![]() |
تو جفاکن که از اینسوی وفاداری هست
طاقت و صبر مرا حوصلهٔ خواری هست |
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد |
در ره پر خطر عشق بتان بیم سر است
بر حذر باش در این راه که سر در خطر است |
تا مگر جرعه فشاند لب جانان بر من
سالها شد که منم بر در میخانه مقیم |
مرا نه سر نه سامان آفریدند |
دلبر از ما به صد امید ستد اول دل
ظاهرا عهد فراموش نکند خلق کریم |
مرا گویی پریشان از چه روئی
سر و زلفش پریشان آفریدند |
دو چشم شوخ تو برهم زده خطا و حبش
به چین زلف تو ماچین و هند داده خراج |
جهان به کام من اکنون شود که دور زمان
مرا به بندگی خواجه جهان انداخت |
ترسم این قوم که بر دردکشان میخندند
در سر کار خرابات کنند ایمان را |
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها |
اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم
جواب تلخ میزیبد لب لعل شکرخا را |
آن خیالاتی که دام اولیاست
عکس مهرویان بستان خداست |
تو مپندار كه از خاك سر كوي تو من
به جفاي فلك و جور زمان برخيزم |
میرسید از دور مانند هلال
نیست بود و هست بر شکل خیال |
لبت شكر به مستان داد و چشمت مي به ميخواران
منم كز غايت حرمان نه با آنم نه با اينم |
مایده از آسمان در میرسید
بیشری و بیع و بیگفت و شنید |
دل ز ناوک چشمت گوش داشتم لیکن
ابروی کماندارت میبرد به پیشانی |
يار بدان مباش كه مانند بخت نيك
يار تو باد هر كه بود نيك خواه تو |
وصال او ز عمر جاودان به
خداوندا مرا آن ده که آن به |
هر کسی کو از حسد بینی کند
خویش را بیگوش و بی بینی کند |
دلا دایم گدای کوی او باش
به حکم آن که دولت جاودان به |
هر که صاحب ذوق بود از گفت او
لذتی میدید و تلخی جفت او |
وصال او ز عمر جاودان به
خداوندا مرا آن ده که آن به |
هر که جز آگاه و صاحب ذوق بود
گفت او در گردن او طوق بود |
دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت
بشکست عهد وز غم ما هیچ غم نداشت |
تا مطربان ز شوق منت آگهی دهند
قول و غزل به ساز و نوا میفرستمت |
تویی آن گوهر پاکیزه که در عالم قدس ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح فلک |
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
کی روی ره ز که پرسی چون باشی |
یا رب آن شاهوش ماه رخ زهره جبین
در یکتای که و گوهر یک دانه کیست |
تا بدیدم بتکده بی بت دلم آتشکدست
فرقت نامهربانی آتشم در جان ز دست |
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود |
در ره پر خطر عشق بتان بیم سر است
بر حذر باش در این راه که سر در خطر است |
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که چون همی سپرم |
میخواره و سرگشته و رندیم و نظرباز
وان کس که چو ما نیست در این شهر کدام است |
تا نقش خیال دوست با ماست
ما را همه عمر خود تماشاست |
تاب بنفشه میدهد طره مشک سای تو
پرده غنچه میدرد خنده دلگشای تو |
وداع جان و تنم استماع رفتن تست
مرو که گر بروی خون من به گردن تست |
تا نیست نگری ره هستت ندهند وین مرتبه با همت پستت ندهند |
دیده ببندی و درافتی بچاه
این گنه تست، نه حکم قضاست |
اکنون ساعت 04:16 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)