ آ آ آ آ آآآآآشما یادتون نمیاد، مراد برقی عاشق محبوبه بود، وقتی سریال مراد برقی شروع میشد پرنده تو خیابونها پر نمیزد. http://www.salijoon.ws/mail/890804/khatereh/oshin.jpgشما یادتون نمیاد ولی نوک مداد قرمزای سوسمار نشانُ که زبون میزدی خوش رنگ تر میشد.========================================== |
http://findinvis.com/Pic/2010/10-29/D/345u8435.jpg تمام شخصيت هاي كارتوني اين دهه:) |
{قیژه}من هم 57 هستم _:2:_:2:_:2: چرا نسل سوحته شدیم |
شوخی با کارتونهای زمان ما- 1
شوخی با کارتونهای زمان ما 1 :d سرنوشت کارتونهایی که میدیدیم چی شد؟;) آقای سک سکه عمل کرده، میره سر کار و میاد و زندگیشو میکنه! الفی دیگه از هیچی نمیترسه! آلیس شوهر کرده، دو تا بچه داره و یه زندگی حقیر توی یه آپارتمان ۵٠ متری ساده. آنشرلی آرایشگر معروفی شده و توی جردن و چند تا محلهی بالای شهر شعبه زده و حسابی جیب مردم رو خالی میکنه به اسم گریم و رنگ موهای عالی ... ایکیوسان کراکی شده و مخش تعطیل تعطیله! بامزی یه خرس بزرگ شد و شکارش کردن!... شلمان هنوز هم خوابه! پت پستچی بازنشسته شده و الان تو خونهی سالمندان منتظر مرگشه! بنر رو یادته؟ پوستشو توی خیابون منوچهری 30000 تومن فروختن! بالتازار و زبلخان آلزایمر گرفتن. دامبو، پلنگ صورتی، پسر شجاع، خانوم کوچولو، گوریل انگوری، شیپورچی، یوگی و دوستاش همه توی یه سیرک بزرگن! http://www.asriran.com/files/fa/news...158382_192.jpg http://www.asriran.com/files/fa/news...158383_856.jpg تام سایر حسابی باکلاس شده و موهاشو مدل جوجهتیغی درست میکنه! http://www.asriran.com/files/fa/news...158384_805.jpg تام و جری دو تا دوست صمیمی شدن! http://www.asriran.com/files/fa/news...158385_872.jpg |
من عاشق اين پت و متم:d |
من لبه پرتگاه دهه پنجاهم
بعضی وقتا که کارتونای قدیمی پخش میشه دست از کارام میکشم میشینم میبینم مهاجران. هاچ زنبور عسل .گالیورو بقیه اینم بازیای قدیمیبازیهای سنتی که از یادها رفتند بازیهای سنتی قدیمی از قبیل: هفت سنگ، عمو زنجیرباف، قایم موشک، گرگم به هوا، کی بود کی بود، لی لی، شیر و آهوها، وسطی و ... ریشه در سنت های دیرینه ی مردم ایران دارد و هنوز نسلی از آن افرادی که با این بازی ها اوقات فراغت خود را سپری می کردند نگذشته که امروزه دلایلی چون استفاده از وسایل ارتباط جمعی، بازی های رایانه ای و ورزش های جدید امکان پرداختن به بازی های محلی را به حداقل ممکن کاهش داده و میتوان گفت به دست فراموشی سپرده شده است. ولی هر چه باشد همین بازیهای قدیمی در ذهن پدرها و پدربزرگ های عزیز ما تجسم خاطراتی شیرین است و دیدن تصاویر زیر حتی برای من و شما که سهمی در چگونگی اینگونه بازی ها نداشتیم هم خالی از لطف نیست http://negahak.net/images/stories/b/dey89/18.jpg http://negahak.net/images/stories/b/dey89/01.jpg http://negahak.net/images/stories/b/dey89/02.jpg http://negahak.net/images/stories/b/dey89/03.jpg http://negahak.net/images/stories/b/dey89/04.jpg http://negahak.net/images/stories/b/dey89/05.jpg http://negahak.net/images/stories/b/dey89/09.jpg |
