![]() |
از پس پردهٔ دل دوش بدیدم رخ یار شدم از دست و برفت از دل من صبر و قرار |
روشنی را نشان به اوج شرف بر
تیرگی را فگن به برج و بالا |
ای دریغا که گر درنگ کنم عمر بر من شتاب میآرد |
درویش نمیپرسی و ترسم که نباشد
اندیشه آمرزش و پروای ثوابت |
تو گویی آب خضر و آب کوثر ز هر سوی چمن جویی روان شد |
دارد از باد هوس آبی بروی
با خیال خاک کویت کارها |
ازین کاری که من دارم نه جان دارم نه تن دارم چون من من نیستم، آخر چرا گویم که من دارم |
من از ورع می و مطرب ندیدمی زین پیش
هوای مغبچگانم در این و آن انداخت |
تو و مست از می به چمن |
نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود
زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت |
تو گرچه زندهای امروز لیک در گوری
چون تن به گور فرو رفت جان ز گور برست |
تو آنی کز آن یک مگس رنجه ای |
یارب از تاب زلف هندوی او چه قیامت ز هندوان برخاست |
|
مایهٔ عشق بینصیبی دان
هر که گوید جز این سمر گوییست |
تا چند زمین نهاد بودن |
نه من سبوکش این دیر رندسوزم و بس
بسا سرا که در این کارخانه سنگ و سبوست |
تا زلف تو همچو مار میپیچد جان بی دل و بی قرار میپیچد |
دارم امید عاطفتی از جانب دوست
کردم جنایتی و امیدم به عفو اوست |
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس |
//خیلی سرعتتون بالاس!
تا به فراق خو كنم صبر من و قرار كو؟ |
وزیر شاه نشان خواجه زمین و زمان که خرم است بدو حال انسی و جانی |
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم |
میدهد هر کسش افسونی و معلوم نشد
که دل نازک او مایل افسانه کیست |
تازه شد آوازهٔ خوبی ، گلستان ترا
نغمه سنج نو، مبارک باد، بستان ترا |
اگر روزی کف پایت ببوسم
بود بر هر دو عالم دست ما را |
ای دلشده دلربای من کیست از جای شدم به جای من کیست |
تمنای لبت شوریده دارد
چو مشکین زلف تو پیوست ما را |
ای به عالم کرده پیدا راز پنهان مرا |
اشک غماز من ار سرخ برآمد چه عجب
خجل از کرده خود پرده دری نیست که نیست |
تا در تو خیال خاص و عام است از عشق نفس زدن حرام است |
تا رفت مرا از نظر آن چشم جهان بین
کس واقف ما نیست که از دیده چهها رفت |
تا به دامن ننشیند ز نسیمش گردی
سیل خیز از نظرم رهگذری نیست که نیست |
تا روی تو قبلهٔ نظر کردم از کوی تو کعبهٔ دگر کردم تا روی به کعبهٔ تو آوردم صد گونه سجود معتبر کردم |
مدعی خوش کرد محکم در میان دامان سعی |
افسانهٔ دولت تو میگفتند من سوختهسر ز خاک بر کردم |
من از این طالع شوریده برنجم ور نی
بهره مند از سر کویت دگری نیست که نیست |
تافته عشق دوزخی ز اهل نصیحت اندرو
بر من و دل گماشته سد ملک عذاب را |
از قوت مستیم ز هستیم خبر نیست مستم ز می عشق و چو من مست دگر نیست |
توبه و پرهیز کردم ننگرم زین بیش من
زلف جان آویز را یا چشم رنگ آمیز را |
اکنون ساعت 10:56 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)