پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   وصف حال خودتان با زبان شعر (http://p30city.net/showthread.php?t=3983)

Omid7 11-02-2009 09:29 AM

سبزینه نگاهت را به خاطرات غبارگرفته گذشته می سپارم تا فراموش شوی، ولی چه سود سنگ خارا جویدن؟ هربار که خواستم فراموشت کنم، ماندنی تر شدی...

dear59 11-02-2009 11:08 PM

هیچ می دانی چرا چون موج٬

در گریز از خویشتن٬ پیوسته می کاهم؟

-زان که بر این پرده تاریک٬

این خاموشی نزدیک٬

آنچه می خواهم نمی بینم٬

و آنچه می بینم نمی خواهم

Omid7 11-06-2009 11:31 AM

دوش مرا خانه و میخانه بود

دوش مرا باده و پیمانه بود
دوش بگرد حرم کبریا
شعله شمع سوز پروانه بود
دوش ملایک چو صف آراستند
ساقی و ساغر ز دو پیمانه بود
دوش ز خود شد که شود آشنا
عاشق ان خانه و میخانه بود
دل یه هوای دل و دلدادگان
منتظر صاحب میخانه بود
دیده به امید رخ آشنا
بست وگرفتار غریبانه بود
حاصل میخانه تویی باز تو
بودن تو حاصل پروانه بود
دست و دلم داد ز دیده کنند
دیده چو پر از کرم خانه بود
بر لب کوثر چو شرابم دهند
الفت این انس قدیمانه بود
دام به گسترد برای دلم
آنکه رخش همچو گل لاله بود

ravan 11-19-2009 01:56 PM

من ماهی و تو ماهک این برکه ی کاشی...
اندوه بزرگی ست زمانی که نباشی!
آه از نفس پاک تو و صبح نشابور
از چشم تو و حجره ی فیروزه تراشی...
پلکی بزن ای مخزن اسرار که هر بار
فیروزه و یاقوت به آفاق بپاشی!
ای باد سبک سار! مرا بگذر و بگذار!
هشدار! که آرامش ما را نخراشی...
هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم!
اندوه بزرگی ست چه باشی... چه نباشی...
علیرضا بدیع

گلادیاتور 11-19-2009 03:38 PM

آنقدرارزوهايم را به گور بردم که جايي براي جسمم نيست...

sheida.m 11-19-2009 04:32 PM

حرفها دارم اما ... بزنم یا نزنم ؟
با توام ، با تو ! خدا را ! بزنم یا نزنم ؟
همه ی حرف دلم با تو همین است که " دوست ..."

حرفها دارم اما ... بزنم یا نزنم ؟
با توام ، با تو ! خدا را ! بزنم یا نزنم ؟
همه ی حرف دلم با تو همین است که " دوست ..."
چه کنم ؟ حرف دلم را بزنم یا نزنم ؟
عهد کردم دگر از قول و غزل دم نزنم
زیر قول دلم آیا بزنم یا نزنم ؟
گفته بودم که به دریا نزنم دل اما
کو دلی تا که به دریا بزنم یا نزنم ؟
:53:

ساقي 11-21-2009 07:20 PM

من روز خویش
را باافتاب روی تو،
کز مشرق خیال دمیده ست
آغاز می کنم.
من با تومی نویسم ومی خوانم
من باتو.راه می روم وحرف می زنم
واز شوق این محال:
که دستم بدست توست !
من، جای راه رفتن ،
پرواز میکنم !
آن لحظه ها که مات
در انزوای خویش
یا در میان جمع
خاموش می نشینم
موسیقی نگاه تورا گوش میکنم.
گاهی میان مردم، در ازدحام شهر
غیر از توهرچه هست فراموش میکنم


....
استاد مشیری

ravan 11-21-2009 09:27 PM

دلم جز مهر مه رویان طریقی بر نمی‌گیرد
ز هر در می‌دهم پندش ولیکن در نمی‌گیرد


خدا را ای نصیحتگو حدیث ساغر و می گو
که نقشی در خیال ما از این خوشتر نمی‌گیرد


بیا ای ساقی گلرخ بیاور باده رنگین
که فکری در درون ما از این بهتر نمی‌گیرد


صراحی می‌کشم پنهان و مردم دفتر انگارند
عجب گر آتش این زرق در دفتر نمی‌گیرد


من این دلق مرقع را بخواهم سوختن روزی
که پیر می فروشانش به جامی بر نمی‌گیرد


از آن رو هست یاران را صفاها با می لعلش
که غیر از راستی نقشی در آن جوهر نمی‌گیرد


سر و چشمی چنین دلکش تو گویی چشم از او بردوز
برو کاین وعظ بی‌معنی مرا در سر نمی‌گیرد


نصیحتگوی رندان را که با حکم قضا جنگ است
دلش بس تنگ می‌بینم مگر ساغر نمی‌گیرد


میان گریه می‌خندم که چون شمع اندر
این مجلس زبان آتشینم هست لیکن در نمی‌گیرد


چه خوش صید دلم کردی بنازم چشم مستت را
که کس مرغان وحشی را از این خوشتر نمی‌گیرد


سخن در احتیاج ما و استغنای معشوق است
چه سود افسونگری ای دل که در دلبر نمی‌گیرد


من آن آیینه را روزی به دست آرم سکندروار
اگر می‌گیرد این آتش زمانی ور نمی‌گیرد


خدا را رحمی ای منعم که درویش سر کویت
دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد


بدین شعر تر شیرین ز شاهنشه عجب دارم
که سر تا پای حافظ را چرا در زر نمی‌گیرد


ساقي 11-21-2009 11:30 PM

ساقي كجاست شط شرابي كه داشتم¿
آن شعلة شكفته در آبي كه داشتم¿

گم شد ميان معركة مرگ و زندگي
شوريده رند خانه‌خرابي كه داشتم

كاري نبود بر سپر سينة سپهر
شب سوز نيزه‌دار شهابي كه داشتم

در جاده‌هاي تف‌زده، پاي درنگ سوخت
از التهاب شور و شتابي كه داشتم

بر من مگير اگر كه به حيلت ربوده‌‌اند
زاغان سفله‌بال عقابي كه داشتم

از چشم دل به‌گونة زردم چكيده‌ است
خون‌گريه‌هاي زخم عتابي كه داشتم

كابوس روزمرگي ما عشوه مي‌فروخت
در تنگناي دوزخ خوابي كه داشتم

بغض هزار‌سالة من در گلو شكست
افتاد از نفس تب و تابي كه داشتم

از اينكه غيرت دريا شدن نداشت؟
سيلاب اشك من به سرابي كه داشتم...




{پپوله}

مشفق کاشانی

آريانا 11-21-2009 11:39 PM

بود آيا كه در ميكده‌ها بگشايند

گره از كار فروبسته ما بگشايند

اگر از بهر دل زاهد خودبين بستند

دل قوي دار كه از بهر خدا بگشايند

به صفاي دل رندان صبوحي زدگان

بس در بسته به مفتاح دعا بگشايند


اکنون ساعت 02:34 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)