شما یادتون نمیاد، با آب و مایع ظرفشویی کف درست میکردیم، تو لوله خالی خودکار بیک فوت میکردیم تا حباب درست بشه
شما یادتون نمیاد، مقنعه چونه دار میکردن سر کوچولومون که هی کلمون بِخاره، بعد پشتشم کش داشت که چونش نچرخه بیاد رو گوشمون :))) شما یادتون نمیاد، وقتی مشق مینوشتیم پاک کن رو تو دستمون نگه میداشتیم، بعد عرق میکرد، بعد که میخواستیم پاک کنیم چرب و سیاه میشد و جاش میموند، دیگه هر کار میکردیم نمیرفت، آخر سر مجبور میشدیم سر پاک کن آب دهن بمالیم، بعد تا میخواستیم خوشحال بشیم که تمیز شد، میدیدیم دفترمون رو سوراخ کرده شما یادتون نمیاد، توی خاله بازی یه نوع کیک درست میکردیم به اینصورت که بیسکوییت رو توی کاسه خورد میکردیم و روش آب میریختیم، اییییی الان فکرشو میکنم خیلی مزخرف بود چه جوری میخوردیم ما شما یادتون نمیاد، همسایه ها تو حیاط جمع میشدن رب گوجه می پختن. بوی گوجه فرنگی پخته شده اشتهابرانگیز بود، اما وقتی می چشیدیم خوشمون نمیومد، مزه گوجه گندیده میداد شما یادتون نمیاد: تو دبستان سر کلاس وقتی گچ تموم میشد، خدا خدا میکردیم معلم به ما بگه بریم از دفتر گچ بیاریم شما یادتون نمیاد: علامتی که هم اکنون میشنوید اعلام وضعیت قرمز است... قییییییییییییییییییییییییییییی ییییژژژژژژژ. و بعد بدو بدو رفتن تو سنگر، کیسه های شن پشت پنجره های شیشه ای، چسبهایی که به شیشه ها زده بودیم، صدای موشکباران، قطع شدن برق، و تاریکی مطلق، و بعد حتی اگه یک نفر یک سیگار روشن میکرد از همه طرف صدا بلند میشد: خامووووووش کن!!! خامووووووش کن!! شما یادتون نمیاد که بدترین روز زندگی عصر روز سیزده به در بود و همه بسیج می شدند که پیک شادی رو تموم کنن شما یادتون نمیاد کاغذ گوله میکردیم تو دهنمون با لوله خودکار فوت می کردیم طرف هم چرخ و فلکهایی که 10 دور 2 تومان بود و آقاهه تند میچرخوندش به من بگو بدونم هر آدمی تو دستاش چند تا دونه انگشت داره؟ آقا اجازه هولم نکن دست و پاهام رو گم نکن آقا اجازه الان می گم زود تند سریع جواب می دم هر آدمی تو دست هاش یازده تا انگشت داره ! آخه چطور یک همچین چیزی ممکنه مبصر چهارساله ی کلاس من؟ یادش بخیر.اون آدامس توپ ها که سه تاش توی یه بسته بودو هر کدوم یه رنگ بود شما یادتون نمیاد ٬ روزی ۳ ساعت خاموشی برای هر منطقه ٬ ساعتاشو به صورت جدول تو روزنامه چاپ میکردند راستی بچه های باحال اون سالها، مدرسه موشها و کپل و دم باریک و گوش دراز و نارنجی و آ قای معلم و ... نگفتین، آقا اجازه آقا اجازه ما بگیم ما بگیم، میرم مدرسه میرم مدرسه جیبام پر از فندق و پسته ... اییییییییییییششش برو اونور دلم گرفت، ........ واقعا" دلم گرفت یادمه همیشه وقتی صبحگاه تموم میشد خدایا خدایا تا انقلاب مهدی .............رو نگه دار منتظری نستوه برای نصر اسلام محافظت بفرما...