![]() |
دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم
وندر این کار دل خویش به صحرا فکنم |
من چه در پاي تو ريزم كه پسند تو بود
سرو جان را نتوان گفت كه مقداري هست |
توانا و دانا و داننده اوست
خرد را و جان را نگارنده اوست |
تا با غم عشق تو مرا كار افتاد
بيچاره دلم در غم بسيار افتاد بسيار فتاده بود اندر غم عشق اما نه چنين بار كه اينبار افتاد |
دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا |
اگرت سعادتي هست كه زنده دل بميري
به حياتي اوفتادي كه در آن فنا نباشد |
در نهانخانه عشرت صنمی خوش دارم
کز سر زلف و رخش نعل در آتش دارم |
من بيخود و تو بيخود مارا كه برد خانه
صد بار تو را گفتم كم خور دو سه پيمانه |
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
وانکه این کار ندانست در انکار بماند |
در آتش رو در آتش دان ما خوش رو
كه آتش با خليل ما كند رسم گلستاني |
یارم چو قدح به دست گیرد
بازار بتان شکست گیرد |
دندانه هر قصري پندي دهدت نو نو
پند سر دندانه بشنو ز بن دندان |
نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر
هر آنچه ناصح مشفق بگویدت بپذیر |
روزي ز سر سنگ عقابي به هوا خاست
بهر طلب طعمه پر و بال بياراست |
تمنای من از عمر و جوانی
وصال توست و آنگه زندگانی |
يار اگر ننشست با ما نيست جاي اعتراض
پادشاهي كامران بود از گدايان عار داشت |
ترک عاشق کش من مست برون رفت امروز
تا دگر خون که از دیده روان خواهد بود |
دوست آن دانم كه گيرد دست دوست
در پريشان حالي و درماندگي |
یاس یک شب را گل ایوان ماست
یاس تنها یک سحر مهمان ماست |
ترسم كه اشك در غم ما پرده در شود
وين راز سربه مهر به عالم ثمر شود |
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی |
يكي از بزرگان اهل تميز
هكايت كند زبن عبدالعزيز |
ز هر سو زبانه همی برکشید
کسی خود و اسب سیاوش ندید |
در دهر چو من يكي و آن هم كافر
پس در همه دهر يك مسلمان نبود |
ده روز مهر گردون افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا |
الا يا ايهاالساقي ادركاسا و ناولها
كه عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشكلها |
الا ای پیر فرزانه مکن منعم ز میخانه
که من در ترک پیمانه دلی پیمان شکن دارم |
مزن بر سر ناتوان دست زور
كه روزي در اوفتي به پايش چو مور |
روز وصل است، به یک غمزه بکش زار مرا
به شب هجر مکن باز گرفتار مرا |
ای که با سلسله زلف دراز آمده ای
فرصتت باد که دیوانه نواز آمده ای |
يار من آنكه لطف خداوند يار اوست
بيداد و داد و رد و قبول اختيار اوست |
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که چون همی سپرم |
مرغيست خدنگ اي عجب ديدي
مرغي كه شكار او همه جانا داده پرخويش كركسش هديه تا نه بچه اش برد به مهمانا |
آن سفر کرده که صد غافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش |
شبي گيسو فرو هشته به دامن
پلاسين معجر و قيرينه گرزن |
نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست تر دارند
جوانان سعادتمند پند پیر دانا را |
اي سرو بلند قامت دوست
وه وه كه شمايلت چه نيكوست |
ترکان پارسی گوی بخشندگان عمرند
ساقی بده بشارت رندان پارسا را |
اي غايب از نظر بخدا مي سپارمت
جانم بسوختي و بجان دوست دارمت |
تاب بنفشه می دهد طره مشکسای تو
پرده غنچه می درد خنده دلگشای تو |
اکنون ساعت 12:11 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)