![]() |
تا چو مجمر نفسی دامن جانان گیرم
جان نهادیم بر آتش ز پی خوش نفسی |
یکی زین سفره نان خشک برد آن دیگری حلوا
قضا گوئی نمیدانست رسم میزبانی را |
امروز به جای تو کسم نیست
کز تو به خودم نماند پروا |
از آستان پیر مغان سر چرا کشیم
دولت در آن سرا و گشایش در آن در است |
تا به آخر نفسم ترک تو در خاطر نیست
عشق خود نیست اگر تا نفس آخر نیست |
تو نیز از قصههای روزگار باستان گردی
بخوان از بهر عبرت قصههای باستانی را |
آه ، تاکی ز سفر باز نیایی ، بازآ
اشتیاق تو مرا سوخت کجایی، بازآ |
آفتابی کز وی این عالم فروخت
اندکی گر پیش آید جمله سوخت |
تو بیخود و ایام در تکاپو است
تو خفته و ره پر ز پیچ و تابست |
تواضع زگردان فرازان نکوست گدا گرتواضع کن خوی اوست |
تا چند و کی این تیره جسم خاکی
بر چهرهٔ خورشید جان سحابست |
تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است
همواره مرا کوی خرابات مقام است |
تازه شد آوازهٔ خوبی ، گلستان ترا
نغمه سنج نو، مبارک باد، بستان ترا |
ای کنده سیل فتنه ز بنیادت
وی داده باد حادثه بر بادت |
تکیه بر اختر شبگرد مکن کاین عیار ناج کاووس ربود و کمر کیخسرو |
واعظ شحنه شناس این عظمت گو مفروش
زان که منزلگه سلطان دل مسکین من است |
تو مردمی و دولت مردم فضیلت است
تنها وظیفهٔ تو همی نیست خواب و خاست |
تا نیست نگری ره هستت ندهند وین مرتبه با همت پستت ندهند |
دوستان و شهر او را برشمرد
بعد از آن شهری دگر را نام برد |
دانی ملخ چه گفت چو سرما و برف دید:
تا گرم جست و خیز شدم نوبت شتاست |
تو و طوبی و ما و قامت یار
فکر هر کس به قدر همت اوست |
تورا این همه بلبل نوای عشق زند چه اتفات بود بر صدای منکر زاغ |
غبغب چو طوق آویخته فرمان ز مشک انگیخته
صد شحنه را خون ریخته با طوق و فرمان تا کجا؟ چرا سایت یهویی اینجوری شد!!! |
احوال گنج قارون کایام داد بر باد
در گوش دل فروخوان تا زر نهان ندارد چه طوری |
در حلقه گل و مل خوش خواد دوش بلبل
هات الصبوح هبوا یا ایها السکارا |
نقل قول:
اکبر و اعظم خدای عالم و آدم صورت خوب آفرید و سیرت زیبا |
ای شاه شیرگیر چه کم گردد ار شود
در سایه تو ملک فراغت میسرم |
مه و خورشید، سالاران گردون، اندرین بیعت
نشستستند یکجا و نبشتستند محضرها |
ای مرا یک بارگی از خویشتن کرده جدا
گر بدآن شادی که دور از تو بمیرم مرحبا |
ای قصر دل افروز که منزلگه انسی
یا رب مکناد آفت ایام خرابت |
تازه شد آوازهٔ خوبی ، گلستان ترا نغمه سنج نو، مبارک باد، بستان ترا |
اگر به هر دو جهان يك نفسي زنم با دوست
مرا ز هر دو جهان حاصل آن نفس باشد |
دگر آن شبست امشب که ز پی سحر ندارد من و باز آن دعاها که یکی اثر ندارد |
دلا تو فارغي از كار خويش و ميترسم
كه كس درت نگشايد چو گم كني مفتاح |
حافظ ار آب حیات ازلی میخواهی منبعش خاک در خلوت درویشان است |
تو را آن به كه روي خود ز مشتاقان بپوشاني
كه شادي جهانداري غم لشكر نمي ارزد |
در کوی توام پای تمنا نرود من سعی بسی کنم ولی پا نرود خواهم که ز کویت روم اما چه کنم کاین بیهده گرد پا دگر جا نرود |
درديست درد عشق كه هيچش طبيب نيست گر دردمند عشق بنالد غريب نيست |
تا در ره عشق آشنای تو شدم با سد غم و درد مبتلای تو شدم |
مزن بر سر ناتوان دست زور
که روزی در افتی به پایش چو مور:) |
اکنون ساعت 12:51 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)