میخوندیم،سال چهارم که بودیم یه روز مدیر با یه بخشنامه تو دستش اومد سر صبحگاه گفت بچه ها از امروز وقتی خدایا خدایا رو میگین دیگه منتظری نستوه رو نگین!همه مونده بودیم که منتظری نستوه چه بلایی سرش اومده !!!! خلاصه مدیر یه دور هم باهامون تمرین کرد.بعدش گفت حالا یه دور بخونین ببینم.همه خوندیم و نا خوداگاه دوباره منتظری نستوه رو عین همیشه گفتیم!!! یادش بخیر بچه بازیگوشی بودم هر جا توپ میدیدم میپریدم برش میداشتم به اولین نفر که میو مد میگفتم بیا بازی والیبال .وسط وسط .هفت سنگ یه روز بابای مدرسه اومد در خونه به بابام گفت فرانک همش فوتبال بازی میکنه دقیقا یادمه گفت (یه سات توپان دو سات توپان ....)خدا رحمتش کنه |
شما یادتون نمیاد
وقتی که وسط جنگ تو دبستان کیسه هایی بهمون دادند تا برای شیربچه های رزمنده وسیله و غذا و دارو و ... بفرستیم یادمه کیسه ها تو برگشت همشون پر شده بدون و داشتند از شدت سنگینی پاره میشدن شما یادتون نمیاد به احترام تابوت جنازه شهیدان که از جبهه ها بر میگشت و شیربچه ها که حالا شیران دلاوری بودن واسه خودشون توش خوابیده بودند کارناوال عروسی تو کوچه راه نمی انداختند دسته های عزا جلو بیت شهدا علامتشونو به نشانه احترام تعظیم می دادند و بوسیه چایی و خرما و دود اسپند ازشون توسط خانواده شهدا پذیرایی میشد شما یادتون نمیاد وقتی آزاده ها از اتوبوس ها می پریدن پایین خاک ایران زمین رو می بوسیدن چه اشکی تو چشم مردم پاک ایران می نشست که شیران زخمی و خسته شو می دید شما یادتون نمیاد وقتی حاج صادق آهنگران می خوند سوی دیار عاشقان سوی دیار عاشقانپسربچه های کم سن و سال شناسنامه هاشون رو دستکاری می کردند و ریش کم پشتشونو نمی زدن که بزرگتر به نظر بیان برن جبهه از خاک و ناموس و ایران زمین و اعتقاداتشون دفاع کنند شما یادتون نمیاد از صلابت ملت و ارتش و سپاه ماشما یادتون نماید صبح ها تو سرما ساعت هفت و نیم ده دقیقه رو پا وامیستادیم سرود بلند جمهوری اسلامی رو با پخش رادیو سراسری می خوندیم شد جمهوری اسلامی به پا که هم دین دهد هم دنیا به ما از انقلاب ایران دگر کاخ ستم گشته زیر و زبر شما یادتون نمیاد صبح همه خونه ها ساعت شیش برپا بود رادیوها روشن بود تقویم تاریخ پخش میشد شما یادتون نمیاد وقتی خانم ناظریان جمعه صبح از رادیو و برنامه صبح جمعه به شما می خوند: ز حق توفیق خدمت خواستم دل گفت پنهانی چه توفیقی از این بهتر؟ که خلقی را بخندانی شما یادتون نمیاد تو برنامه صبح جمعه با شما با ریتم و سبک آهنگ اسپانیایی اتوبوس سواری کارمندان رو به طنز می نشستند: با لهجه جیپسی کینگ این علیرضا جاویدنیای باحال می خوند راننده یه وخت نذاری تو دنده نکنی منو شرمنده تو داره و خونه مسافر دیگه ندارم چاره ماشینم جا نداره پیاده برو اداره بعد کر می خوند: یالله سوار شو هل بده زود باش سوار شو هل بده یالله سوار شو هل بده یالله داریم می میریم هل نده داریم می میریم هل نده جونم در اومد هل نده یالله شما یادتون نمیاد وقتی محمدرضا سرشار با نام مستعار رضا رهگذر ساعت یک بعدازظهر از رادیو سراسری قصه ظهر جمعه رو میگفت و اینجوری شروع می کرد به نام خداوند بخشاینده مهربان عزیزان شنونده، دوستای مهربون ... سلام امروز میخوام قصه کفشهای هزار وصله خالد رو برای شما عزیزان تعریف کنم قصه ای که توش به خصلت بد خسیس بودن پرداخته و حکایت جالبی داره یه خبر جالب تو سرچ گوگل فارسی بنویسید دهه پنجاه متوجه شدید؟؟