![]() |
تا سر زلف تو در دست نسیم افتاده است
دل سودا زده از غصه دو نیم افتاده است |
تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک |
تا كي به تمناي وصال تو يگانه
اشكم شود از هر مژه چون سيل روانه |
هر کس به طریقی دل ما میشکند
بیگانه جدا دوست جدا میشکند |
دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم به خدا قسم خدا را |
lمن و انکار شراب این چه حکایت باشد
غالبا این قدرم عقل و کفایت باشد |
دل به پیغام وفا هر کس که میآرد ز یار
میدهم تسکین و میدانم که حرف یار نیست |
|
تا کی غم آن خورم که دارم يا نه
وين عمر به خوشدلی گذارم يا نه |
همچوصبحم یک نفس باقیست بادیدار تو
جهره بنما دلبراتاجان برافشانم چوشمع |
عرش را ملکی ملک خرد را ملکی
گوهر پاکی و در رسته جان منسلکی |
یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور |
رفتی و دل ربودی یک شهر مبتلا را |
آن که در طرز غزل نکته به حافظ آموخت
یار شیرین سخن نادره گفتار من است |
تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش
رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما |
ای به هنر بر ملوک عصر مقدم
عصر به داغ تو یافت یکسر ران را |
آنهمه شوکت و ناموس شهان آخر کار چند سطریست که برصفحه دفتر گذرد |
دی سلب سیمگون برمه بهمن فروخت
زین بسمند سیاه بهر سپندار زد |
در دایره وجود موجود علیست اندر دوجهان مقصد و مقصود علیست |
تا قاعدهٔ کرم کند ساز |
ز جام گل دگر بلبل چنان مست می لعل است
که زد بر چرخ فیروزه صفیر تخت فیروزی |
یک قطره نوش مهر تو چون به جهان رسید
آن قطره اصل شهد و می خوشگوار شد |
دیده نادیده به اقبال تو ایمان آورد
مرحبا ای به چنین لطف خدا ارزانی |
یک شب به شتاب رفتنم را دیدی
دل را به افق سپردنم را دیدی |
یمان و یثرب و بطحا نبی بود
چو موسی در میان مصر و مدین |
نـــا امــیـــدم مــــــکـن از ســــــابـقـۀ روز ازَل
تو چه دانی که پس پرده که خوبست و که زشت |
تعظیم تو بر جان و خرد واجب و لازم |
لطف حق با تو مداراها کند
چون که حد بگذرد رسوا کند |
دریغا کز افسانه دیو و دد
جدا ماند محمود شاه از خرد |
در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست
در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست |
تا جزع هوات را دلم حرز افتاد
زو چون تب لرزه بر تنم لرز افتاد |
دوست نباشد به حقیقت که او
دوست فراموش کند در بلا |
ای روی بزرگان آل بابو
ای پشت ضعیفان نسل آدم |
میدمد صبح و کله بست سحاب
الصبوح الصبوح یا اصحاب |
به دل صدگونه مطلب سوی او رفتم ولی ماندم |
از رشگ سیب و آلو و انگور تو یتیم
با چهره چو آبی و اشکی چو ناردان |
نیکم نظر افتاد بر آن منظر مطبوع |
دست با دوست در آغوش نه حد من و تست
منم و حسرت بوسیدن خاک پایی |
یا ز قومی شود از سفره و آید شهد
یا رقیبی رود از خانه و یار آید |
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا |
اکنون ساعت 11:54 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)