پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   در فصلهای سفر (اشعار ناهید عباسی) (http://p30city.net/showthread.php?t=38382)

افسون 13 07-22-2012 08:55 PM

مادر

به یاد می آورم
لحظه های فراز را
که صدای او
اعتبارم می بخشید
و لحظه های نشیب را
که اعتمادم
به یاد می آورم
افرای افراشته ای را
به یاد می آورم
مادرم را

افسون 13 07-23-2012 08:50 PM

مجال

کاش می دانستی
ما را
مجال آن نیست
که روزهای رفته را
از سر گیریم
و لحظه های بی بازگشت را
تمنا کنیم
کاش می دانستی
فردا
چه اندازه دیر است
برای زیستن
و چه اندازه زود
برای مُردن
و همیشه واژه ای است پُر فریب
کاش می دانستی
یک آلاله را
فرصت یک ستاره نیست
و به ناگاه
بسته خواهد شد
پنجره های دیدار
در اجبار تقدیر
کاش
می دانستی ...

افسون 13 07-23-2012 08:52 PM

مسافر

صبر کن
اندکی مانده تا خورشید بر آید
نرم رقص نیلوفران را
در نوازش ترد نسیم
بنگر
ترنم جویبار را
در متن جاری یک حس
بشنو
آنگاه
از سبوی یاد یاران
جرعه ای آب بنوش
بعد با خود بگو
صبح
یعنی که شب گذشت
و برو

افسون 13 11-02-2012 03:23 PM

مسیر حیات

کاش همیشه
آب
اولین درس دبستان باشد
تا کودکان
در کرامت یک قطره ی باران
مسیر حیات را
تا شعور آسمان
بپیمایند


افسون 13 11-02-2012 03:25 PM

نارنج و ترنج

چشمان شاعر
همیشه
پی قرینه ای می گردد
تا با نگاه استعاره

نارنج را
چراغی ببیند
نشسته بر
شب درخت
چون ترنجی
بافته در اندیشه ی فرش


افسون 13 11-04-2012 12:10 AM

نازنین

کدام ستاره
گواه آغاز تو بود
که جراحت بال پرستو
در اعتماد دستهایت
التیام می یافت
و درخت
ترس تبر را
از یاد می برد
چه خوب بودی ای نازنین
وقتی کنار دلتنگی ام می نشستی
چونان کبوتری
بر شاخه های خالی پاییز
و تمام نیاز مرا به عشق
با صلابتی شاعرانه
عاشقانه
آواز می دادی
آه
چه خوب بودی ای نازنین !!


افسون 13 11-04-2012 12:12 AM

نانواخته

سه تار آویخته بر دیوار
بی قرار نغمه های نانواخته است
تا همصدای باد باشد
آنگاه که
زمزمه های حزیم عاشقی را
با خود
به هر سو می برد


افسون 13 11-06-2012 07:53 AM

ناگاه

در لحظه های گمگشتگی
ناگاه نشانه ای
بر دری
گذرگاهی
نگاهی
می رساندم
به مکرر از یاد رفته ای
چیزی آشنا پشت
هر در می خواندَم
به تماشای دوباره ای
و همواره
در تلاطم حضوری
متروکه های روحم
به شبگردی پس کوچه های راز می رود


افسون 13 11-06-2012 07:54 AM

نقاشی

پسرک
با دستانی نحیف
جهان را نقاشی می کند
بر صفحه ای کوچک
و آن را با گلی
می گذارد کنار عکس پدر
که در متن جنگ
بر پایان خویش
مردانه خم شده بود


افسون 13 11-09-2012 07:42 AM

نقش ها

بناها
معمار خاطراتند
درها ، پنجره ها
بسته ، باز
نیمه باز
عکسهای جوانی
آویخته بر دیوارها
پله ها
این
پیچ های پُر راز
طرح یک خانه ی متروکه و پرت
نقش یک بام بلند
میزند رنگ خیال
لحظه ها را هر دم


افسون 13 11-09-2012 07:44 AM

نیلوفر

قناری نیزار
در انتظار شکفتن نیلوفر
همواره
آینه ی مرداب را می نگرد
و نیلوفر
در خواب خیس خویش
بوسه های گرم آفتاب را
به یاد می آورد