{شیت شدن}{شیت شدن}:d:d:d:d:d راستی اینم لینک پایگاه رسمی رضا رهگذره (قصه ظهر جمعه) |
دوستان سلام من هم متولدسال 1348 در كوچه ثبت و ساكن شهر كرمانشاه هستم و نقطه مشترك زيادي با دهه پنجاهي ها دارم واز خواندن مطالبي كه فرستاديد واقعاً مشعوف شدم ميخوام چندتا خاطره هم من اضافه كنم...شما يادتون نمياد قبل از شروع برنامه هاي تلويزيون عكس شاه رو نشون ميداد و سرود ملي اون زمان پخش مي شد......شما يادتون نمياد آرم برنامه كودك كه شكلك سه تا بچه بود...شما يادتون نمياد صبح خيلي زود براي ديدن مسابقه محمد علي كلي با جوفريزر بيدار مي شديم.......شما يادتون نمياد با الاغ نفت مياوردن در خونه هاسه پيت اينورش بود سه پيت هم اونورش ...شما يادتون نمياد توي كوچه هر ماه يه بازي مرسوم ميشد يه ماه گردو بازي يه ماه تيله بازي يه ماه تيركمون سيمي...
|
سلام
علی آقا به پاتوق خودتون خوش اومدید:cool: مراقب حاضر جوابی بچه ها باشید!!! |
ممنونم امير خان!
|
سلام به همه ی بچه های این دهه .یادش بخیرچه روزایی داشتیم زمستونا چقدربرف میومد وماشیطنتمون گل میکردهل دادن ولیزخوردن توبرف همان وبرف توی یقه ی بچه هاسرکلاس کردن هم همان بااینکه نسبت به بچه های الان امکانات نداشتیم اماخوش بودیم چقدربی دغدغه میخندیدیم قهرمیکردیم اسباب بازی به هم قرض میدادیم وحیف ازان روزها که رفت ولی کاش میشد برگردیم واگرمیشد من دیگرازبابایم پفک نمیخواستم فقط....کاش میشد؟!!:20:
|
یادش بخیر تو مدرسه بهمون یه بسته دفتر میدادن (چهل برگ شصت برگ و صد برگی)با چند تا مداد و پاکن که یا صورتی بودن یا سبز و یا سفید ما هم همش خدا خدا میکردیم صورتی رو بهمون بدن
یادش بخیر یه تومن میدادیم دوتا بیسکویت یکی شبیه خرگوش یه دونه هم قو یه تومنم میدادیم از این ماهیا که شکلاتی بود هنوزم مزه شو حس میکنم یادش بخیر یه صف طولانی برا گرفتن نفت که توش لنگه کفش –آجر-جعبه...بود مثلا اینا جای کسایی که رفتن کاراشونو انجام بدن و برگردن! یاد اون شلوار بافتنیای مشکی بخیر که پایینش راه راه رنگی بود و سه تا دکمه شبیه جوجه بهش دوخته شده بود و کوچیک و بزرگ میپوشیدن یاد فرفره های کاغذی رنگی بخیر یادش بخیر نوشابه دونه ای دوازده تومن بود بعد از مدرسه میرفتیم یه دونه میخریم سه نفری میخوردیم! |
نمیدونم اینها هم نوشته شده اند یا من ندیدم دو سه چیز در این حس جدید سال جدیدم یادم میاد گفتم بنویسم |
یادمه که هر روز میرفتم بادکنک شانسی میخریدم به امید اینکه اون بزرگه که شماره 31 بود مال من بشه ولی هیچ وقت نشد همیشه اون کوچولوهاش مال من بود:p
|
یه بار یه بادکنک گنده سیاه رنگ شانسم شد ....
