![]() |
اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم
جواب تلخ میزیبد لب لعل شکرخا را |
این عدوی عمر بود رهبر تا
سوی خرد داد رهگذار مرا |
آیتی بود عذاب انده حافظ بی تو
که بر هیچ کسش حاجت تفسیر نبود |
دور است ز درگه تو لیکن
در موقف بندگیت اینک |
کشته چاه زنخدان توام کز هر طرف
صد هزارش گردن جان زیر طوق غبغب است |
تب و تاب فطرت ما ز نیازمندی ما
تو خدای بی نیازی نرسی بسوز و سازم |
مژده دادند که بر ما گذری خواهی کرد
نیت خیر مگردان که مبارک فالیست |
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود سیل و از مژه روانه |
همای اوج سعادت به دام ما افتد
اگر تو را گذری بر مقام ما افتد |
در خم زلف تو آویخت دل از چاه ز نخ
آه کز چاه برون آمد و در دام افتاد |
دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست |
تخت زمرد زده است گل به چمن
راح چون لعل آتشین دریاب |
بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنه نبود
این همه قول و غزل تعبیه در منقارش |
شنیدهام سخنی خوش که پیر کنعان گفت
فراق یار نه آن میکند که بتوان گفت |
تو دم فقر ندانی زدن، از دست مده
مسند خواجگی و مجلس تورانشاهی |
یارم چو قدح به دست گیرد
بازار بتان شکست گیرد |
دگر حور و پری را کس نگید با چنین حسنی
که این را این چنین چشم است و آن را آنچنان ابرو |
وانگه سلیمان زان ولا لرزان ز مکر ابتلا
از ترس کو را آن علا کمتر شود از رشکها |
اول به بانگ نای و نی آرد به دل پیغام وی
وان گه به یک پیمانه می با من وفاداری کند |
دل به امید صدایی که مگر در تو رسد
نالهها کرد در این کوه که فرهاد نکرد |
در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم
کاین چنین رفتهست در عهد ازل تقدیر ما |
آن جوان بخت که میزد رقم خیر و قبول
بنده پیر ندانم ز چه آزاد نکرد |
دور دار از خاک و خون دامن چو بر ما بگذری
کاندر این ره کشته بسیارند قربان شما |
ای جان پاک خوش گهر تا چند باشی در سفر
تو باز شاهی بازپر سوی صفیر پادشا |
ای آن که به تقریر و بیان دم زنی از عشق
ما با تو نداریم سخن خیر و سلامت |
تا کس امید جود ندارد دگر ز کس
آمد حروف سال وفاتش امید جود |
در دایره وجود موجود علیست اندر دوجهان مقصد و مقصود علیست |
تویی که خوبتری ز افتاب و شکر خدا
که نیستم ز تو در روی افتاب خجل |
لطيفهايست نهانی که عشق از او خيزد
که نام آن نه لب لعل و خط زنگاريست |
ترسم که صرفهای نبرد روز بازخواست
نان حلال شیخ ز آب حرام ما |
آبرو میرود ای ابر خطاپوش ببار
که به ديوان عمل نامه سياه آمدهايم |
من از بیگانگان دیگر ننالم
که با ما هرچه کرد آن آشنا کرد |
درویش نمیپرسی و ترسم که نباشد
اندیشه آمرزش و پروای ثوابت |
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم تبسمی کن و جان بین که چون همیسپرم |
من شکسته بدحال زندگی يابم
در آن زمان که به تيغ غمت شوم مقتول |
لب از ترشح می پاک کن برای خدا
که خاطرم به هزاران گنه مسوس شد |
در شان من به دردکشی ظن بد مبر
کلوده گشت جامه ولی پاکدامنم |
من که باشم در آن حرم که صبا
پرده دار حریم حرمت اوست |
تا آسمان ز حلقه به گوشان ما شود
کو عشوه ای ز ابروی همچون هلال تو |
واعظ مکن نصيحت شوريدگان که ما
با خاک کوی دوست به فردوس ننگريم |
اکنون ساعت 05:40 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)