افسون 13 11-10-2012 12:42 PM

نیمه راه

تو بلور موقتی
مانده در نیمه راه
می شکنی
می رسی


افسون 13 11-10-2012 12:46 PM

هبوط

مست
از کهن باده ی رنج
سجده کردم
درد انسان را
در پای هبوط
آنجا که سقوط
از بام بلند باورها
بلور یقین را
در تقدس شک
می شکند
و خواب خوش را
در هجوم تردید


افسون 13 11-12-2012 08:51 AM

هر کجا

در پایان
همه با هم برابرند
مو رنگ دیگری نمی شناسد
به جز سپیدی
گرچه سیاه بود
یا سرخ و بور
پایان که نه
همیشه دری
باز می شود
حالا به هر کجا


افسون 13 11-12-2012 08:52 AM

همدلی

در سپیده دمی
نه چندان دور
به دیدارت خواهم آمد
با سبدهای معرفت بر دوش
شاخه های یاسمن در دست
و هزاران گفتنی بر لب
اما
از پیش می دانم
لبریزترین نگاهها
در سخاوت سکوت
گرهبند همدلی ما خواهد بود


افسون 13 11-15-2012 09:06 AM

همنوای باران

شبهای دراز زمستان را
طاقت می آورم
و در تنهایی بی ترانه ی خویش
به جای گریه و بهانه
به قندیل های خاطره
دل خوش می کنم
اما
بهار که از راه می رسد
پای هر درخت پر شکوفه ای
در باور فاصله ها
ابر بغضم

همنوای باران می شود

افسون 13 11-17-2012 08:33 AM

وقت رفتن

ای مهربان
بیا
به سراغ دانستن
روان شویم
به رفتار رود
و بگذریم
از آبادی های بی نام و دور
و بریزیم
از آبشارهای بلند نور
تا اگر فردا
وقت رفتن بود
قدحی آب باشیم
در لب تشنگی کودکان خیره در سراب


افسون 13 11-18-2012 10:08 AM

یادش به خیر

چه خوب بود
تابستانهای کودکی
وقتی کرمهای ابریشم را
به مهمانی برگ های توت می بردیم
و در ولنگاری روزهای بلندش
هر روز کمی قد می کشیدیم
یادش به خیر
پاهای خاکی و پاشویه های حوض
یادش به خیر
حرفهای همسایه و آفتاب و فراقت


افسون 13 11-19-2012 03:14 PM

پری دریایی

در تنهایی شبهای دراز
در میان خیمه های خوشرنگ خیال
گشتم پی ِ راز قصه ها
تا رسیدم
به مردان ماهیگیر قرون
که با تنهایی و فقر فزون
اسطوره ی پری دریایی را ساخته اند


افسون 13 11-21-2012 09:14 PM

چرخه ی خیال

نقش ماه
که پیچ و تاب می خورد
بر پهنه ی دریا
چرخه ی سیال خیال را
به نسیم می سپارم
و ترانه ی خزه آلودم را
با ته نشین یادی
برای خواب مرغان دریایی
زمزمه می کنم

افسون 13 11-21-2012 09:18 PM

چهار فصل

با مداد سبز
نوشتم
بهار و عشق
با قرمز
تابستان و تپش
با زرد
پاییز و خاطره
با انگشت
بر بخار پشت شیشه
نوشتم
زمستان و انتظار بهار


افسون 13 11-23-2012 09:02 AM

گدازه

هنر
گدازه ی آتشفشان است
در لحظه ی سرشاری روح
وقتی که
چشمانت ، قرابت خطوط سنگ را
عاشقانه می خواند
و پیوندی ازلی را
با یک دانه برنج
با یک گل یاس
جشن می گیرد


افسون 13 11-23-2012 09:04 AM

گزش

دانسته هایم
سیاره ی کوچکی است
که بر مدار منظم رابطه ها
عاشقانه می چرخد
و روحم
در گزش شیرین فهمیدن
بر ندانستن هایم
نماز می برد



اکنون ساعت 03:51 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)