خدا بگم چیکارش کنه .... تعمدا گازش گرفت که بادکنک من سوراخ بشه ... ----------------------------- شما یادتون نمیاد ! نمیاد دیگه پس چرا بگم ؟ نه اقا جون نمیاد من میدونم یادتون نمیاد... |
خیلی خیلی خیلی جالب بودن خیلی لذت بردم اینارو خوندم
دهه شصتی هستم وای من اون موقع انقدر از برنامه کودک هاج زنبور عسل میترسیدم که نگو ... بعد خواهر برادر بزرگتر از خودم داشتم عمدا همین شبکه رو با صدای بلند میزاشتن منم همش گریه میکردم تا اخر فیلم راستی بزار بگم چرا میترسیدم اما نخندین ها میگفتم مامان منم مثل مامان هاج زنبور عسل گم میشه اگه نگاه کنم :d واقعا کودکی بهترین دورانیه که داریم اما حیف که همش ارزوی بزرگ شدنو داریم حیف :) |
آخی یادش بخیر اون وقتا پفک نمکی 10 تومن بود
پول توجیبی هر روزمون 50 تومن ... دوچرخه سواری .... کشیدن موی دختر همسایه ... مشقای نیمه نوشته ... عروسکای پارچه ای که مامان با دکمه و کاموا و تیکه های پارچه می دوخت .. آلاسکا چوبی .. آب نباتای 5 تومنی بادبادک و شوق پرواز روی بالش ... سنجاق قرمزی که هدیه گرفتم ............... وای .... ---------- چقد زود بزرگ شدیـــــــــــم دلم گرف...........................................!_:2: |
نقل قول:
ببخشید دوست عزیز پفک دو تومن بود نه ده تومن! پول تو جیبی مون هر روز 5 تومن بود آب نبات دونه ای یه تومن بود آلاسکا 25 زار بود (2.5 تومن) این قیمتهایی که شما نوشتین مال اواخر شصت و اوایل هفتاده یادمه نوشابه 2 تومن بود خنکش 2.5 تومن (25 زار) کیک اصولی 1 تومن بود دونات رضوی که الان دوباره مد شده 15 زار بود پیراشکی از 15 زار داشت تا 25 زار http://www.25minds.com/persian/wp-co...0/12/donut.jpg ساندویچ تخم مرغ 2 تومن بود مارتادلا و سوسیس آلمانی هم بود بندری هم بود (عشق من بندری) و پرسی 5 تومن بود! مخلوط بستنی و فالوده از 2 تومن بود تا 5 تومن 10 تومنیش دیگه دو سه نفره میشد کرایه خط مینی بوس فلکه دوم تهرانپارس تا قنات کوثر و شهرک امید 20 ریال بود یعنی دو تومن الان اتوبوسش میگیره 150 تومن!!! |
من که دهه شصتی هستم فقط یادمه بستنی کیم دونه ای 10 تومن بود. آدامس بادکنکی هم می خریدم 3 تومن... دیگه زیاد قیمتها یادم نمیاد
|
نقل قول:
خواهش می کنم. بخشیدم ولی دفه ی آخرت باشه !:45: نقل قول:
این الان میاد منو میزنه ها ......؟ خوب برادر من چرا می زنی ؟ من که دروغ ندارم بگم حتما پفک نمکی دوره ی ما 10 تومن بود ، که میگم 10 تومن دیگه !! کرایه تاکسی هم 10 تومن بود من خوب یادمه !! حالا اگه بحث سر گرونفروشیه که من برم ببینم چرا این سوپری 8 تومن با ما اضافه تر حساب می کرد ! وقتی بابا هر روز بهم 50 توم میداد بگم 5 تومن میداد ؟؟_شکات احتمالا من و شما یه دهه اختلاف سنی داریم این که زدن نداره ! من بچه خوبیم.حرف حسابم حالیمه ها ؟ {B Adabi} |
توجه توجه
:) دیدم صفحه های قبل حرف از ان شرلی زدین گفتم شاید دوست داشته باشین وحوس کرده باشین دوباره ببینین هر روز شبکه دو ساعت 18 و ده دقیقه انشرلی میده تازه شروع کرده فک کنم قسمت 15 همشه ببینید جالبه {شیت شدن} |
ای دبستانی ترین احساس من .....
