![]() |
برآی ای صبح روشندل خدا را
که بس تاریک میبینم شب هجر |
رونق عهد شباب است دگر بستان را
میرسد مژده گل بلبل خوش الحان را |
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست |
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد |
در چمن باد بهاری ز کنار گل و سرو
به هواداری آن عارض و قامت برخاست |
تا شد سحاب جودش با ظل و با مطر
آمد نبات مدحش در نشو و در نما |
از دل و جان شرف صحبت جانان غرض است
غرض این است وگرنه دل و جان این همه نیست |
تیز مهری و شوخ برجیسی است
شوم تیری ونحس کیوانیست |
تا رفت مرا از نظر آن چشم جهان بین
کس واقف ما نیست که از دیده چهها رفت |
تنا بکش همه رنج و مجوی آسانی
که کار گیتی بیرنج مینگیرد ساز |
زان لقمه که صوفی را در معرفت اندازد
یک ذره و صد مستی یک دانه و صد سیمرغ |
غنچه گل قرابهپرداز شود
نرگس به هوای می قدح ساز شود |
در آسمان نه عجب گر به گفته حافظ
سرود زهره به رقص آورد مسیحا را |
اگر چه باده فرح بخش و باد گلبیز است
به بانگ چنگ مخور می که محتسب تیز است |
ترسم که صرفهای نبرد روز بازخواست
نان حلال شیخ ز آب حرام ما |
از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است
وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است |
تخت زمرد زده است گل به چمن
راح چون لعل آتشین دریاب |
با محتسبم عیب مگویید که او نیز
پیوسته چو ما در طلب عیش مدام است |
تو بدری و خورشید تو را بنده شدهست
تا بندهٔ تو شدهست تابنده شدهست |
تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج
سزد اگر همه دلبران دهندت باج |
جهان به کام من اکنون شود که دور زمان
مرا به بندگی خواجه جهان انداخت |
تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود |
در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست
مست از می و میخواران از نرگس مستش مست |
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود |
دلم را بود از آن پیمان گسل امید یاریها به نومیدی کشید آخر همه امیدواریها |
آیی و بگذری به من و باز ننگری
ای جان من فدای تو، این نیز بگذرد |
دگر راه کدامین کاروان صبر خواهد زد که چشمش سد نگهبان در کمینگاه نظر دارد |
دشمنی کت ز دوست وا دارد
زودت از وی فرار باید کرد |
دل از عشق کهن بگرفت از نو دلستانی کو قفس بر هم شکست این مرغ، خرم بوستانی کو |
وعدهای میده، اگر چه کج بود
کز بهانه در گمانی ساقیا |
اهتمام تو اگر مصلح اضداد شود سر بر آرد ز گریبان ابد شخص ازل |
لب تشنه چند باشی، در ساحل تمنی؟
انداز خویشتن را در بحر بینهایات |
تافت بر یکدیگر از خیط زر مهر رسن ساربان تو به پا بستن زانوی جمل |
لذت عشق بتم از من پرس
تو از آن بیخبری کان چه خوش است |
تیغی که زخم ناز به قدر جگر خورم تا در میان غمزهٔ بیداد جوی کیست |
تو چه دانی که شکر خندهٔ او
از دهان شکرستان چه خوش است؟ |
تا قسمتم ز میکدهٔ آرزوی کیست رطل میی که مست شوم ، در سبوی کیست |
تا مستی رندان خرابات بدیدم
دیدم به حقیقت که جزین کار مجاز است |
تو پاک دامن نوگلی من بلبل نالان تو پاک از همه آلایشی عشق من و دامان تو |
وعدهای میده، اگر چه کج بود
کز بهانه در گمانی ساقیا |
اکنون ساعت 12:40 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)