![]() |
مرنجان دلم را که این مرغ وحشی
زبامی که برخاست مشکل نشیند |
تا خیزد ای فرخ زین سو اخ و زان سو اخ
برکن هله ای گلرخ سغراق و شرابی را |
از داغ غمت هركه دلش سوختني نيست
از شمع رخت محفلش افروختني نيست |
تاب بنفشه میدهد طره مشک سای تو
پرده غنچه میدرد خنده دلگشای تو |
وقتی تو میگویی وطن بر خویش می لرزد قلم
من نیز رقص مرگ را با او به دفتر می کنم |
مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست
تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست |
تا مگر همچو صبا باز به کوی تو رسم
حاصلم دوش بجز ناله شبگیر نبود |
دور مجنون گذشت و نوبت ماست
هر کسی پنج روز نوبت اوست |
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودازده از غصه دو نیم افتادست |
تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج
سزد اگر همه دلبران دهندت باج |
جهان و هر چه در او هست سهل و مختصر است
ز اهل معرفت این مختصر دریغ مدار |
راز حافظ بعد از این ناگفته ماند
ای دریغا رازداران یاد باد |
در اين سراي بي كسي كسي به در نمي زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمي زند |
در خم زلف تو آن خال سیه دانی چیست |
ترک عاشق کش من مست برون رفت امروز
تا دگر خون که از دیده روان خواهد بود |
در خلاف آمد عادت بطلب کام که من
کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم |
ما را رها کنید در این رنج بی حساب
با سینه ای شرحه شرحه و با دلی کباب |
به ملازمان سلطان که رساند این دعا را
که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را |
این طرف مشتی صدف آنجا کمی گل ریخته موج، ماهیهای عاشق را به ساحل ریخته |
همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایان بنوازد آشنا را |
اي نام تو بهترين سر آغاز
بي نام تو نامه كي كنم باز |
ز خاک پای تو داد آب روی لاله و گل
چو کلک صنع رقم زد به آبی و خاکی |
يکي مي پرسد اندوه تو از چيست؟
سبب ساز سکوت مبهمت کيست؟ |
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که چون همیسپرم |
مرکب لنگ است و راه دور است |
تشبیه دهانت نتوان کرد به غنچه
هرگز نبود غنچه به این تنگ دهانی |
يه روز يه باغبونی
يه مرد آسمونی نهالی كاشت ميون باغچه ی مهربونی |
یاد باد آنکه چو چشمت به عتابم می کشت
معجز عیسوی ات در لب شکر خا بود |
در خرقه زن آتش که خم ابروی ساقی
بر میشکند گوشه محراب امامت |
تو بدین نازکی و سرکشی ای شمع چگل
لایق بندگی خواجه جلال الدینی |
یکی فرخنده گل گشتی که اکنون
همی فردوس شاید گلستانت |
تورا نادیدن ما غم نباشد/ که در خیلت به از ما کم نباشد
|
درخت دینی و شاید که اکنون
گهر بارد زبان در فشانت |
ترسم که عشق در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم ثمر شود |
داده ام باز نظر را به تدزوی پرواز
باز خواند نگرش نقش و شکاری بکند |
دوای درد بی درمان تویی تو
همه وصل و همه هجران تویی تو |
ولله که شهر بی تو مرا حبس می شود
آوارگی کوه و بیابانم آرزوست |
تا به شاهین تو بر بست قضا پر عقاب
به حجاب عدم از بیم تو در شد عنقا |
آتش دوست اگر در دل ما خانه نداشت
عمر بی حاصل ما این همه افسانه نداشت |
تو گر خواهی که جاویدان جهان یک سر بیارایی |
اکنون ساعت 11:56 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)