خاطرات كودكي زيباترند يادگاران كهن مانا ترند درسهاي سال اول ساده بود آب را بابا به سارا داده بود درس پند آموز روباه وکلاغ روبه مكارو دزد دشت وباغ روز مهماني كوكب خانم است سفره پر از بوي نان گندم است كاكلي گنجشككي با هوش بود فيل ناداني برايش موش بود با وجود سوز وسرماي شديد ريز علي پيراهن از تن ميدريد تا درون نيمكت جا ميشديم ما پرازتصميم كبري ميشديم پاك كن هايي زپاكي داشتيم يك تراش سرخ لاكي داشتيم كيفمان چفتي به رنگ زرد داشت دوشمان از حلقه هايش درد داشت گرمي دستان ما از آه بود برگ دفترها به رنگ كاه بود مانده در گوشم صدايي چون تگرگ خش خش جارو ي با پا روي برگ همكلاسيهاي من يادم كنيد بازهم در كوچه فريادم كنيد همكلاسيهاي درد ورنج وكار بچه هاي جامه هاي وصله دار بچه هاي دكه خوراك سرد كودكان كوچه اما مرد مرد كاش هرگز زنگ تفريحي نبود جمع بودن بودوتفريقي نبود كاش ميشد باز كوچك ميشديم لا اقل يك روز كودك ميشديم ياد آن آموزگار ساده پوش ياد آن گچها كه بودش روي دوش اي معلم ياد وهم نامت بخير ياد درس آب وبابايت بخير اي دبستاني ترين احساس من بازگرد اين مشقها را خط بزن اي دبستاني ترين احساس من بازگرد اين مشقها را خط بزن |
سلام به آقا و خانم معلم سلام به بابا که نان داد سلام به آن مرد که با اسب امد سلام به مادر که در باران آمد......
|
منم یادمه پفک نمکی 10 تومن بود.......
کرایه تاکسی یادم نیست چون جایی با تاکسی نمی رفتم..... پول تو جیبی من فکر کنم روزی 20 تومن بود....صبح بابام بهم میداد... یادش بخیر......بعضی وقتها تو هفته پول تو جیبیمونو جمع می کردیم بعد 5 شنبه عصر من و خوارم که از خودم 2 سال بزرگتر بود میرفتیم بقالی سر کوچمون کلی چیز میز می گرفتیم.... همیشه هم مامان بابا می گفتن این آشغالا چیه می خرین....بعد میرفتیم کلی چیز میز از سوپر مارکت می خریدیم باهاشون :d چه روزایی بود..... دوچرخه سواری..فوتبال بازی در کوچه...... دعواهای زیبا..... |
من یادمه سیگار نخی 5 تومن بود
آدامس میچسبوندیم رو زنگ همسایه ها ... ماشین بی ام و ..ویتامین ث ..خورشت قیمه ...... یادش بخیر از جیب بابامون پول کش میرفتیم ..الان توش پول نیست وگرنه باز کش میرفتیم |
پريشب عروسي يكي از دوستهام بود كه خانواده بسيار سنتي دارن وهنوز عروسيهاشون شبيه عروسي هاي چند سال پيش والبته دربعضي جهات مدرن تر.
