![]() |
از هر کرانه تیر دعا کرده ام روان
باشد کز آن میانه یکی کارگر شود |
دل به خاک رهگذارش عمرها پهلو نهاد او گذاری بر دل خاکی نهاد ما نکرد |
در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب
یارب مباد آنکه گدا معتبر شود |
در بیخودی و مستی جایی رسی، که آنجا
در هم شود عبادات، پی گم کند اشارات |
تا ابد دولت نواب ولی سلطان باد ملکت سرمدیش نامزد فرمان باد |
در بیخودی و مستی جایی رسی، که آنجا
در هم شود عبادات، پی گم کند اشارات |
ترک من تیغ به کف ، بر زده دامن برخاست جان فدایش که به خون ریختن من برخاست |
تو چه چیزی؟ چه بلایی؟ چه کسی؟
فتنهای؟ شنقصهای؟ فتانی؟ |
یارب کی ان صبا بوزد کز نسیم آن
گردد شمامه کرمش کار ساز من این که وصف الحال حسینه:d |
نماز شام غریبان چو گریه آغازم به مویههای غریبانه قصه پردازم |
می ده که نو عروس چمن حد حسن یافت
کار این زمان ز صنعت دلاله می رود |
نسیم ----- صبا ------
ای حافظ هم چیز دیگه به ذهنش نمیرسیده ! دیدهٔ من به تو بیند عالم آفتابی؟ قمری؟ اجفانی؟ |
یاد باد آنکه نهانت نظری با ما بود
رقم مهر تو بر چهره ما پیدا بود |
دریای اخضر فلک و کشتی هلال
هستند غرق نعمت حاجی قوام ما |
از ره مرد به عشوه و نیا که این عجوز
مکاره می نشیند و محتاله می رود |
در نعل سمند او شکل مه نو پیدا
وز قد بلند او بالای صنوبر پست |
تا کی اندر دام وصل آرم تذ روی خوشخرام
در کمینم و انتظار وقت فرصت می کنم |
ملالتی که کشیدی سعادتی دهدت
که مشتری نسق کار خود از آن گیرد |
دوستان جان داده ام بهر دهانش بنگرید
کاو به چیزی مختصری چون باز می ماند ز من |
نوای چنگ بدانسان زند صلای صبوح
که پیر صومعه راه در مغان گیرد |
دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای
فرشته ایت به دو دست دعا نگه دارد |
دامن دوست به صد خون دل افتاد به دست
به فسوسی که کند خصم رها نتوان کرد |
دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست |
تو را صبا و مرا آب ديده شد غماز
وگرنه عاشق و معشوق رازداران اند |
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند |
دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا |
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
روزی تفقدی کن درویش بینوا را |
(مصراع دوم بیت بالا جابهجا نوشته شده)
الا یا ایها الساقی ادرکاسا و ناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها |
ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت
و ای مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت |
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد |
دلها همه در چاه زنخدان انداخت
وآنگه سر چاه را به عنبر بگرفت |
تا تواني دلي بدست آور
دل شكستن هنر نمي باشد |
در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل
هات الصبوح هبوا یا ایها السکارا |
امشب ز غمت میان خون خواهم خفت
وز بستر عافیت برون خواهم خفت |
تا كي ز تمناي وصال تو يگانه
اشكم شود از هر مژه چون سيل روانه |
هوا مسیح نفس گشت و باد نافه گشای
درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد |
دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا |
این مدت عمر ما چو گل ده روز است
خندان لب و تازهروی میباید بود |
در کوی نیکنامی مارا گذر ندادند
گر تو نمی پسندی تغییر کن قضا را |
آن کشیدم ز تو ای آتش هجران که چو شمع
جز فنای خودم از دست تو تدبیر نبود |
اکنون ساعت 12:33 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)