يه دختر 14 يا 15 ساله همراه خانوادش كنار ميزما نشسته بود . خيلي جالب بود. يه رژ لب صورتي زده بود و احساس مي كرد خيييييييييلي فرق كرده و زيبا شده. زير چشمي نگاه مي كرد ببينه كسي نگاش مي كنه؟ توجه كسي و جلب مي كنه؟ يه لبخند محو، سكوت همراه با كمي طنازي ودرعين حال دستپاچگي اي بچگونه ش من و برد در عالم نوجوانيم كه خيلي از دخترا اونموقع اينطوري بودن و الان كلا نسلشون منقرض شده و اين يكي كه شبيه نوجوون هاي 15 سال پيش بود انقدر نادر بود كه كاملا توجه من و جلب كرد. خلاصه من همه عروسي و ول كرده بودم و رفته بودم تو نخ اين دخترك ونمي دونستم دلم بسوزه، بخندم يا غصه شو بخورم. بعضي وقتها هم خوبه كه بعضي چيزها عوض مي شن. |
شادی جون منم همین جورم تو عروسی ها :21: :p ببین چه دختر خوفیم :d
آریانا تو اون موقع میدونستی نخ سیگار چند هست :d من از قیمت ها یادم نیست..این ژله کوچولو ها الان هم هست ..اینا فک 5 اومن بود... یادمه با 50 تومن کاغذی خیلی چیزی میشد بخری :o:o:o:o:o:o دیروز داشتم بستی کیم میخوردم یادم افتاد اونوقت ها بعد با چوبش دکتر بازی میکردیم :21: میرفتم در خونه دختر همسایه مون اجازه میگرفتیم ..قابلمه و کاسه مونو ور میداشتیم میرفتیم خاله بازی..آب میرختیم توش میگفتیم آش بهش :d بعد هم میخوردیم:17::42:..دیروز به این فکر میکردم خوب تا حالا مریض نشده بودیم..انگار معده مون میدونسته بچه یم اگه میکروب خوردیم باید نابودش کنه :63::35: |
من یادمه بچگیامون زنگ در خونه مردمو می زدیم ..
بعدش الفرار ..............:d وای وای یادمه بعضی وقتا دسمون نمی رسید , از چوب کمک می گرفتیم فک می کردیم زنگ زدن و فرار کردن ته ِ همه ی کار بدای دنیاس .......... هوووووووووووووووووووم یادش بخیر |
نقل قول:
|
نقل قول:
به خدا من دختر خوبی شدم :d |
آخی , الان که دیگه کار بد نمیکنی غزل جان؟ با توجه به اینکه فهمیدی کارای بدتریم هست
اریانا چقد از این جملت خندیدم از این کش رفتنا حرف نزن بد اموزی داره برا غزل :dو مینا :d تا کوچیکیم ارزوی بزرگ شدن داریم همین که بزرگ میشیم میگم کاش اون موقع بود راستی جدای از اپارتمان نشینی کسی دیه از بچه ها زنگ در خونه نمیزنه همه با کامپیوتر پلی استیشین مشغولن تو خونه هاشون بچه ها فک کنتین الان با این قد وقوارمون بریم زنگ بزنیم بعدش در ریم :24::24: |
سلاااااااااااااااااام
|
نیمه دوم دهه شصت
من عاچق دهه ی خودمم
دهه ی شصت .... آلوهای اون پیرمرد بقال کنار در پشتی مدرسه ... مدرسه ی موش ها .. جودی ابوت ... آنه شرلی ... خونه مادربزرگه ... هادی و هدی .... بعضی هاشون الان داره باز پخش میشه تابستونای وحشتناک داغ .. زمستونای وحشتناک سرد ... چکمه های پلاستی قرمزم که توی برف می پوشیدمو عاشقش بودم......... بخاری ارج ... یادش بخیر پیت قرمز نفت گوشه ی حیاط .... و..... و......... و................. با این که بچگیام خیلــــــــی سختی کشیدم ولی همیشه دوس دارم نیمه ی پر لیوانو ببینــــــم من عاچق دهه ی خودمم .. {شیت شدن} دهه ی شصت .... با تموم زشتی ها و زیبایی هاش ... با همه ی سختیا و شیرینیاش ..................... غزل |
[IMG]http://*****************/images/45x8y4kg82xt04fdcqid.jpg[/IMG]
واییییییییییییییییییی بچه ها .. چقد کتابای مدرسمو دوس داشتم اون وقتا ... مخصوصا فارسی رو .... http://www.qalamro.com/images/smilies/%28243%29.gif |
یادشششششششششششش بخیر http://www.ibna.ir/images/docs/000048/n00048131-b.jpg اینم لینکهای دانلودش دانلود قسمت اول دانلود قسمت دوم دانلود قسمت سوم |
اکنون ساعت 06:09 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)